eitaa logo
مکتب رضوان
136 دنبال‌کننده
144 عکس
11 ویدیو
0 فایل
گروه هنری رضوان ادمین: @zagharibarzoki
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم راه زیارت است این، نه راه گشت بازار با زائران محرم، شرط است آنکه باشد غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار شیخ بهایی https://ble.ir/rezvan_art_group https://eitaa.com/rezvan_art_group
حال و هوای نسخه های خطی دیوان حافظ را ببینید... به من بگویید می‌شود شعر حافظ را تایپ کرد؟ @zagharibarzoki https://eitaa.com/rezvan_art_group https://ble.ir/rezvan_art_group
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می‌زند قوت جان حافظش در خنده زیر لب است آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چکد زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است https://ble.ir/rezvan_art_group https://eitaa.com/rezvan_art_group
گاهی روایت یک داستان بسیار مهم‌تر از شباهت چهره‌ها به سوژه است. در هنر نقاشی روایت یک داستان صرفا به معنای بازگویی قصه نیست، بلکه در یک نقاشی گزاره‌هایی نمایش داده می‌شود که می‌تواند سند مصوری باشد از نوع لباس پوشیدن، ویژگی های آب و هوایی منطقه، رسم و رسومات، نوع غذاها و... بنابر این نگارگری ایرانی بیش و پیش از آنکه بخواهد چهره ی یک شخص را بازنمایی کند، چهره ی یک تمدن را به جهان عرضه میکند... https://ble.ir/rezvan_art_group https://eitaa.com/rezvan_art_group
"کاشانه مهر" دنیایی از توانایی ست... https://eitaa.com/rezvan_art_group https://ble.ir/rezvan_art_group
و من درس میگیرم از اهالی "کاشانه مهر" که تمام لحظه های زندگی را با تمام وجودم تلاش کنم و هیچ کاری را کوچک نشمرم... https://eitaa.com/rezvan_art_group https://ble.ir/rezvan_art_group
این اولین کار اجرایی اوست در حالی که در طول سی و اندی سال از عمرش هنوز قیچی به دست نگرفته بود... او اهل شعر است و حالا با کلماتی از رنگ و کاغذ شعری برای طبیعت سروده... https://ble.ir/rezvan_art_group https://eitaa.com/rezvan_art_group
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کُشد زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کُنند... حافظ https://eitaa.com/rezvan_art_group
1 ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رَهَت، هم‌ این و هم‌ آن دل فدای تو، چون تویی دلبر جان نثار تو، چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو، راهِ پرآسیب درد عشقِ تو، دردِ بی‌درمان بندگانیم؛ جان و دل بر کف چشم بر حُکْم و گوش بر فرمان گر سرِ صلح داری، اینک دل ور سرِ جنگ داری، اینک جان https://eitaa.com/rezvan_art_group
2 دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق هر طرف می‌شتافتم حیران آخِرِ کار، شوقِ دیدارم سوی دیر مغان کشید عِنان چشمِ بَد دور، خلوتی دیدم روشن از نورِ حق، نه از نِیران هر طرف دیدم آتشی؛ کان شب دید در طور، موسِیِ عِمران پیری آنجا، به آتش افروزی به ادب، گِردِ پیر، مُغ‌ْبَچِگان همه سیمین‌عِذار و گل‌رخسار همه شیرین‌زبان و تنگ‌دهان عود و چنگ و نی و دف و بربط شمع و نقل و گل و مُل و ریحان ساقیِ ماه‌رویِ مُشکین‌موی مطربِ بذله‌گوی و خوش‌اَلْحان مُغ و مُغ‌زاده، مؤبَد و دَستور خدمتش را، تمام، بسته میان منِ شرمنده از مسلمانی شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان پیر پرسید: کیست این؟ گفتند عاشقی بی‌قرار و سرگردان گفت: جامی دهیدَشَ از میِ ناب گرچه ناخوانده باشد این مهمان ساقی، آتش‌پرستِ آتش‌دست ریخت در ساغر آتشِ سوزان چون کشیدم نه عقل مانْد و نه هوش سوخت هم کفر از آن ‌و هم ایمان مست افتادم و در آن مستی —به زبانی که شرحِ آن نَتْوان— این سخن می‌شنیدم از اعضا —همه حَتَّی الْوَریدِ و الشَّرْیان— که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو https://eitaa.com/rezvan_art_group
3 از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند ور به تیغم بُرند بند از بند الحق ارزان بود ز ما صد جان وز دهان تو نیم شِکَّرخَند ای پدر پند، کم دِه از عشقم که نخواهد شد اهلْ، این فرزند پندِ آنان دهند، خلق —ای کاش— که ز عشقِ تو می‌دهندم پند من رهِ کویِ عافیت دانم چه کنم؟ کاوفتاده‌ام به کمند https://eitaa.com/rezvan_art_group