eitaa logo
مکتب رضوان
137 دنبال‌کننده
148 عکس
13 ویدیو
0 فایل
گروه هنری رضوان ادمین: @zagharibarzoki
مشاهده در ایتا
دانلود
"کاشانه مهر" دنیایی از توانایی ست... https://eitaa.com/rezvan_art_group https://ble.ir/rezvan_art_group
و من درس میگیرم از اهالی "کاشانه مهر" که تمام لحظه های زندگی را با تمام وجودم تلاش کنم و هیچ کاری را کوچک نشمرم... https://eitaa.com/rezvan_art_group https://ble.ir/rezvan_art_group
این اولین کار اجرایی اوست در حالی که در طول سی و اندی سال از عمرش هنوز قیچی به دست نگرفته بود... او اهل شعر است و حالا با کلماتی از رنگ و کاغذ شعری برای طبیعت سروده... https://ble.ir/rezvan_art_group https://eitaa.com/rezvan_art_group
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کُشد زمره ای دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کُنند... حافظ https://eitaa.com/rezvan_art_group
1 ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رَهَت، هم‌ این و هم‌ آن دل فدای تو، چون تویی دلبر جان نثار تو، چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو، راهِ پرآسیب درد عشقِ تو، دردِ بی‌درمان بندگانیم؛ جان و دل بر کف چشم بر حُکْم و گوش بر فرمان گر سرِ صلح داری، اینک دل ور سرِ جنگ داری، اینک جان https://eitaa.com/rezvan_art_group
2 دوش، از شورِ عشق و جَذْبه‌ی شوق هر طرف می‌شتافتم حیران آخِرِ کار، شوقِ دیدارم سوی دیر مغان کشید عِنان چشمِ بَد دور، خلوتی دیدم روشن از نورِ حق، نه از نِیران هر طرف دیدم آتشی؛ کان شب دید در طور، موسِیِ عِمران پیری آنجا، به آتش افروزی به ادب، گِردِ پیر، مُغ‌ْبَچِگان همه سیمین‌عِذار و گل‌رخسار همه شیرین‌زبان و تنگ‌دهان عود و چنگ و نی و دف و بربط شمع و نقل و گل و مُل و ریحان ساقیِ ماه‌رویِ مُشکین‌موی مطربِ بذله‌گوی و خوش‌اَلْحان مُغ و مُغ‌زاده، مؤبَد و دَستور خدمتش را، تمام، بسته میان منِ شرمنده از مسلمانی شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان پیر پرسید: کیست این؟ گفتند عاشقی بی‌قرار و سرگردان گفت: جامی دهیدَشَ از میِ ناب گرچه ناخوانده باشد این مهمان ساقی، آتش‌پرستِ آتش‌دست ریخت در ساغر آتشِ سوزان چون کشیدم نه عقل مانْد و نه هوش سوخت هم کفر از آن ‌و هم ایمان مست افتادم و در آن مستی —به زبانی که شرحِ آن نَتْوان— این سخن می‌شنیدم از اعضا —همه حَتَّی الْوَریدِ و الشَّرْیان— که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو https://eitaa.com/rezvan_art_group
3 از تو ای دوست نَگْسَلَم پیوند ور به تیغم بُرند بند از بند الحق ارزان بود ز ما صد جان وز دهان تو نیم شِکَّرخَند ای پدر پند، کم دِه از عشقم که نخواهد شد اهلْ، این فرزند پندِ آنان دهند، خلق —ای کاش— که ز عشقِ تو می‌دهندم پند من رهِ کویِ عافیت دانم چه کنم؟ کاوفتاده‌ام به کمند https://eitaa.com/rezvan_art_group
4 در کلیسا به دلبری ترسا گفتم: ای جان به دام تو در بند ای که دارد به تارٍ زُنّارت هر سر مویِ من جُدا، پیوند ره به وحدت نیافتن تا کی؟ ننگ تَثلیث بر یکی تا چند؟ نامِ حَقِّ یِگانه، چون شاید که اَب و اِبْن و روحِ قُدْس نَهَند؟ لبِ شیرین گشود و با من گفت —وز شِکرخند، ریخت از لب قند— که گر از سِرِّ وحدت آگاهی تهمت کافری به ما مَپسند در سه آیینه، شاهدِ اَزَلی پرتو از رویِ تابناک افگند سه، نگردد بَریشَم، ار او را پَرنیان خوانی و حریر و پَرَند ما در این گفت‌‌و‌گو، که از یک سو شد ز ناقوس، این ترانه بلند که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو https://eitaa.com/rezvan_art_group
5 دوش رفتم به کویِ باده‌فروش ز آتشِ عشق، دل به جوش و خروش مجلسی نَغز دیدم و روشن میرِ آن بزم، پیر باده‌فروش چاکران، ایستاده صف در صف باده‌خواران نشسته دوش‌ به‌ دوش پیر، در صدر و مِی‌کِشان گِردَش پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش سینه بی‌کینه و درون صافی دل پُر از گفت‌وگو و لبْ خاموش همه را از عنایتِ ازلی چشمِ حق‌بین و گوشِ رازنیوش سخنِ این به آن هَنیئاً لَک پاسخِ آن به این که بادَت نوش گوش بر چنگ و چشم بر ساغر آرزویِ دو کَون در آغوش به ادب پیش رفتم و گفتم ای تو را دل، قرارگاهِ سُروش عاشقم دردمند و حاجتمند دردِ من بنگر و به درمان کوش پیر، خندان به طنز با من گفت ای تو را، پیرِ عقل، حلقه به گوش تو کجا؟ ما کجا؟ که از شَرمت دختر رَز نشسته بُرقَع‌ْپوش گفتمش: سوخت جانم؛ آبی ده! و آتش من، فرونشان از جوش دوش، می‌سوختم ازین آتش آهَ، اگَر امشبم بُوَد چون دوش! گفت خندان که: هین! پیاله بگیر! سِتَدَم؛ گفت: هان! زیاده منوش! جرعه‌ای درکشیدم و گَشتم فارغ از رنجِ عقل و مِحنتِ هوش چون به هوش آمدم یکی ‌دیدم مابقی را همه خطوط و نُقوش ناگهان، در صَوامعِ ملکوت این حدیثم، سروش، گفت به گوش که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو https://eitaa.com/rezvan_art_group
6 چشمِ دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی گَر به اقلیمِ عشق روی آری همه آفاق، گلسِتان بینی بر همه اهلِ آن زمین —به مراد— گَردِشِ دورِ آسمان بینی آن‌چه بینی، دلت همان خواهد وآن‌چِه خواهد دلت، همان بینی بی سر و پا، گدایِ آنجا را سَر به مُلکِ جهان، گِران بینی هم در آن پابرهنه قومی را پایْ بر فرقِ فَرقَدان بینی هم در آن سربرهنه جمعی را بر سَر از عَرش، سایبان بینی گاهِ وَجد و سماع، هر یک را بر دو کَونْ آستین‌فشان بینی دل هر ذرِّه را که بشکافی آفتابیش در میان بینی هرچه داری اگر به عشق دهی کافِرم، گر جو‌یی زیان بینی جان گدازی اگر به آتشِ عشق عشق را کیمیای جان بینی از مَضیقِ جَهات درگُذری وسعتِ مُلکِ لامکان بینی آن‌چه نشنیده گوش، آن شنوی وآن‌چه نادیده چشم، آن بینی تا به جایی رسانَدَت که یکی از جهان و جهانیان بینی با یکی عشق وَرز از دل و جان تا به عَینُ‌ الْیَقین، عیان بینی که یکی هست و هیچ نیست جز او وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو https://eitaa.com/rezvan_art_group
🔶گروه هنری رضوان با همکاری تیم ملک عافیت برگزار میکند: «بهشت سلام» ✅مشاوره درمان در طبیعت بکر روستای وادقان، با حضور دکتر مصطفی علیزاده. 🌿در رویداد بهشت سلام هر بار در مکانی وعده‌ی دیدار می‌کنیم تا درکنار هم سلامتی را همچون نسیمی از بهشت پذیرا باشیم. 🔶جمعه ی این هفته روستای زیبای وادقان خواهیم بود. ✅شما میتوانید برای جمعه های هفته های بعد روستا یا محله ی خود را به این آی دی پیشنهاد کنید: @rezvan_group_admin گروه هنری رضوان https://eitaa.com/rezvan_art_group کانال مُلکِ عافیَت، دکتر مصطفی علی‌زاده https://eitaa.com/molkeafiat