واقعا با اینکه خیلی خسته بودم بهم خوشگذشت

نزدیک چایی خونه حرم نشسته بودیم داشتیم صحبت میکردیم ک یه خانمه با دو تا چایی اومد سمتمون گفت اینا رو برا شما اوردم دیدم داشتین با هیجان صحبت میکردین گفتم دو تا چایی براشون ببرم. و واقعا چسبید این چایی ✨

امروز تجربه خادمی حرم رو داشتم ✨

دلم نمیخواد برگردم خونه ....

تا یکی دو ساعت دیگه میرسم ب دومین 24 ساعت بیداری از هیچ فرصتی برای چرت زدن نمیگذرم انقدر ک خسته شدم از کف صحن پیامبر اعظم تا وسط صحن انقلاب و الان هم ک تو سالن انتظار ایستگاه راه اهن روی صندلی های اهنی خوابیدم

ست طوری و این حرفا

رسیدم شاهرود انقدر خسته بودم ک نتونستم برم گلزار ولی ایران اومد پیشم 🤌

حال بدی های بعد سفر <<<

از زیبایی های سفر مشهد این بود که دوتا از دوستای مجازیمو هم دیدم .. به ریحان گفته بودم توحیدخونه وایسا بیام ، رفته بودم توحیدخونه با خودم فک میکردم حاجی چطوری داری دنبال کسی میگردی که تا حالا ندیدیش از نزدیک 😭😂 و خندم گرفته بود که یهو دیدم عه ریحان جلوم ظاهر شد ..

یه گوشه نشسته بودم یه خادم اومد گفت عزیزم دنبال کسی میگردی گفتم دارم دنبال دوستم میگردم ک تاحالا ندیدمش 😂🥲 بعد بین جمعیت یه روسری اشنا دیدم ✨

همه فکر میکنن این ایراندخته 🤦🏻‍♀ این سیده دوست مجازیم 🤝