eitaa logo
روایتگـــــــر
315 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
‏دقت کردید که ‎ کاری با ما کرده که ایام البیض و سنت زیبای ‎ به فراموشی سپرده شده!؟ بعدش هم نوبت جشنهای شعبانیه و ‎ ماه رمضانه. دین زدایی از اهداف اصلی و مهم سازندگان و بزک کنندگان کثیف این ویروس کذائیه. eitaa.com/revaayatgar
‏«کسانی که زندگی و مشی اشرافی دارند یا دم از تسلیم در مقابل استکبار و آمریکا می زنند، نمیتوانند مدعی پایبندی و دلبستگی به انقلاب باشند، چرا که شعار انقلاب حمایت از پابرهنگان و محرومان، و مقابله با استکبار است و بیان این حرفها از آن افراد قابل قبول نیست.» بیانات حضرت امام خامنه ای در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی به مناسبت قیام ۲۹بهمن تبریز _ ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ مشت، نمونه خروار(عکس). eitaa.com/revaayatgar
‏«ببینید دشمن کدام نقطه را هدف گرفته است و شما در نقطه مقابل آن، حرکت و عمل کنید.» بیانات حضرت امام خامنه ای در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی به مناسبت قیام ۲۹بهمن تبریز _ ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ پ.ن:حمایت بی بی سی و ایران اینترنشنال، از ادامه روند مدیریت کرونا و واکسیناسیون در کشور.(مطابق عکس بالا) eitaa.com/revaayatgar
‏جمله ای حکیمانه به نقل از شهید مدافع حرم ‎ : «هرگاه امتداد نگاهت به حرام نرسید، شهیدی!» 💐شادی روح پاکش قرائت کنید حمد و سوره و صلوات! ❤️تصویر پیکر پاک شهيد مدافع حرم ‎ در ارتفاعات ‎ eitaa.com/revaayatgar
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بُرشي کوتاه و تأثیرگذار از مجموعه مستند ابووهب. 🌹در مورد سردار شهید مدافع حرم، حاج حسین همدانی. 👈قابل توجه مسئولان کشوری و لشگری، در همه رده های خدمتی. ❤️شادی روح پاکش، حمد و سوره و صلواتی قرائت نمایید. eitaa.com/revaayatgar
39692عمری-زدیم-از-دل-صدا-باب-الحواج-را.mp3
8.99M
🗣شعرخوانی و مداحی بسیار زیبای «عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را». 🎤 با صدای: صابر خراسانی و محمدحسین پویانفر. 📜شاعر: محسن عرب خالقی(ایشان نیز از مادحین عزیز کشور هستند). 🎼تنظیم: استودیویی. ❤️تقدیم به همه عاشقان حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام. 🖤شهادت مظلومانه حضرت باب الحوائج امام موسی بن جعفر علیه السلام بر شیعیان و محبان آن حضرت تسلیت باد.
روایتگـــــــر
🗣شعرخوانی و مداحی بسیار زیبای «عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را». 🎤 با صدای: صابر خراسانی و محمدح
شعر کامل این اثر زیبا👇 ‍ 💢شعری فوق العاده زیبا در مورد حضرت امام موسی الکاظم علیه السلام💢 💕عمری زدیم از دل صدا،باب الحوائج را 💕خواندیم بعد از ربنا،باب الحوائج را 💕روزی ما کرده خدا،باب الحوائج را 💕از ما نگیرد کاش،"یا باب الحوائج" را 💕هرکس صدایش کرد،بیچاره نخواهد شد 💕کارش به یک مو هم رسد، پاره نخواهد شد 💕یادش بخیر آن روزها که مادر خانه 💕گه گاه می زد،پرچمی را سردر خانه 💕پر می شد ازهمسایه ها،دور و بر خانه 💕یک سفره نذری،قدر وسع شوهر خانه 💕مادر پدرهامان همین که کم میاوردند 💕یک سفره موسی بن جعفر(ع) نذر می کردند 💕عصر سه شنبه،خانه ما رو به راه می شد 💕یک سفره می افتاد و درد ما دوا می شد 💕با اشک،وقتی چشم مادر آشنا می شد 💕آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد 💕آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود 💕نان و پنیر سفره موسی بن جعفر(ع) بود 💕گاهی میان روضه ی ما شور می آمد 💕پیرزنی از راه خیلی دور می آمد 💕با دختری از هر ۲چشمش کور،می آمد 💕بهر شفای کودک منظور،می آمد 💕یک بار در بین دعا،مابین آمینم 💕برخاست ازجا گفت،دارم خوب میبینم 💕آنکه توسل یاد چشمم داد،مادر بود 💕آنکه میان روضه می زد داد،مادر بود 💕آنکه کنار سفره می افتاد،مادر بود 💕گریه کن زندانی بغداد،مادر بود 💕حتی نفس در سینه او گیر می افتاد 💕هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد 💕میگفت چیزی بر لبش جز جان نیامد،آه 💕در خلوت او غیر زندانبان نیامد،آه 💕این بار یوسف زنده از زندان نیامد،آه 💕پیراهنش هم جانب کنعان نیامد،آه 💕از آه او،در خانه ی زنجیر،شیون ماند 💕بر روی آهن،تا همیشه ردّ گردن ماند 💕این اتفاق،انگار که بسیار می افتاد 💕نه نیمه ی شب،موقع افطار می افتاد 💕هر شب به جانش،دست بدکردار می افتاد 💕آنقدر می زد،دست او از کار می افتاد 💕وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست 💕صد شکر که مرد است زیر دست و پا،زن نیست 👈شاعر: محسن عرب خالقی ✅یا حضرت باب الحوائج، امام موسی بن جعفر علیه السلام
«ماجرای دوئل شهید خرازی با ژنرال بعثی» عملیات حالت فرسایشی به خود گرفته بود و انرژی و رمقی برای لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) باقی نمانده بود. یک شب من و حاج محسن حسینی در سنگر نشسته بودیم که حاج حسین خرازی وارد شد و پرسید: «از بچه‌های مهندسی چند نفر اینجا هستند؟» گفتیم: «ما دو نفر در به در و بیچاره!»  حاجی لبخند زد و گفت: «امشب می‌خوام بریم جلو!» از حرف او تعجب کردیم. ما هیچ‌گونه امکانات پیشروی نداشتیم. حاج محسن که آدم شوخی بود، بلند شد و گفت: «می‌خوای ما رو به کشتن بدی؟! تو که از درد زن و بچه سر درنمی‌آری!»  خلاصه همراه حاج حسین سوار یک ماشین تویوتای لندکروز نو شدیم و حرکت کردیم! این تویوتا را همان روز به حاج حسین خرازی داده بودند. خرازی ما را به یک سنگر تصرف شده عراقی برد که سنگر فرماندهی عراق در منطقه شلمچه بود. یک سنگر مجهز و مجلل زیرزمینی که مبل هم داشت. سنگر در عمق زمین ساخته شده و قطر بتون آن حدود یک متر بود. روی آن را با چندین متر خاک پوشانده و روی خاک‌ها قلوه‌سنگ‌های بزرگی قرار داده بودند!  وقتی وارد این هتل زیرزمینی شدیم، شخصی به نام جاسم که کویتی‌الاصل بود، از طریق بی‌سیم مشغول شنود فرکانس‌های عراقی‌ها بود. حاج حسین گفت: «جاسم کسی رو دم دست داری؟!  جاسم خنده‌ای کرد و گفت: «ژنرال ماهر عبدالرشید!»  ماهر عبدالرشید از فرماندهان معروف ارتش عراق و فکر می‌کنم فرمانده سپاه هفتم بود! حاج حسین گفت: «بارک‌الله، بارک‌الله! خب، چه خبر؟!»  جاسم جواب داد: «می‌خواهد عقب برود. سه شب است که نخوابیده و دارد نیروهای خود را برای عقب‌نشینی آماده می‌کند.»  حاجی خرازی با لبخند ملیحی گفت: «نمی‌ذاریم بره! مثل من که به خط اومدم، اون هم باید بیاد و بمونه.»  جاسم گفت: «چطوری؟!»  حاجی گفت: «بهش پیغام بده بگو: قال الحسین خرازی…»  جاسم گفت: «نه حاجی این کار و نکن! من با این همه زحمت به شبکه بی‌سیم آن‌ها نفوذ کرده‌ام! بر اوضاع اون‌ها مسلطم! فرکانس‌های آن‌ها را کشف کرده‌ام. حیفه!»  حاجی گفت: «همین که گفتم!»  جاسم با تردید روی فرکانس بی‌سیم‌چی ژنرال رفت و به عربی گفت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم، قال الحسین خرازی…»  بی‌سیم‌چی عراقی با شنیدن اسم خرازی و فهمیدن اینکه فرکانس او لو رفته، شروع به ناسزاگویی کرد و جاسم با شنیدن آن فحش‌ها رنگ از رویش پرید و بی‌سیم را قطع کرد! حاجی پرسید: «چی می‌گفت؟!»  جاسم گفت: «داشت ناسزا می‌گفت!» حاجی خرازی دست در جیب خود کرد و یک واکمن کوچک درآورد و گفت: «نوار قرآن براش بذار و بگو منطق شما اونه و منطق ما این!» جاسم دوباره بی‌سیم را روشن کرد و نوار را گذاشت! بی‌سیم‌چی عراقی فرصت گوش دادن به قرآن را نداشت. سیستم بی‌سیم آن‌ها به هم ریخته بود و فرماندهان عراقی مشغول فحش دادن به هم بودند. ما هم برای مدتی به دعوای فرماندهان عراقی گوش دادیم و کلی لذت بردیم. ژنرال ماهر عبدالرشید که متوجه دعوای فرماندهان خود شده بود، از بی‌سیم‌چی پرسید: «چی شده؟!» بی‌سیم‌چی گفت: «یک نفر ایرانی وارد فرکانس ما شده و می‌گوید، من از «خرازی» برای ماهر پیام دارم! » ماهر گفت: «پس چرا نمی‌گذارید پیغامش را بدهد!» بی‌سیم‌چی عراقی به زبان فارسی به جاسم گفت: «ای ایرانی! اگر پیغامی برای «ماهر» داری بگو! او آماده شنیدن است! » تازه متوجه شدیم، بی‌سیم‌چی عراقی هم فارسی بلد است! خرازی به جاسم گفت: «به او بگو خط اول تو را گرفتم، خط دوم تو را هم گرفتم. خط سوم تو را هم گرفتم، خط چهارم تو را هم گرفتم، خط پنجم تو را هم گرفتم، سنگرهای مجهز نونی تو را هم گرفتم. هیچ مانعی جلوی من نیست؛ امشب می‌خواهم بیایم به شهر بصره و تو را ببینم!» جاسم پیام را داد و بی‌سیم‌چی و ماهر عبدالرشید هول کردند! ماهر پرسید: «می‌خواهی بیایی چه کار کنی یا چه بگویی؟!» خرازی جواب داد: «یک پای تو را قطع کردم. می‌خواهم پای دیگرت را هم قطع کنم!» ماهر جواب داد: بیا! من هم یک دست تو را قطع کردم، دومی را هم قطع می‌کنم! » خرازی گفت: «باشد! وعده ما امشب در میدان شهر بصره» با این پیغام، اوضاع نیروهای عراقی به هم ریخت. ژنرال ماهر عبدالرشید که واقعاً از تصور سقوط شهر بصره ترسیده بود، تمام چینشی را که قبل از آن برای عقب نشینی انجام داده بود، به هم زد! حاجی خرازی بسیار آرام بود و در حالی که لبخندی بر لب داشت، به ما دو نفر گفت: «نماز خوانده‌اید؟» گفتیم: «بله!» پرسید: «چیزی خورده‌اید؟» گفتیم: «بله!» گفت: «من خسته‌ام، شما هم خسته شدین، پس بخوابین!» گفتیم: «با این کاری که شما انجام دادید، مگر می‌گذارند کسی امشب بخوابد؟!» وقتی قبل از مکالمه با ماهر عبدالرشید به طرف آن سنگر می‌آمدیم، عراقی‌ها مثل نقل و نبات گلوله روی منطقه می‌ریختند، اما وقتی می‌خواستیم بخوابیم، حجم آتش آن‌ها ده‌ها برابر شده بود و آن شب به قدری روی منطقه شلمچه گلوله ریختند که در طول تاریخ جنگ
تا آن زمان و حتی بعد از آن بی‌سابقه بود. اما سنگر ما کاملاً امن بود. به راحتی خوابیدیم و اتفاقاً خوب هم خوابمان برد! فردا صبح که بیرون آمدیم، دیدیم بدنه تویوتای حاج حسین از ترکش و خمپاره مثل آبکش سوراخ سوراخ شده است. وقتی حاجی بیدار شد، با او وارد بحث شدیم که: «حکمت این کار دیشب چه بود؟» حاجی گفت: «ما در این منطقه نیرو و امکانات نداشتیم. مهمات هم نداشتیم. این کار را کردم تا آن‌ها تحریک شوند و منطقه را زیر آتش بگیرند و دست‌کم به اندازه یک هفته عملیات، مهمات خود را هدر بدهند!» بعدها جاسم براساس مطالبی که از بی‌سیم شنیده بود، می‌گفت: «آن شب انبارهای مهمات عراقی‌ها خالی شده بود و به قدری کمبود مهمات داشتند که تا دمیدن صبح، مهمات داخل تریلرها را مستقیم به کنار توپ‌ها و خمپاره‌اندازها می‌بردند و مصرف می‌کردند.»
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایشان رزمنده مدافع حرم از لشگر خط شکن فاطمیون هستن که تمام داراییش در آتیش سوخت، گزارش رو چند هفته پیش خبرنگار گرفته و پخش شده، اما اینکه ایشون، رزمنده فاطمیون هست رو مطرح نکرده متأسفانه. خیلی‌ها فقط باهاش عکس و فیلم گرفتن و خودشونو مطرح کردن، ولی براش کاری نکردن. با واسطه ایشون رو میشناسیم. ✌️اگه خواستید کمکی کنید بسم الله...
حضرت امام صادق علیه‌السلام در مورد جایگاه رفیع و عظمت جدش امام سجاد علیه‌السلام، از حضرت رسول خاتم سلام الله علیه نقل کرده است که فرمودند: «در روز قیامت، منادی ندا می دهد که «زین العابدین کجاست؟» و من گویا علی بن الحسین را می‌بینم که در بین جمعیت با غرور و سربلندی راه می‌رود.» 📖منابع: منتهی الآمال، ص ۷۳۹. علل الشرایع، ص ۳۳۰، باب ۱۶۵. مناقب ج ۳، ص ۳۰۴. ✨میلاد با سعادت زین العابدین امام علی بن الحسین علیه السلام، بر همه عاشقان حضرتش، مبارک و تهنیت باد.🎊🎉