📚 #معرفی_کتاب
🎀«دختر جمعه ها»
مجموعه ای از داستان های کوتاه است که به مضامین #اجتماعی پرداخته و درونمایۀ خود را از #قرآن وام گرفته است. در این کتاب به موضوعاتی پرداخته شده که در این روزگار برای بشر رنگ فراموشی به خود گرفته است؛ موضوعاتی چون:
مهربانی، امید، کمک به دیگران، #حیا، #نجابت و… .
💌«دختر جمعه ها» گاهی راوی کسی است که دست نیاز پیش همه دراز کرده ولی حواسش به غنی ترین سلطان سرزمینش نبوده، یا ما را همگام می کند با او که هیچ وقت رنگ کلانتری را ندیده اما حالا باید به خاطر یک دروغ دو سال در زندان بماند
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_بیست_و_چهارم اون آقا: اونجا چه خبره؟ یه ابهتی داشت که قشنگ ترس ر
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_بیست_و_پنجم
به روایت امیرحسین.
همینجوری اعصابم بابت اتفاقات این مدت خراب بود دیگه این اتفاق هم شده ضربه آخر برای من . ولی بازم خودم کنترل کردم که چیزی نگم. خیر سرم بچه ها منو اوردن اینجا که حالم خوب بشه ولی حالا دیگه شده بود واویلا. کلا هر وقت اینجور صحنه هارو میدیدم اعصابم خورد میشد. دست خودمم نبود و امکان نداشت روزی باشه که کمتر از سه چهار بار این صحنه ها جلوی چشمام اتفاق بیفته. تقریبا پایینهای کوه بودیم که با صدای محمد که داشت صدام میکرد از فکر اومدم بیرون.
محمد: سید. داداش کجا سیر میکنی ؟
_ هیچی. همینجام.
مهدی: فکر کنم عاشق شده.
جوری نگاش کردم که کلا پشیمون شد از حرفش و همزمان با نگاه عصبی من و نگاه شرمگین مهدی گروه شش نفرمون رفت رو هوا. البته به جز من که حوصله خندیدن هم نداشتم.
بچه ها داشتن میگفتن و میخندیدن منم برای اینکه اصلا حوصله نداشتم سرعتم رو زیاد کردم و ازشون فاصله گرفتم . تارسیدم به ماشین سریع نشستم و سرم گذاشتم رو فرمون . واقعا دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم . با صدای تق تق شیشه سرمو بلند کردم و با چهره محمد که دلسوزانه زل زده بود بهم روبه رو شدم. شیشه رو کشیدم پایین.
محمد: ببین امیر داداش یه سوال میپرسم بی رودروایسی جواب بده . الان میخوای تنها باشی یا با کسی درد و دل کنی؟
محمد صمیمی ترین دوست من بود ولی حتی اونم از مشکل من خبر نداشت. چون چیزی بود که نمیخواستم هیچ کس هیچ کس اطلاعی ازش داشته باشه. یه لبخند زورکی زدم و گفتم:
_ بپر بالا رفیق.
و بعد رو به بچه ها که با فاصله از ما وایساده بودن دم ماشین علی دست تکون دادم. محمد سوار شد و راه افتادم.
دیگه داشتم از سکوت کلافه میشدم.دستمو بردم که ضبط ماشین رو روشن کنم که محمد دستمو گرفت. پرسشگرانه نگاش کردم.
محمد: نمیخوای بگی چی شده؟
_ بیخیال داداش
محمد: تا کی میخوای بریزی تو خودت؟
با حرص دستمو کشیدم و گفتم
_ هروقت که حل بشه.
محمد ضبط رو روشن کرد و آهنگ صبح امید بود که فضای ماشین رو قابل تحمل کرد.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani
یه وقتایی باید بذاری
هر کی هر جوری دوست داره
در موردت فکر کنه..
خوب و بدش اصلا برات مهم نباشه.
ولی تو هدفت یادت نره.
اون تو زمان گیر میکنه و تو رشد میکنی.
بعضی وقتا خوبه بذاری
بعضیا مشغول اضافه کاری باشن
تا تو بری بالا 😉
@rkhanjani
035.mp3
1.63M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
"بخش سی و پنجم"
❇️ اثرات خطرناک قهر کردن زن بر روحیه مرد
+ راه حل چیست؟!
💥 دکتر حمید #حبشی
🔹@rkhanjani
🔶 امام باقر علیه السلام:
«لا شَفیعَ لِلمَرأةِ اَنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها»
❇️ برای زن نزد پروردگارش هیچ شفاعتکنندهای کارسازتر از خشنودی شوهرش نیست...
🌺@rkhanjani