21.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚معرفی کتاب
گل دختر دانا آتوسا صالحی🌺
پایه چهارم
👏👏👏👏👏👏👏👏👏
#صبحشهدایی 🌤🌈
یقین دارم 🌱
به استجابتِ دعاهایی که ...
شما واسطه اش شوید ♡
| ای شُهَدا 🥀
#پنج شنبه های شهدای
°•「سَلآم و عِــشْق🌱♥️」
°
•
سردار دلهامون میگه..⇣
‹باشهدابودن سخت نیست
باشهداماندن سخته
مثل شهدابودن سخت نیست
مثل شهداماندن سخته
راه شهدایعنی...
نگهداشتن آتش در دستانت›
بآید راه و رسم شهدآ رو یاد گرفت!
باید زندگیشون رو الگو قرار داد!
باید با سیره شهدآ آشنا شد!↶
🌷❤️🌷❤️🌷❤️🌷❤️❤️🌷❤️🌷
#طنز_جبهه 😁🌱
پدر و مادر میگفتند بچهای و نمیگذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباسهای «صغری» خواهرم را روی لباسهایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانهی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها را از صحرا میآورد داد زد: «صغرا کجا ؟»
برای اینکه نفهمد سیفالله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی میروم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با یک نامه پست کردم.
یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه😂😂😂
#پنج شنبه های شهدایی❤️
#سیره_شهدا 🌺🌺🌺
🌸اذان بیموقع🌸
غرق خواب بودیم که با صدای اذان، بیدار شدیم. چشمهایم از کمخوابی میسوخت. مجید با استفاده از بلندگو دستی اذان میگفت. با خودم گفتم چقدر زود صبح شد.
بچهها یکییکی، از خواب بیدار شدند. وقتی همه از چادرها بیرون آمدند، وضو گرفتند و آماده نماز شدند، مجید با بلندگو گفت: برادرها، هنوز وقت اذان نشده، الان ساعت دو و نیمه، اذان صبح ساعت چهار، برید بخوابید.
یکی از بچهها گفت: مجید، چرا این قدر مردم آزاری میکنی؟
بچهها به سمت چادرها رفتند تا دوباره بخوابند که مجید دوباره با بلندگو اعلام کرد که برادرها کجا میرید؟ وضو که دارید، اگه میخواهید ریا نشه، برید توی این بیابون، نماز شبتونو بخونید.
روز بعد، عدهای از بچهها گفتند دیشب اولین شبی بوده که لذت مناجات با خدا را چشیدهاند.
راوی: حمید حبشی پیرامون خاطرات شهید مجید افقهی
☺️☺️☺️✨
☺️پنج شنبه های شهدایی