#خاطرات_شهدا
#شهید_اصغر_الیاسی
✍ راویت؛ مادر شهید
✨مدام می گفت مادر من را #دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای #شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد.
✨وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده خداهستی #لیاقت داده که به سوریه بروی.
خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر #بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد.
✨نگاهش نکردم، گفتم نکند #شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار میکنی؟ چرا اجازه میدهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani