#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_وسوم
به روایت امیرحسین
.........……………………………
روی کاناپه کنار پدر میشینم و شربت آلبالویی که مامان زحمتش رو کشیده بود رو برمیدارم.
مامان:زنگ زدم بهشون.
_ به کی؟
مامان: به مامان حانیه
کاملا میدونستم حانیه کیه ولی ترجیح دادم بگم: حانیه؟
مامان: اها. یعنی نمیدونی که کی رو میگم.
از دروغ متنفر بودم پس مجبور شدم بگم _ خانوم موسوی؟
مامان:خب حالا ، خانوم موسوی
_ خب؟
مامان : قرار شد فردا بریم خاستگاری.
با شنیدن کلمه خاستگاری مقداری از شربت میپره تو گلوم و به سرفه میوفتم.
بابا میزنه پشتم و یکم حالم بهتر میشه.
مامان: مادر جان اگه میدونستم انقدر مشتاقی که زودتر زنگ میزدم .
اولش بیخیال مخالفت میشم اما بعدش خودمو به خاطر این فکر سرزنش میکنم سریع میگم :مامان من مشتاق چیه؟ نباید زنگ میزدید.
بابا: چرا ؟
_ پدر من شما که مخالف ازدواج من با یه خانوم مذهبی بودید .
بابا: این که مذهبی نبود، مگه ندیدی حتی چادرم سرش نبود.
_ مگه هرکی چادر سرش نباشه مذهبی نیست؟ چه ربطی داره پدر من ؟
مامان: دیگه زنگ زدم. الانم فقط باید بگی چی ؟
_ چشم. دیگه چی میتونم بگم؟
حالا بماند كه از خدام بود و البته تو دلم غوغا
" واي خدايا، من چم شده؟"
مامان: اميرحسين جان. مادر. خدايي دوسش نداري؟
سرمو پايين ميندازم.
مامان:واه تو که از خداته دیگه چرا بدخلقی میکنی
_ ببخشید. شرمندم.
شكرلله حمدلله عفواًلله
واقعا به نماز شب و سجده شكر احتياج داشتم.
اينكه مونده بودم چجوري به مامان بگم كه از اين خانوم خوشم اومده و خودش پيشقدم شد، سجده شكر لازم بود.
فقط خودمم نميدونم چرا يه دفعه اونجوري مخالفت كردم. كلا خوددرگيري دارم.
سجاده رو جمع میکنم و دراز میکشم رو تخت. میخوام مرور کنم همه این چند وقت رو، از دربند تا اون شب مهمونی ، میخوام ببینم دقیقا کی دلم رو باختم؟ اما خودم هم این حس رو درک نمیکنم، منی که معیارم حجاب و چادر بود ، اما دوباره به خودم تشر میزنم ، مگه همه چی چادره ؟ این دختر، پاکی داشت که شاید تو خیلی از دخترای چادری نمیشد پیدا کرد .
شاید همون روز اول تو دربند، یا نه شایدم مسجد با دیدن چادرش ، یا نه شایدم اون شب ، شایدم اصلا اون شب تو خونشون.
نمیدونم نمیدونم نمیدونم وای خدایا. اصلا به من چه. بیا خل شدم رفت.
تو آن تك بيت نابي كه غزل هايم به پايش سجده افتادند....
شعر: افسانهصالحی
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @rkhanjani
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 خواندن #تسبیحات_حضرت_زهرا سلام الله علیها باعث وسعت وقت می شود.
🎤 #استادعالی
https://eitaa.com/joinchat
@rkhanjani
∞♥∞
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلامتی؛
ارمغانِ سلام است!
و تـــو؛ جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛
نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند...
#سلام بر تـــو
حضرت صاحب دلم؛
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ❣
@rkhanjani
مجید بنی فاطمه | قدح بده تو ساقیا_۲۰۲۲_۰۳_۱۳_۱۲_۲۲_۲۳_۷۱۰.mp3
6.88M
•°🌿🌸قدح بده تو ساقیا...
سید مجید بنی فاطمه
میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام🦋
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
🌺🌼🌸🌼🌺🌼🌺🌼🌺
Part32_جان شیعه اهل سنت.mp3
4.36M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(32)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@rkhanjani