💠امام حسن(علیهالسلام) میفرمایند:
همانا بیناترین دیده ها آن است که در طریق خیر نفوذ کند و شنواترین گوش ها آن است که پند و اندرز را در خود فرا گیرد و از آن سود برد،و سالمترین دل ها آن است که از شبههها پاک باشد*
•••┈┈• ༴༅❉༴༅•┈┈•••
خوب زندگی کردن شاید سخت باشه!
ولی خیلی قشنگتره....
مثلا به جای اینکه چشمات رو قاب نامحرم کنی، به عنوان یه ابزار در راه نیک استفاده کن.
مثلا چشمت رو روی اون کودک کار سر چهار راه نبند!
اون وقت زندگی مزه داره💝
*تحف العقول صفحه ۲۳۵
#تولیدی_کامل
#پروفایل حسنی🌱
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
اونهایی که میخوان از #مشاور استفاده کنن☺️👇 📌ویژگیهای مشاور 🔸هر کسی صلاحیّت مشاوره ندارد. مشاور،
3⃣ صاحبنظر بودن
✅ اگر کسی به فلسفۀ مشاوره توجّه کند، بدون تردید، حکم خواهد کرد در هر زمینهای باید با کسی مشورت نمود که در آن زمینه، صاحبنظر و متخصّص باشد؛ امّا گاهی در زندگی، از این مطلب روشن، غفلت میشود.
❌ برخی از زوجها راههای پیشگیری یا برونرفت از مشکلات را از کسانی میپرسند که صلاحیّتهای ابتدایی نظر دادن در بارۀ این امور را هم ندارند.
📛بسیاری از این افرادی که طرف مشاورۀ این جوانان قرار میگیرند، شکستها و پیروزیهای اطرافیان خود را همچون قانون و قاعدۀ زندگی به دوستان و اطرافیان خود ارائه میدهند. مشاوره با چنین افرادی، اگر چه دلسوز هم باشند، زندگی انسان را به مخاطره میاندازد.
4⃣ خیرخواه و دلسوز بودن
مشاور، تنها باید خیر و مصحلت دیگران را در نظر بگیرد. حبّ و بغضها را نباید در مشاوره دخالت داد؛ زیرا در این صورت، نمیتوان آنچه را که خیر مخاطب است، در نظر گرفت. ممکن است نتیجۀ مشورت با یک مشاور خیرخواه، خلاف میلمان باشد؛ امّا این نتیجه، قابل اعتمادتر از مشورتی است که مطابق میل انسان است؛ امّا از جانب کسی باشد که خیرخواه نیست.
⬅️ ادامه دارد .....
📚تا ساحل آرامش
@rkhanjani
💠 نهال ولایت در نهاد خانواده:
تربیت فرزند
🔘 ما اگر دغدغهی ولایتمداری، تربیت سربازان حضرت، مقدمهسازی برای ظهور، الگوسازی برای جامعه داریم باید یک حرکت حساب شده و دقیق و عمیقی رو در جهت تغییر و تربیت و بهبود وضعِ خانوادگی ِ خودمون پدید بیاریم.💎
🔻اگر به سعادت فرزندانمون میاندیشیم باید در خانواده👨👩👧👦 تغییرات ِ جدی بوجود بیاریم.💎
🔴خانواده خودبهخود تبدیل به یک کانون صفا و معنویت نمیشه، باید براش برنامهریزی کرد. مخصوصاً در این دورانی که دشمنان خانواده فراوانند.
🔻 غذاهای مسموم فکری، که به عنوان روش برخورد اعضای خانواده👨👩👦👦 با یکدیگر، حتی گاهی اوقات تحت عنوان حرفهای علمی در جامعه پخش میشه بسیار فراوانند باید همهی اونها رو مراقبت کرد.
و اگر کسی دنبال سعادت خودشه نه فقط در آخرت، در دنیا؛ باید بازنگری در وضع خانوادهها حتماً صورت بگیره.👌
🔻۹۰ درصد بحثهای معنوی و اخلاقی، بحثهای تربیتی دینی، باید متوجه بهبود یک رفتار در خانه باشه.✨💎✨
خیلی خانواده مهمتر از اونه که امروزه در جامعه میبینیم بهش بیاعتنایی میشه.
✨خانواده محل تربیت ولایتمداران است✨
🔴 آقایون باید تو خونه نسبت به خانمها چه رفتاری داشته باشند تا بچه مهر علی در دلش بنشینه؟ خانم چه رفتاری باید داشته باشه؟🤔
🔻هدف در خانواده اینه و این بهتری هدف برای تربیت ولایتمداری است.💎
💠 آقای نازنین اسلام توصیههایی نسبت به رفتارهای زن و مرد فرمودن.
🔻این توصیهها رو گوش کنیم بعد ۳۰ سال تو زندگی عشقمون به همدیگه توی خونه🏠 بیشتر از سال اول ازدواج میشه. نه اینکه هر چی میگذره حسرت تازه ازدواج کردهها رو بخوریم 😌
🔵 از اینجا به بعد دربارهی این رفتارها که زن و مرد درقبال هم باید داشته باشند صحبت میکنیم.
🔻همین اول بحث بگم نگید همسر من مثل حضرت علی(ع) باشه من مثل حضرت زهرا(س) میشم، یا آقا بگه خانم من مثل حضرت زهرا(س) بشه منم مثل حضرت علی(ع) میشم.
🔻نه، اگر شما اخلاق همسرت بَده خدا میخواد با همین اخلاقِ همسرت رشد کنی.👌
🔻سرتو بنداز پایین کارایی که خدا میخواد انجام بده.
➖ ادامه دارد…
#نهال_ولایت_در_نهاد_خانواده
#استادپناهیان
@rkhanjani
🕯|#شهادت_امام_حسن_مجتبی
امام خامنهای: «پیغمبر با همهى شدّتها و رنجها و امیر مؤمنان با همهى دردها و غمها و ائمّهى دیگر با همهى ستمدیدگیها هیچ کدام در وضعیّت امام حسن قرار نگرفتند و این عظمت حسنبنعلى را نشان میدهد؛ زیرا آن دیگران، ائمّهى هداة معصومین اگر از سوى دشمن رنج میدیدند، از سوى دوستان آن زخمها را التیام مییافتند امّا امام حسن مجتبى اینجور نبود، نزدیکترین یاران امام حسن به او گفت یا مذلّ المؤمنین.» ۱۳۵۹/۵/۶
#تولیدی | #امام_حسن علیهالسلام🥀
🏴@rkhanjani
#عین_صاد
ذهن انسان حادثهها را بر اساس اهميت آنها و علاقه و عشق به آنها دسته بندى مىكند. ذهن هنگامى كه در همان موضوع با اهميت و مورد علاقهاش جريان مىگيرد، نفوذ بيشتر و قدرت زيادترى خواهد داشت و در نتيجه از اعماق، ره آورد مهمترى خواهد آورد. هنگامى كه مىخواهى از يك موضوع برداشت بيشترى داشته باشى نبايد به خودت فشار بياورى و بىحاصل فكرت را خسته كنى. هنگامى كه ضرورت حادثه و اهميت آن مشخص شد ناچار فكر به آن معطوف مىشود و به آن رو مىآورد. اهميت حادثه را با ميزان و ترازوى عقل هم مىتوان سنجيد.
كسانى كه ذهنشان به يك مسأله مشغول است و در مسائل ديگرى مىكاوند به جايى نخواهند رسيد.
کتاب مسئولیت و سازندگی صفحه 93
———🌻⃟————
@rkhanjani
راهی شدند💔💔💔
#ما_هنوز_امیدواریم🤲🤲❤
———🌻⃟————
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهلوچهار در مسیر، امیر فقط درحال دعا و قرآن خواندن بود. مریم جون کمی میوه داد تا
💗نگاهخدا💗
#قسمت_چهلوپنج
بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم:
- چرا نرفتی حرم نماز بخونی؟
-حاج رضا و مریم خانم رفته بودن حرم ،منم نمیتونستم تنهاتون بزارم.
چه قلب مهربونی داشت. دست و صورتم را شستم. آماده شدم و چادرم را سرم گذاشتم.
- بریم
- کجا؟
- حرم دیگه.
امیر لبخندی زد و لباسش را پوشید.
گوشهای از صحن انقلاب نشستیم.
- اقا امیر. میشه یه چیزی بپرسم؟
شما ترکیه چیکار میکردین ؟
- عموم اینا ترکیه زندگی میکنن ،به اصرار بابا همراهشون اومدم ترکیه ،اون روز عموم یه مهمونی مختلط گرفته بود،منم اصلا اهل همچین مهمونیایی نبودم از خونه زدم بیرون تو کوچه پس کوچه ها میگشتم که یه دفعه صداتونو شنیدم
- خیلی ممنونم که نجاتم دادین ،نمیدونم اگه شما نبودین چه اتفاقی برام میافتاد.
-از خدا باید سپاسگزار باشین نه از من
- میشه دوباره زیارت عاشورا بخونین ،صداتون آرومم میکنه.
چشمم را دوخته بودم به گنبد و با صدای امیر اشک از چشمام سرازیر میشد.
"کمکم دارم دلمو میبازم."
ناگهان احساس کردم حالم دارد بد میشود.
- امیر آقا
-بله
- میشه بریم خونه حالم خوب نیست.
در چشماش نگرانی را دیدم.
- باشه بریم
رسیدیم هتل ،وارد اتاق که شدیم رفتم سرویس بالا اوردم.
امیر از پشت در صدام میکرد: سارا ،سارا خوبی؟
از طرفی خوشحال بودم که من را فقط سارا صدا زد ،از طرفی واقعا تمام دل و رودهام داشت بالا میامد.
- خوبم ،خوبم
دست و صورتم را آب زدم و رفتم بیرون.
-حالت بهتره؟ میخواین بریم دکتر؟
- نه بهترم ،فقط اگه میشه بابا رضا چیزی نفهمه. یه کم بخوابم بهتر میشم.
خوابم برد.
نیمههای شب باز هم شکمم درد گرفت.
امیر خواب بود .
بلند شدم و کمی راه رفتم شاید دردش کمتر شود ولی دیگر نتوانستم تحمل کنم.
- امیر ،امیر
تا من را دید ترسید.
-چی شده؟
- دارم میمیرم از درد.
- ای واای ،پاشو بریم دکتر.
این قدر درد داشتم که نمیتوانستم لباسم را بپوشم. امیر مانتویم را پوشاند. روسریام را سرم گذاشت .
زیر بغلم را گرفت و رفتیم.
در راه سرم را گذاشتم رو پای امیر. شکم را چنگ میزدم.
امیرم زیر لب دعا میخواند.
رسیدیم بیمارستان.
دکتر معاینه کرد گفت:مسمومیته. درست میشه.
سرم وصل کردند و کم کم آرام شدم. خوابم برد.
با صدای زنگ گوشی امیر بیدار شدم. فهمیدم با بابا حرف میزند.
تماسش قطع شد. کنارم آمد.
- ببخشید که مزاحم شما شدم.
- نه بابا این چه حرفیه.
خندید و گفت: مثل اینکه محرمیم.
- به بابا رضا چی گفتی؟
- گفتم بیرونیم،البته شما رو با این حال ببینن متوجه میشن.
سرمم که تمام شد رفتیم هتل.
به دم در اتاق که رسیدیم، در اتاق بابا باز شد.
-سارا ، چی شده بابا؟
- چیزی نیست بابا یه کم حالم بد بود. رفتیم دکتر الان بهترم.
-واسه چی؟
-دکتر گفته مسمومیته ،الان خدا رو شکر بهتره. نگران نباشید حاجی.
- بابا جون اگه اجازه بدین بریم استراحت کنیم.
روی تختم دراز کشیدم.
خوابیدم تا غروب فقط خوابیدم.
چشمانم را که باز کردم. امیر از رو تخت رو به رو نگاهم میکرد.
- ساعت چنده؟
هفت و نیم.
- ببخشید که به خاطر من نرفتین حرم.
-اشکالی نداره ،مهم سلامتی شماست.
حاج رضا و مریم خانوم هم اومدن اینجا وقتی دیدن شما خوابین رفتن حرم.
- میشه بریم بیرون دور بزنیم
ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
•••
از تاب و تب افتاده دلم یار ڪجایی؟
هستیِ دل حضرت دلدار ڪجایی؟!💔
#اینصاحبنا
السلام علیک یا صاحب الزمان
@rkhanjani
بسم الله..
"ادعُونِی استَجِب لَکُم"
بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا؛
#غافر۶۰
صد نامه فرستادم،
صد راه نشان دادم،
یا راه نمیدانی،
یا نامه نمیخوانی🍃
———🌻⃟————
@rkhanjani
♦️فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود. وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد.
عطار به مرد گفت: من از گِل به عنوان سنگِ ترازو استفاده می کنم. برای تو مشکلی نیست؟
مرد گفت: من قند می خواهم و برایم فرق نمی کند از چه چیزی برای وزن کشی استفاده کنی. در همین هنگام مرد در دل خود می گفت: چه بهتر از این! سنگ به چه دردی می خورد برای من گِل از طلا با ارزش تر است. اگر سنگ نداری و گِل به جای آن می گذاری باعث خوشحالی من است.
عطار به جای سنگ در یک کفه ی ترازو، گِل گذاشت و برای شکستن قند به انتهای مغازه رفت. در همین اثنا، مرد گِل خوار دزدکی شروع به خوردن از گِلی که در کفه ی ترازو بود کرد. او تند تند می خورد و می ترسید مبادا عطار متوجه ماجرا شود.
عطار زیرچشمی متوجه ی گل خوردن مشتری شد ولی به روی خودش نیاورد. بلکه به بهانه پیدا کردن تیشه قند شکن، خود را معطل می کرد.
عطار در دل خود می گفت: تا می توانی از آن گل بخور. چون هر چقدر از آن می دزدی در واقع از خودت می دزدی! تو بخاطر حماقتت می ترسی که من متوجه دزدیت بشوم. در حالیکه من از این می ترسم که تو کمتر گل بخوری! تا می توانی گل بخور. تو فکر می کنی من احمق هستم؟ نه! این طور نیست. بلکه هنگامی که در پایان کار، مقدار قندت را دیدی، خواهی فهمید که چه کسی احمق و چه کسی عاقل است!
این داستان یکی از حکایت های زیبای مولوی در مثنوی معنوی است. مولانا با ظرافتی ستودنی گل را به مال دنیا و قند را به بهای واقعی زندگی آدمی تشبیه می کند. در نظر او آنان که به گمان زرنگ بودن تنها در پی رنگ و لعاب دنیا هستند همانند آن شخص گِل خواری هستند که پی در پی از کفه ترازوی خود می دزدند که در عوض از وزن آنچه در مقابل دریافت می کنند، کاسته می شود.
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani
ما بی تو در کشاکش هستی بریدهایم؛
ارباب مهربانوخطاپوش ما "حسین"
💔#دلتنگ_کربلا
———🌻⃟————
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
ما بی تو در کشاکش هستی بریدهایم؛ ارباب مهربانوخطاپوش ما "حسین" 💔#دلتنگ_کربلا ———🌻⃟————
[ 💚 . . ]
آقا . .
شد شد ؛ نشدم باز امیدواریم....
.
.
———🌻⃟————
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 سوال
❓ زیارت با معرفت چه نوع زیارتی هست که می گویند باید عارفاً بحقه زیارت کرد؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
#شبهات
#اربعین
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاهخدا💗 #قسمت_چهلوپنج بیدار که شدم، امیر نماز می خواند.بعد تمام شدن نمازش پرسیدم: - چرا نرفت
💗نگاه خدا💗
#قسمت_چهلوشش
امیر: بذارین حالتون بهتر بشه ،فردا میریم
- آخه من گرسنمه
-آخ ببخشید اصلا حواسم نبود الان میرم از پایین براتون غذا میگیرم.
- دستتون درد نکنه فقط واسه خودتون هم بگیرین ،چون اینجوری خجالتم میاد
امیر خندید و رفت.
امیر که رفت، لب پنجره ،چشمم به گنبد حرم افتاد. اشک از چشمم جاری شد.
" آقا اگه ما دوتا مال همیم ،خودت برامون دعا کن."
