eitaa logo
موسسه روایت سیره شهدا
5.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
724 ویدیو
134 فایل
•﷽• 🔘پایگاه رسانه ای برخط جهاد و شهادت 🔘مؤسسه آموزش روایتگری فرهنگ جهاد و شهادت 🔘اولین پایگاه تخصصی روایتگری کشور 🔘تنها مرکز اعزام راویان روحانی 🔘مرکز تولید و نشر آثار دفاع مقدس و منابع روایتگری راه‌ارتباط @Revayatgar_admin روابط عمومی:09912707988
مشاهده در ایتا
دانلود
نریمیسا نهایی.lite.mp3
8.57M
🔻پنجمین نشست لاله پژوهی سیره شهدا سخنران:حجت الاسلام والمسلمین 🌹اخبار راوی روحانی🌹 🆔 @ravayatgarnews
هفدهمین مراسم نشست لاله پژوهی سیره شهدا در سال ۱۴۰۱🌷 🔹«خانوادگی»🔹 ◾️به مناسبت سالروز شهادت امام هادی علیه السلام ◾️ 🎙با سخنرانی و روایتگری : حجت‌الاسلام والمسلمین 📆چهارشنبه ۵ بهمن ماه ⏰ساعت ۱۸:۳۰ 🏠میدان بسیج، خیابان حجت الاسلام ایرانی مؤسسه روایت سیره شهدا 🕊 موسسه_روایت_سیره_شهدا 🆔 @ravianerohani_ir ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
💠هفدهمین مراسم نشست لاله پژوهی سیره شهدا در سال ۱۴۰۱ 🎙با سخنرانی و روایتگری : حجت‌الاسلام والمسلمین در مؤسسه روایت سیره شهدا برگزار گردید. 🕊 موسسه_روایت_سیره_شهدا 🆔 @ravianerohani_ir ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
حجت الاسلام نریمیسا.mp3
16.52M
🔊 | 🌷هفدهمین مراسم نشست لاله پژوهی سیره شهدا در سال ۱۴۰۱ 🎙سخنرانی و روایتگری:حجت‌الاسلام والمسلمین 📍مؤسسه روایت سیره شهدا 🕊 موسسه_روایت_سیره_شهدا 🆔 @ravianerohani_ir ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
🌀 خاطرات خواندنی و شیرین این روحانی آزاده را از دست ندهید 🔻 حجت الاسلام والمسلمین عیسی نریمیسا، عضو هیئت مدیره و راوی موسسه روایت سیره شهدا در گفت و گو با حوزه نیوز: ▫️ یک روز یک ژنرال عراقی وارد اتاق شد، خیلی درجه داشت و یک چوب هم در دستش بود. از زندان‌بان سؤال کرد که چرا او را به زندان آورده‌اند؟ گفت: نمی‌دانم قربان. گفت: هر کسی را که به این زندان می‌آورند مجرم است. او آمد و به من گفت: بگو خمینی کفش ... ▫️ داشت خداحافظی می‌کرد گفتم: برادر! دفعه‌ی بعد که آمدی، حتما مأموریت رزمی بگیر. خندید و گفت: ان‌شاءالله. گفتم: برادر! نگفتی اسمت چیست؟ گفت اگر اسمی باشد، «سید مرتضی» هستم. «سید مرتضی» رفت و بعد از سالیان سال که از اسارت آزاد شدم و روایت فتح را دیدم، متوجه شدم که ... ▫️ یکی از عراقی‌ها مرا در جمع دید. بنده طلبه بودم و لباس طلبگی نداشتم؛ ولی ریش بلندی داشتم و از چهره‌ام مشخص بود که طلبه هستم. او به فرمانده‌اش گفت: من او را می‌خواهم. گفت: چرا می‌خواهی؟ گفت: برادر من در جنگ کشته شده و مادرم به من دِین انداخته که شیرم را حلالت نمی‌کنم مگر این‌که ۱۰ تا پاسدار ایرانی را به إزای برادرت بکشی. فرمانده گفت: نمی‌شود. ما با بی‌سیم خبر دادیم که ۴۴ تا اسیر گرفتیم و اگر فرماندهی ... 🔸 مشاهده خاطرات ŸŸ https://hawzahnews.com/xcs9h 👇 فیلم کامل ŸŸ https://hawzahnews.com/xcrL6 🔸 موسسه_روایت_سیره_شهدا 👇 @ravianerohani_ir ┄┅═══✼🕊🆔🍃✼═══┅┄