#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_چهل_و_ششم
دو روز از اومدنمون میگذشت و من تقریبا با امیرعلی صمیمی شده بودم ، پسر خوبی بود ، حرفاش به آدم آرامش میداد دلم میخواست بیشتر باهاش صمیمی بشم چون چهار سال هم از من بزرگتر بود، میتونست به عنوان دوست، راهنمای خوبی برام باشه. الان دیگه میدونستم که اونم تنها آرزوش اینه که بره سوریه که پدرش اجازه نمیده و جرات بیانش رو هم پیش مادرش نداره و فعلا پشیمون شده ؛ اما من نمیتونستم ، من از وقتی خبر شهادت محمد مهدی رو شنیدم بیشتر هوایی شدم. دوست صمیمیم که رفتنش با خداحافظی پشت تلفن صورت گرفت و انقدر یه دفعه ای و سریع رفت که حتی فرصت نکردم برای آخرین بار ببینمش.
باورم نمیشد که امروز روز آخر باشه ، این یه هفته انقدر زود اما شیرین و دلچسب گذشت که واقعا جدا شدن از اینجا رو برام سخت کرد. جایی که ذره ذره خاکش متبرک به خون مردهایی بود که رفتن تا مردم این خاک و بوم شب ها بدون استرس و دلهره اینکه ممکنه صبح دیگه عزیزانشون پیششون نباشن سر به بالشت نذارن، رفتن که کسی جرات نکنه چادر از سر بانو های سرزمینم بکشه. رفتن و هیچ وقت برنگشتن. رفتن و هزاران مادر ، همسر و فرزند لحظه خاکسپاری عزیزترینشون رو دیدن ، رفتن و خیلی از خانواده هنوز چشم به راه خبری از گمشدشون هستن.
اینجا زمین هاش با خاک پوشیده نشدن ، با طلایی پوشیده شدن که از مردای بی ادعا اون روزا درست شده. هزاران پیکر مقدس هنوز هم زیر این خاکا بودن و میشنیدن ، حرفاتو ، دردودلاتو و بابت هردعایی که میکردی آمین میگفتن به گوش آسمون ؛ و حالا دل کندن از اینجا چقدر سخت بود، اونم برای منی که باید برمیگشتم جایی که هرچقدر هم به اعتقاداتم توهین میشد نباید لام تا کام حرف میزدم . کنار سیم خاردارا نشستم رو زمین و سرمو گذاشتم رو زانوم و رها کردم بغضی رو که خیلی وقته با سماجت تمام من رو رها نمیکرد.
محمدجواد: امیر ، دارن راه میوفتن داداش ، یا خودت بیا اتوبوسا رو چک کن یا اگه حالت خوب نیست بده من لیست هارو.
بدون هیچ حرفی و حتی بالااوردن سرم، لیست هارو به طرفش گرفتم و خوشحال شدم از اینکه دوستم درکم میکرد. الان هیچ چیز جز آرامش حضور شهدا نمیتونست حالمو خوب کنه. حضوری که من با همه وجودم حسش میکردم .
گفتم و گفتم ، از همه چی ، شرح همه زندگیم رو ، زندگی که برای من محکمه و زمینی که برام حکم قفس داشت.
یه دفعه دستی روی شونم نشست ، برگشتم عقب، امیرعلی بود:میتونم مزاحم خلوتتون بشم ؟ انقدرم حالم بد بود که نتونم جوابشو بدم ، اونم درک کرد و بدون هیچ حرفی نشست کنارم .
امیرعلی:تا حالا به این فکر کردی که خیر خدا تو چی میتونه باشه؟ به این که شاید این کار خداپسندانه برای تو خیر توش نباشه. البته شایدم باشه ، ولی بدون اگه خیر باشه هروقت صلاح بدونه ، حتی اگه زمین به آسمون بره، آسمون به زمین بیاد خودش تورو راهی میکنه. حالا هم با اجازه به درد و دلت برس . التماس دعا .
امیرعلی رفت ولی ذهن من درگیر حرفاش شد . حرف هایی که مثل این یه هفته لبریز از آرامش بود، چرا من هیچوقت به این فکر نکرده بودم ؟
به اینکه خواست پروردگارم چیه.
به اینکه شاید خیری توش نباشه .
به اینکه اگه خدا بخواد حرف کسی اهمیت نداره.
دلم پروازی میخواهد هم وزن شهادت.....
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani
سلام امام زمانم✋🌸
پشت دیوار بلند زندگی
مانده ایم چشم انتظاریک خبر
یک انا المَهدی بگو
یاابن الحسن(عج)
تا فرو ریزد حصار غصه ها
💓اللهم عجل لولیک الفرج💓
@rkhanjani
تفسیرتوبه ۳۰.mp3
20.28M
درس تفسیر قرآن
کتاب جوامع الجامع
سوره توبه آیات ۹۱ و ۹۲ و۹۳
جلسه ۳۰
⚡️موضوع: "چه کسانی برای مشارکت در جهاد عذر موجه دارند "
#جهاد_تبیین
استاد رضا خانجانی
〰〰〰〰〰〰〰〰
@khanjanidroos
🌸🌿قراره هر صبح🌿🌸
🔅هرصبح سه مرتبه بگو :
🌴صَلَّی اللّهُ عَلیکَ یا اَباعَبدِاللّه 🌴
(درود خدا بر تو یا ابا عبدالله)
تا ثواب زیارت سیدالشهداء از راه دور
برات ثبت بشه ان شاءالله💕
@rkhanjani
🌸🌼🌸🌼
🔰 عقیده به #توحید، یک #ایمان است. ایمانی ست آگاهانه برای یک #موحد آگاه، ایمانی #عمل زا و #تعهد آفرین. تعهدی که توحید بردوش موحد میگذارد، از موثرترین تعهدها در میان عقاید اسلامی محسوب میشود، توحید از طرف یک موحد ، خلاصه می شود در تعهد سازندگیِ یک دنیای #توحیدی؛ تعهد زدودن تمام آثار #شرک؛ اینها تعهدات توحید است.
#عکس_نوشت
#امام_خامنهای حفظه الله
#نشر_دهید
#آثار_اعتقاد_به_توحید
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیرخدا
--------------------------------------------------
🔰 گفتمان توحید
https://eitaa.com/joinchat/3998351448C73bf29b9e1
💝
———🌻⃟————
@rkhanjani
بیشتر بخشنده و کمتر متوقع باشید.
این شیوهای شگفتانگیز برای پایان دادن به نفسانیت است.
#سبک_زندگی
❄️
💫
———🌻⃟————
@rkhanjani