امیر وارد اتاق شد.
با هم غذا خوردیم.
بعد از خوردن شام سفره را جمع کردم.
روی فرش نشست و به دیوار تکیه داد -امیر ! چرا خواستی با من ازدواج کنی؟
-نمیتونم بهت بگم. شاید بعد جداییمون گفتم بهت.
تا گفت جدایی ،دلم هری ریخت.
" پس دوستم نداره"
- میشه زیارت عاشورا بخونی؟
زیارت عاشورا ،بهانهای شد برای باریدن اشکهایم ،صورتم را برگرداندم ،پتو را کشیدم روی سرم ،شروع کردم به گریه کردن،نفهمیدم کی خوابم برد.
امروز روز اخر بود. همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد،
"امام رضامیشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم؟"
حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود.
"ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا"
رسیدیم تهران.
وقتی میخواستم از امیر خداحافظی کنم بغضی داشت خفهام میکرد.
به خانه رسیدیم .چمدانم را برداشتم.
کلافه بودم نمیدانستم چیکار کنم.
"چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم؟ باورش میشه؟"
گوشی را برداشتم که پیام بدم.
دستم به نوشتن نرفت.
تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه برویم گلزار. همانجا موضوع را مطرح کنم.
پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه.
آنقدر خسته بودم که خوابم برد.
صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم .
حاضر شدم. کیفم را برداشتم. رفتم پایین.
-سارا جان صبحانه نمیخوری؟
- نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم
-پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی.
- قربون دستتون.
به خانهی امیر رسیدم. دم در ایستاده بود.
در راه امیر از داخل کیفش یک جعبه کوچیک کادو شده بیرون آورد.
-ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون.
- خیلی ممنونم.
رسیدیم دانشگاه.ماشین و را پارک کردم.
امیر کلاس داشت.
رفتم داخل کافه نشستم.
،یاد کادوی امیر افتادم.
بازش کردم.
انگشتری عقیق که اسمم رو رویش حکاکی شدهبود.
سر کلاس یاد سلما افتادم.
"بهش خندیدم ،سرم اومد. چطوری بهش بگم اخه؟"
بعد کلاس دیدم امیر کنار ساحره و محسن ایستاده.نزدیکشون شدم.
بهبه! مشهدی خانم ،زیارتتون قبول.
- مرسی عزیزم ،انشاءالله قسمت شما
محسن گفت: سلام سارا خانم زیارتتون قبول, انشا ءالله باهمدیگه برین کربلا.
- خیلی ممنون. انشاله.
امیر گفت: بچه ها اگه جایی میرین برسونیمتون؟
- اره امیر راست میگه بیاین با هم بریم.
- نه عزیزم خیلی ممنون ،من و محسن جایی کار داریم مسیرمون به شما نمیخوره
- باشه هر جور راحتی.
خدا حافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم.
- امیر آقا. بریم گلزار؟
-چرا که نه.
رسیدیم بهشت زهرا.
اول سرخاک مامان فاطمه فاتحهای خواندیم.
و بعد سمت گلزار شهدا ،کنار شهید گمنام رفتیم.
امیر نشست قرآن کوچیکش را درآورد. شروع به خواندن کرد.
رو به رویش نشستم. نگاهش میکردم.
دستم را گذاشتم روی سنگ قبر شهید.
" کمکم کن"
- امیر ؟ امیر: بله
- من نمیخوام برم از ایران ، یعنی از وقتی عاشقت شدم نمیخوام برم.
امیر سکوت کردو چیزی نگفت.
- تو هم منو دوست داری؟
-من زمانی تصمیم به ازدواج با تو رو گرفتم که قرار شد چند ماه بعد عقد از هم جدا شیم،
من نمیتونم باهات زندگی کنم.
تمام وجودم له شد ،یعنی دوستم نداره؟
از چشمانم اشک میامد و پاکشان کردم.
- باشه اشکالی نداره ،لزومی هم نداره که عقد کنیم چون من دیگه نمیخوام از اینجا برم ، ده روز دیگه مدت صیغهمون تمام میشه. میرم داخل ماشین منتظرتون میمونم بیاین.
ادامه دارد...
🏴 @rkhanjani
✅پرسش:آیا ازدواج تأثیری بر روزی دارد؟
🌺 پاسخ: این اصل پذیرفته شده در بین مسلمانان که ازدواج موجب زیاد شدن روزی میشود، از آیات قرآن و روایات گرفته شده است. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ»؛ مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنیاز مىسازد خداوند گشایش دهنده و آگاه است!
پیامبر اسلام(ص) در این ارتباط فرمود: «الْتَمِسُوا الرِّزْقَ بِالنِّکَاح»؛ با ازدواج روزی به دست آورید.
با توجه به آیه قرآن و روایاتی که در این موضوع وارد شده، به نظر میرسد فراوانی روزی به وسیله ازدواج دست کم از این راهها به دست میآید.
۱. با توجه به اینکه فاعل مطلق و بیواسطه خداوند است و هر کاری به اذن او صورت میگیرد، رزق و روزی نیز به دست خداوند است و هر کس را بخواهد بیحساب روزی میدهد. در برخی از مواقع بندگان متوجه آن میشوند. ولی چه بسا رزق و روزی از جانب خداوند به برخی از بندگان بدون حساب برسد، اما بنده به طور عادی به آن پی نبرد.
۲. رزق و روزی بیشتر میتواند از آثار طبیعی ازدواج و تشکیل خانواده باشد. کسانی که هنوز ازدواج نکردند و صاحب همسر و فرزندانی نیستند نوعاً در خانه پدری زندگی میکنند و وعدههای غذاییشان را در همانجا و گاهی نیز با دوستانشان در بیرون از منزل میل میکنند؛ لذا انگیزه چندانی برای کار و جمع آوری ثروت برای تهیه مسکن، ماشین و ... ندارند، اما همین شخص به محض اینکه تشکیل خانواده میدهد در درونش انگیزه پیدا میشود تا صاحب فرزند، مسکن و ماشین و ... شود و به نحوی تلاشش را افزایش میدهد تا بتوانند وسایل آسایش و آرامش آنان را فراهم کند.
با در نظر گرفتن راه اول، روزی اثری است که بر ازدواج بار میشود و ربطی به زن و مرد ندارد، اما با توجه به راه دوم نظر به اینکه نوعاً مرد عهدهدار مخارج خانواده میباشد، این روایات انصراف به او دارد، اما اگر زنی که ثروت و درآمدی داشته و خود را در مخارج خانواده شریک دانسته و به یاری همسرش بشتابد، ممکن است افزایش روزی خانواده از راه درآمد و ثروت او نیز ایجاد شود.
#ازدواج
#روزی
@rkhanjani
بسم الله..
وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا
و هر کس تقوای الهی پیشه کند،
خداوند کار را بر او آسان میسازد!
#طلاق۴
———🌻⃟————
@rkhanjani
درزندگیِ هر کدام ازما
چیزهایی هست
حتی اندک وکوچک
که دیگران ندارند
بیابرای همان اندک ها
بخاطرهمان کوچک ها
لبخندبزنیم،شاد و
شاکر باشیم
———🌻⃟————
@rkhanjani
دنبال زیبایی های زندگیت بگرد....
🌻ٵَحلےٰ مِنَالعَــــــــــسَڵ🍯
💫یوقتایی #تذکر دلسوزانه ای که به یک نفر دادیم هم زندگی خودش و درست میکنه ، هم نسلش رو...
✅واسه اینه که میگن #امربهمعروف و #نهیازمنکر یکی از بهترین باقیات صالحاته😍
⚰بعد از ۱۲۰ سال که از این دنیا رفتیم ، میبینیم طَبَق طَبَق نور و ثواب برامون میفرستن✨
اینا از طرف همون افرادیه که به خوب شدنشون کمک کردیم☺️
😣اگه گاهی با امربهمعروف اذیت میشی و دنیا رو زندان میبینی
به این فکر کن که بجاش #آخرت و جهان ابدیت رو آباد کردی😍
#پیش_به_سوی_خوبی_ها #امر_به_معروف
#واجب_فراموش_شده
🏴 @rkhanjani