Kashani-21.mp3
3.5M
🌱 داسـتـان صـلـح امـام حـســن عـلیـه الـسـلام
🌙✨🌙✨🌙
امام حسن علیه السلام تا آخرین لحظات دست از مبارزه نکشیدند، عبیدالله ابن عباس فرمانده ارشد حکومت خودش را فروخت.
🌙✨🌙✨🌙
#ماه_رمضان
#ولادت_امام_حسن علیه السلام
🌿 #امام_زمان
@reyhanatonnabi
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
ناامیدینَبُوَدنزدِگدایانحسن
دستِمارابرسانیدبهدامانِحسن؛
نشنیدهاستکسیخواهشروزیازما
میرسدروزیماصبحوشبازخوانِحسن
امامحسنیام💚
#ولادت_امام_حسن ع
#ماه_رمضان
@reyhanatonnabi
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهتولدکریمانهایکهخداوند
۱۵روزقبلوبعدازانرامهمانیدادهاست.😍💚
#ولادت_امام_حسن ع
@reyhanatonnabi
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کریم آل طاها😍
حسن💚
قرار قلب زهرا🫀🎉
حسن💚
ولادت با سعادت کریم اهل طاها امام حسن مجتبی مبارک💚❤️
🎙 #گروه_سرود_ریحانه_النبی
@reyhanatonnabi
#موکب_پذیرایی_ریحانة_الحسین س
از بس که آقاست به دنبال گدا میگردد
ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است💚😍
السلام علیک یا کریم اهلبیت یا امام حسن(ع)🌹
🔹توزیع نذری کرامت ولادت کریم آل طاها ولادت امام حسن مجتبی(ع)
📌سه شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۳ قبل از افطار
مکان:کهریزسنگ خیابان ولیعصر(عج) نبش کوچه ۲۸(مسجد الزهرا س)
《موکب ريحانة الحسین س》
@reyhanatonnabi
#گزارش_تصویری 📸
همیشه میکنم با این سخن عشق😍
حسن آقا، حسن مولا، حسن عشق💚
📌برنامه تفریحی هیئت نوجوانان ريحانة الحسین(ع) به مناسبت ولادت امام حسن(ع)
🔹در مجموعه تفریحی فرهنگی بازیکده حاج قاسم
همراه با سفره افطار کرامت امام حسن ع
🔻شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳
@reyhanatonnabi
هدایت شده از 🇮🇷🦋🌹
#داستان_تنشهای_زندگی
#واقعیات_زندگی
#بدون_پرده
🌷 همسر شهید نواب صفوی:
بعد از افطار به آقا گفتم:
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم
حتی نان خشک
فقط لبخندی زد
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت
شبانه آقا تکرار کردم
سحر برخاست آبی نوشید
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود
افطار هم چیزی نداریم
باز آقا لبخندی زد
بعد از نماز صبح هم گفتم
بعد از نماز ظهر هم گفتم
تا غروب مرتب سر و صدا کردم
که هیچی نداریم
اذان مغرب را گفتند
آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود:
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم
نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی
آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم:
صد البته که هست
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم
بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم
گذاشتم جلوی آقا
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند
طبقه پائین پسرعموی آقا که مراقب ایشان
بود رفت سمت در
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند
سلام و تحیت و نشستند
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید
آقایان روزه خود را باز کنند
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه
کافی هست، رفتم و آوردم
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد
تا روزه خود را باز کنند
در همین هنگام باز صدای در آمد
به آقا یوسف همان پسرعموی آقا گفتم
برو در را باز کن این دفعه حتماً از مشهدند
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان
مرحوم نواب چیزی نگفت
یوسف رفت در را باز کرد
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه
پر از غذا آمده است
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند
و به علتی مهمانی آنان به هم خورده است
آقا نگاهى به من کرد خندید و رفت
من شرمنده و شرمسار
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم
ميل کردند و رفتند
آقا به من فرمود:
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی
تأخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؟!
از آن سر و صدا خبری نیست
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است،
نه سکوتشان منصفانه است
و نه سر و صدایشان.....
وقتِ نداشتن، داد میزنند
وقتِ داشتن، بخل و غفلت دارند. 🌹