eitaa logo
روایتگـــــــر
316 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️گوشه ای از منش اخلاقی عجیب و بی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی. 👈مسئول تراز انقلاب اسلامی یعنی این شهید عزیز! ✔️بخش دوم(پایانی) ✅...ضدانقلاب ها از تبسم و خونسردی او در برابر هتاکی ها و اهانت های زشت شان شديداً عصبانی شده بودند و با شدت بیشتری فحاشی می کردند؛ ولی ما، از خونسردی او در برابر پررویی آنها عصبانی می شدیم که چرا با آنها برخورد تند نمی کند و عکس العملی نشان نمی دهد؟ ساعتی که به همین منوال گذشت، آیت الله بهشتی گفت: - اگه دیگه سوالی نیست من برم. ناگهان از وسط جمعیت، کسی فحش رکیکی داد که دکتر بهشتی با همان خنده همیشگی گفت: - خب مثل این که هنوز حرف دارید... پس من می‌شینم و گوش میدم و دوباره سر جایش نشست. با صبر و تحمل عجیب او، فحاشی های دشمنانش نیز ته کشید. از بالای سن که خواست بیاید پایین، از پله های سمت راست آمد تا از در بیرون برود، ما ده-پانزده نفر، سریع دویدیم و دست های مان را دور کمر او حلقه کردیم که مبادا آسیبی به ایشان برسانند. دست های من درست دور پهلو و جلوی دکتر بهشتی، با یکی دیگر از بچه ها حلقه شده بود. نگاهم در چشمان او خیره مانده بود که نشان از صبر و تحمل بسیارش داشت. همین که به در خروجی نزدیک شد، جوانی حدودا ۲۰ ساله، با چهره ای شدیداً عصبانی که رگ گردنش بیرون زده بود، خودش را رساند جلوی بهشتی، رو در روی او که قرار گرفت، شروع کرد به فحاشی که رکیک تر و کثیف تر از آن، اهانتی نشنیده بودم. بدترین اهانت های ناموسی را نسبت به خانواده آیت الله بهشتی، توی رویش فریاد کرد. من دیگر گریه ام گرفت. سعی کردیم او را از بهشتی دور کنیم، ولی او که ول کن نبود، سفت چسبیده بود و همچنان با عصبانیت و بغض، فحش می داد. ما هم که می خواستیم جوابش را بدهیم، با بودن بهشتی نمی توانستیم. مانده بودیم چه کار کنیم. اما آیت الله بهشتی، تبسمی سخت بر لب آورد و در حالی که سرش را تکان می داد، زبان گشود و با لبخند خطاب به آن جوان عصبی گفت: - بگو ... باز هم بگو ... بگو. این دیگر کی بود!!!؟؟؟ طرف داشت بدترین اهانت های ناموسی را جلوی جمعیت نثارش می کرد، ولی او همچنان می خندید و تازه می گفت "باز هم بگو!" به سرعت بهشتی را به بیرون سالن و طرف در خروجی بردیم. دم در، ایشان از ساختمان خارج نشد. علت را که پرسیدیم، گفت: - من اگه از این جا برم بیرون... شما این جوونها رو می زنید... با تعجب گفتم: - حاج آقا ما ده-پونزده نفر بیشتر نیستیم و اونا صدها نفر ... که خندید و گفت: - فرقی نمی کنه ... من پام رو از این جا بذارم بیرون، شما اینا رو کتک می زنید... برای همین هم، همین جا می ایستم تا همه ی اینا به سلامت از دانشکده خارج بشن، اون وقت من میرم... نمی پذیرفت از سالن خارج شود. جمعیت داشت به طرف در خروجی می آمد؛ هراس داشتیم اینجا هم اتفاق بدی بیفتد، ولی او نمی رفت. سرانجام با کلی قسم و آیه که به هیچ وجه به این جماعت چند صد نفره دست نمی زنیم، آیت الله بهشتی از در دانشکده خارج و در تاریکی، سوار ماشین شد و رفت. با رفتن بهشتی، ما که داشتیم از بغض می ترکیدیم، سریع در دانشکده را بستیم و به طرف جماعتی که در حال شعار دادن از سالن خارج می شدند، هجوم بردیم. همه آن جماعت فحاش چند صدنفره که کاملاً فضای سالن را در اختیار گرفته بودند، از ترس ما ده-پانزده نفر، به راهروهای دانشکده پناه بردند، و ما که از ظلمی که بی شرفها به آیت الله بهشتی کرده بودند، خون خونمان را می خورد، می دویدیم وسطشان. بعضی که خیلی ترسیده بودند، از پنجره های دانشکده به بیرون پریدند و فرار کردند. منبع: کتاب «چادر وحدت»، خاطرات و ناگفته های سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰. صص۱۸۶،۱۸۵،۱۸۴،۱۸۳و۱۸۷ به قلم حمید داودآبادی. 🤲شادی روح شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷ تیر ۱۴۰۲، سی و ششمین سالگرد بمباران شیمیایی شهر سردشت(نخستین شهر قربانی سلاح‌های شیمیایی در جهان) و شهادت جمعی از اهالی این شهر کردنشین در استان آذربایجان‌غربی، گرامی و جاوید باد. 🕊شادی روح پاک‌شان حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا