eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
635 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم فقاهت و توحید
نگاه خدا💗 #قسمت_چهل‌وهفت -من مریضم ،نمیتونم باهات ازدواج کنم. -یعنی چی؟ -من بیماری قلبی دارم سارا.
💗نگاه خدا💗 - اخ من چقدر بدبختم که همه میدونن من خوشخوابم . از آن روز زندگی‌ام عوض شد. بدون امیر نمیتوانستم زندگی کنم. از بابا خواستم که عقد و عروسی را باهم بگیرد که هرچه زودتر برویم زیر یک سقف. روزها با مریم جون می‌رفتم خرید جهیزیه. بابای امیر یک آپارتمان صد متری نزدیک خانه‌ی خودشان، برایمان خرید. خیلی قشنگ بود دلم میخواست هر چه زودتر برویم سر خانه و زندگی‌مان. امیر هیچ وقت به خاطر حجابم اعتراض نکرده بود اما من دلم میخواست لباسی انتخاب کنم که آن شب کنار همه راحت باشم. خیلی گشتیم تا یک لباس پوشیده پیدا کردیم. لباس را پوشیدم و امیر را صدا زدم. -خیلی قشنگ شدی بانوی من. از شادی در پوستم نمی‌گنجیدم. قرار شد مراسم عقد در گلزار شهدا باشد. شام در تالار و تمام. بدون هیچ موسیقی و بزن و برقصی. خانواده‌ی من مذهبی بودند و با خوشحالی قبول کردند ولی خانواده‌ی امیر خیلی سخت راضی شدند مخصوص ناهیدجون. دو روز مانده بود به عروسی جهیزیه را چیدیم .همه چیز همان طوری که دلم می‌خواست، اتفاق افتاد. شب قبل عروسی در اتاقم دراز کشیده بودم که مریم‌جون داخل آمد. مریم جلویم نشست و اشک در چشمام حلقه زده بود. - ای کاش مادرت اینجا بود. - مریم جون مادرم همیشه بامنه هر کجا ،هر لحظه ،شما هم کمتر از مادر نبودین برام. اما راستش امیر، جبران تمام نداشته‌هایم بود. صبح شد. امیر به خانه‌ی‌ما آمده بود، در حالی که من هنوز خواب بودم. - سارای من،سارا جان بیدار نمیشی؟ - نمیشه یه کم دیگه بخوابم ،دیشب تا صبح نخوابیدم... -یعنی من تا حالا عروسی ندیدم که روز عروسیش تا لنگ ظهر خوابیده باشه.. چشمانم را نیمه باز کردم. نگاهش کردم. -مگه شما جز اسفالت و تسبیح چیزه دیگه ای هم میبینین برادر... -بله که میبینیم شما کجاشو خبر داری؟ - عه یه نمونه‌شو بگین ماهم فیض ببریم برادر. - هووووممم بزار فکر کنم - اوووو پس نمونه خیلی داری ،از قدیم میگفتن از نترس که های و هوی دارد ،از آن بترس که سر به تو دارد ،داره به تو میگه هااا... -استغفرلله ،پاشو پاشو خواستم خوابت بپره یه چی گفتم ،من میرم پایین تو هم زود بیا - اررررره جون خودت ،تو گفتی و من باور کردم،باشه برو. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ادامه دارد... 🏴 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یُخرجُهُم من الظُّلماتِ الی النُّور ... ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی استاد عالی ✍️موضوع: اگه من چند بار گناه کردم، بازم برم در خونه خدا، توبه‌م قبوله؟! @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
💗نگاه خدا💗 #قسمت_چهل‌و‌هشت - اخ من چقدر بدبختم که همه میدونن من خوشخوابم . از آن روز زندگی‌ام عوض ش
نگاه خدا💗 آماده که شدم، گوشی‌ام زنگ خورد. عاطفه بود. - آخ که چقدر دلم برات تنگ شده عاطی - سارا اصلا حالم خوب نیست؟ - چرا ؟ -این چه کاریه که میخوای انجام بدی!چرا میخوای آینده تو خراب کنی - واااااییی عاطی یادم رفت بهت بگم. من دیگه نمیخوام برم ،میخوام با امیر زندگی کنم. -برو بابا دروغ میگی که ارومم کنی - به جون آقا سیدت راست میگم. -جونه شوهرمو الکی قسم نخور - به خاک مامان فاطمه ،عاشقش شدم. صدایی جیغش،گوشم را کر کرد. -سارا میکشمت ،پوستتو میکنم الان به من میگی،میدونی چه حالی داشتم این مدت؟ - جبران میکنم فعلن من برم شاه دوماد پایین منتظرمه. -واااییی چی بپوشم من بای بای. - از پله ها رفتم پایین. مریم جون لقمه به دست دم در منتظر من بود. - الهی فداتون بشم چقدر ماهین شما مریم‌جون. - خوبه حالا لوس نشو برو که زیر پای امیر اقا علف سبز شد. - واییی اره اره بیچاره فعلا. -در امان خدا. امیر نبود. به گوشیش زنگ زدم. - الو امیر کجایی؟ -شرمنده بانو جان دیر کردی پشیمون شدم رفتم - عع لوووس نشو دیگه بیا امیر : شرمنده خواهر دیگه خودتون باید بیاین دنبالم. تماس و قطع کرد - واااا پسره لوووس. رفتم سمت ماشین که خودم برم ارایشگاه دیدم داخل ماشین نشسته. - خیلی بی‌مزه بود. امیرخندید. ساعت دو بود که اماده شده بودم. شماره امیر راگرفتم. - سلام برادر امیر : سلام خواهر - برادر من آماده ام منتظر شمام. - ببخشید خواهر من که ماشین ندارم شما بیاین دنبال من - وااا امییر. - جاااانه امیر. - بیا دیگه دیر میشه‌ها. - میترسم بیام بیرون دخترا بدزدنم. - نترس بابا تو تا آخر عمر بیخ ریشه خودمی زود بیا منتظرم. -بیا بیرون دم درم - واااییی شوخی نکن! الان میام. ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🏴 @rkhanjani
"اربعین، تفرّقی را که قرن‌هاست دشمنان در آن می‌دمند، به هم می‌زند و تجمّع قلوب بر حول امام ایجاد می‌کند. در مقابلِ «صهیونیست‌ها و مسیحیت صهیونیستی و معاندانِ درونِ دنیای اسلام»، باید در یک تجزیه و ترکیب، «شیعیان» و «محبین اهل بیت(ع) در دنیای اسلام» و «مسیحیان متدین» را دور هم جمع کنیم. این کار شدنی است؛ عاشورا و اربعین، ظرفیت این کار را دارد." @rkhanjani
.•|✨🕯 ݼـه ڪربلا ست ڪه آدم به هوش می آیـد هنوز ناله زینـب به گوش می آیـد 💔 ݼه ڪربلاست کز آن بوے سیب می آید صداے ناله ے مردی غریب می آید 🥀 ݼه ڪربلاست ڪه چون نام کربلا ببرند فلک به ناله ملک در خروش می آیـد 🌿 ❁@rkhanjani شبـهاے ڪربلا نصیبتـون 🌙✨
اَبرُ بادُ مَهُ خورشیـدُ فلَڪ در ڪارݩد.. داغ دیدار ٺـو را بر دل مݩ بگذارݩد 😔💔 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا