#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 هر هفته به من سر میزدند
❣️ با چنان انس و الفتی که بین اعضای خانواده وجود دارد، دوری از محیط خانه برای بچهها واقعا سخت است. دختر که ازدواج میکند، پدر تا میتواند به ملاقاتش میرود که بتواند دوری از خانواده را تحمل کند.
وقتی در قم بودند، هر هفته به من سر میزدند مبادا دل تنگی کنم و از این که مادرم نیست، ناراحت شوم. از لحاظ مادی هم مرا تأمین میکردند و میگفتند: من هستم.
📚 (الهیه، ص75، به نقل از سیده بتول الهی، فرزند آیتالله الهی)
🆔 @reyhanee_ir
#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#تربیت_فرزند
#سید_محمدحسن_الهی
💗 پدر باید با عطوفت رفتار کند
💠 علامه حسن زاده آملی، شاگرد آیتالله الهی نقل میکند:
❣️ خاطرهای از مرحوم آقای الهی درباره میرزا علی آقای قاضی دارم. یک روز پس از نماز که به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار آماده استراحت شدم؛ ولی بچهها با سروصدا و بازی نگذاشتند. من که خسته بودم، با بچهها و مادرشان دعوا کردم؛ در حالی که نباید دعوا میکردم. بالاخره در محیط خانواده پدر باید با عطوفت رفتار کند. پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچهها خریدم تا دلشان را به دست آورد و از ناراحتیام کاسته شود؛ ولی جناب رسول الله فرموده: «دلی را نشکن که اگر شکسته شد، قابل التیام نیست؛ چنان چه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح نمیشود.»
❣️ زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمیتوانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده به قصد عزیمت به تبریز و رفتن به محضر آقا سیدمحمدحسن الهی به تهران آمدم. قبل از بیان ادامه واقعه، نکتهای را باید مطرح کنم و آن این که در قم، وقتی که خدمت آقای الهی میرسیدم، از ایشان میخواستم شما که به محضر آقا (آقای قاضی) مشرف میشوید، سفارش ما را هم بکنید. با این که آقای قاضی وفات یافته بودند، اما شاگردانش هم چون آقای طباطبائی، آقای الهی و آقای شیخ محمدتقی آملی خدمتشان میرسیدند. نفس قدسه الهیه میتواند در همه عوالم حشر داشته باشد و این مطلب از آیات و روایات استفاده میشود.
❣️ علیای حال، هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم. پس از خواندن نماز صبر کردم تا مقداری از روز بگذرد؛ آن گاه پس از پرس وجو به منزل آقای الهی رفتم. پس از چند لحصه خودشان آمدند و پس از احوال پرسی اظهار داشتند: «من نمیدانستم شما قم هستید یا آمل؛ لذا میخواستم نامهای به اخوی (علامه طباطبائی) بنویسم تا نامه را به شما برسانند.» با تعجب عرض کردم: «آقا چه اتفاقی افتاده که میخواستید مرا در جریان بگذارید؟» فرمودند: «من خدمت آقا مشرف شدم و سفارش شما را به ایشان کردم؛ ولی حاج آقای آملی (ایشان خیلی مؤدب بودند و مرا حاج آقا خطاب میکردند) ایشان از شما راضی نبودند.» با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم. عرض کردم: «آقا چطور؟ چرا راضی نبودند؟» فرمودند: «ایشان به من گفتند آقای آملی چطور هوس این راه را دارد؛ در حالی که با عائلهاش این طور رفتار میکند؟» بعد فرمود: «حاج آقای آملی! داستان رفتار با عائله چیست؟» زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و نتوانستم حرفی بزنم.
❣️ سبحان الله! پس حجج الهیه چه مقاماتی داشتند؛ آگاه به عالم اسرار بودند؛ ولی زبان نمیگشودند جز در مواردی که لازم بود تا اسراری را برملا سازند.
📚 (الهیه، ص61)
🆔 @reyhanee_ir