eitaa logo
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
315 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
874 ویدیو
19 فایل
سفر از خویش چو کردی همه جا معراج است... شماره‌ثبت: ۳۹۹۶۵۴۶۰۱۴۰۱۹ شماره‌کارت‌به‌نام‌گروه: ۵۸۹۲‌۱۰۷۰‌۴۷۴۰ ۱۶۶۹ ارتباط با خادم کانال: @imwdeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هرشب که غصه‌ی خواب و خوراک مرا گرفت گفتم به خود بخواب که فردا حسین هست♥️ @rezatofaniyan
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
#آیت‌الله‌بهجت
تقوا یعنی اینکه اگه یک هفته مخفیانه از همه کارهای ما فیلم گرفتند و گفتند اعمال هفته گذشته‌ات در تلویزیون پخش شده ناراحت نشیم ... ملتفت باشید که ملتفت ما هستند! @rezatofaniyan
امام علی(ع) می‌فرمایند: این انسان‌ها نیستند که ما را آزرده می‌کنند بلکه امیدی‌ست که ما به آن‌ها بسته‌ایم! @rezatofaniyan
کسی که به حضرت فاطمه(س) ارادت دارد، از چشم خدا نیفتاده است.‏ @rezatofaniyan
شرم دارم از اینکه غمگین شوم در حالی که همه‌یِ امورم به دست خداست🌱 @rezatofaniyan
هشتمین عملکرد گروه جهادی-فرهنگی شهید رضا طوفانیان در پویش " کمک های مومنانه " (سال ۱۴۰۰) تهیه و توزیع بسته های معیشتی برای خانواده های نیازمند ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌸 ... @rezatofaniyan
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
یه جوری‌ باش‌ که‌ سرنوشتت‌‌ هرچی شد ختم‌ به‌‌ امام‌ زمان(عج)‌ بشه! @rezatofaniyan
~ گروه جهادی‌فرهنگی شهید رضا طوفانیان ~
#معرفی_کتاب
نویسنده در رویای نیمه‌شب داستانی عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی را روایت می‌کند. او در این اثر حکایت دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. راه وصال این دو جوان با موانع و اتفاقاتی تلخ و شیرین مواجه می‌شود. شخصیت محوری داستان پسری به نام هاشم است که پدربزرگ او کفالتش را بر عهده دارد. ابونعیم زرگر، تاجر بزرگ جواهرات است. ابوراجح حمامی دوست پدربزرگ هاشم است که دختری به نام ریحانه دارد. هاشم عاشق ریحانه می‌شود و داستان ادامه می‌یابد. هاشم می‌داند با شکافی که مذهب بین او و ریحانه به وجود آورده، هرگز امکان رسیدن به ریحانه برایش وجود ندارد. به همین خاطر نیز جرات ابراز عشق را ندارد. در ادامه داستان، حاکم حله سعی می‌کند با سرکوب شیعیان و ایجاد نفرت میان سنی مذهب‌ها و شیعیان، جایگاه خود را محکم کند. در این زمان اصلی‌ترین اتفاق داستان برای ابوراجح حمامی رخ می‌دهد؛ اتفاقی که باعث دگرگونی اعتقادی در حله می‌شود. پدربزرگ از پشت قفسه ها بیرون آمد و به گوشواره ای زیبا و گران بها که من طراحی کرده بودم و ساخته بودم، اشاره کرد. خوشحال شدم که آن را برای ریحانه انتخاب کرده بود؛ هرچند بعید می دیدم که مادرش زیر بار قیمت آن برود. گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد: قشنگ اند، ولی ما چیزی ارزان می خواهیم. مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره های قبلی را جستجو کرد. پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سراند. ازقضا قیمت این گوشواره ها دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم. از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود. قیمت واقعی اش ده دینار بود. یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. نویسنده: مظفر سالاری @rezatofaniyan