eitaa logo
روایتگران شهدا
283 دنبال‌کننده
345 عکس
240 ویدیو
13 فایل
✍🏻جمع ما یه جمع از دهه شصتی تا دهه نودی هاست. ☀آتش به اختیاریم و از شهدا می‌پرسیم و برای شهدا می‌نویسیم. 💥با شهدا زندگی می‌کنیم و درس می آموزیم... راه ارتباطی با مدیر کانال: @admin_revayatgaran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا هستیم یا نیستیم.mp3
8.29M
✍یا هستیم یا نیستیم! 💢جنگ شروع شده کسی که توی جنگ قرار گرفته، زندگیش باید یه حالی باشه... 💯برای ظهور کاری کن 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍آخر شب در اوج خستگی؛ تازه مشغول مطالعه می شد. 💫کتاب و تفسیر قرآن می خوند و مطالبی برای سخنرانی اش آماده می کرد‌. ✨بعضی مواقع هم من در این یادداشت برداریا کمکش می کردم. 💥نه از جنگ دست بر می داشت نه از فعالیتش در کمیته و مساجد کم می کرد. 💢امکان تحصیل در دانشگاه هم براش فراهم شد؛ اما نرفت. گفت:🔻 ▪️تا جنگ تموم نشه سراغ درس نمیرم. ▫️این یه تکلیف شرعی بر گردن ماست تا وقتی که امام؛ جنگ رو بر ما واجب کرده؛ هیچ امری رو بر اون مقدم نمی کنم. ♻️شیفته امام بود. 🔰به قول خودش اگر امام می گفت بمیرید؛ می مرد. 🌀همیشه می گفت اگه از تلویزیون سخنرانی امام پخش شد؛ حتما نکاتش رو برام بنویس. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍در مدتی که تو شهر بود تمام اوقات فراغتش رو با هم بودیم. 💫هفته ای دو بار به دیدار خانواده شهدا می رفتن. ✨برای ملاقات خونواده شهدایی که متاهل بودن منو هم می برد. 💥روزهای دوشنبه هم با هم می رفتیم سر مزار شهدا. می گفت:🔻 💭دوست دارم در خلوت با اونا صحبت کنم. 💬بعضی مواقع هم برنامه ریزی می کرد که با بچه های کمیته به صورت متاهلی بریم بیرون برای ناهار یا شام. 🗯قبل از غذا حتما باید نماز جماعت رو می خوندیم حتی اگه فقط دو خانواده بودیم‌. ▫️وقتی امام جماعت بود؛ نمازشو معمولی می خوند؛ اما نمازش در خلوت دیدنی بود و حالت عجیبی داشت. ▪️نماز خوندنو به عنوان یه تکلیف نمی دونست که نمازی بخونه و بلند بشه؛ بلکه با طمانینه و آرامش وضوشو می گرفت و بعد می رفت مقابل آینه و شونه می کرد و عطر می زد. 🔸اگه کسی می خواست بفهمه او چقدر بنده و عبد و خاشعه؛ باید موقع نماز اونو می دید. 🔹بعد از نمازم هیچ وقت ندیدم سریع سجاده رو جمع کنه. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذر لاله ها🌹 🎙با نوای: کجا رفت تاثیر سوز دعا... 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍هیچ وقت به من نگفت که خانم! چادرتو این طور بزن یا نمازتو اون طور بخون. 💫هر بار که از جبهه بر می گشت؛ با هم به تمام فامیل من و خودش سر می زد. 💥بین اقوام کسانی بودن که عقیده شون با ما همخوانی نداشت و با جنگ و این جور مسائل موافق نبودن؛ ولی سید جمشید اصلا با اونا وارد بحث نمیشد. ✨نه رفت و آمدشو قطع می کرد نه وارد بحث سیاسی می شد. می گفت:🔻 ▫️هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. ▪️در محیط خانواده نباید وارد این جور مسائل بشیم و اختلاف درست کنیم. 🔹هیچ وقت هم ندیدم کسی رو مسخره کنه یا پشت سر کسی حرف بزنه. 🔸دیگران هم به این خصوصیت او واقف بودن و جلوی او در مورد دیگران حرف نمی زدن. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 ✍نسبت به بیت المال نیز حساس بود. 💥یه بار تو داشبورد ماشین؛ یه بسته پسته پیدا کردم بی اختیار برداشتم که بخورم. سریع از دستم گرفت و گفت:🔻 💬نه این مال جبهه س. 💭گفتم: مگه سهم خودت نیست؟ 🗯گفت: نه من سهم خودمو خوردم. ♻️این سهم یکی از بچه ها بود؛مونده اینجا. 🔰و بعد اونو گذاشت سر جاش. 💠لحظاتی بعد مسیرشو عوض کرد و در خیابونا می چرخید و مغازه ها رو نگاه می کرد. 🌀پرسیدم: دنبال چیزی می گردی؟ ▫️گفت: کمی صبر کن الان می فهمی. ▪️بلاخره کنار یه مغازه ایستاد پیاده شد و با یه پاکت پسته برگشت. 💢پاکت رو داد دستم و گفت: بفرما وقتی میلت کشیده پسته بخوری دیگه نمیشه باید برات می گرفتم. ادامه دارد... عنوان کتاب: 🪴روایتگران شهدای دزفول🪴 https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا