فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼به نام برآورده کننده آرزوها🌼
🌹#سلام_امام_زمانم
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
🌹اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
@rkhanjani
🔴 اهميت و چرايی دعا برای ظهور :
🔹 امام عصر (عجلاللهفرجه) از طريق محمد بن عثمان دومين وکيل خويش در زمان غيبت صغری، خطاب به همه ى شيعيان فرمودند: "براي تعجيل در فرج بسيار دعا کنيد که همانا فرج و گشايش شما در آن است."
🔹 در اين سخن دو نکته مهم وجود دارد:
1⃣ کثرت دعا يعنى به دعاى کم و در زمان محدود اکتفا نشود. آرى منتظران واقعى حضرتش از چشم انتظاری خسته نمى شوند و هرگز از تمنّای فرج ملول نمی گردند.
2⃣ فرج و گشايش در همهی امور ما (اُخروی و دنيوی) تنها و تنها به فرج و ظهور امام وابسته است.
@rkhanjani
⚜✨⚜⚜✨⚜✨⚜⚜✨⚜
⚜✨⚜⚜✨⚜
⚜✨⚜⚜
⚜✨
#صهبا
#ویژه_نامه
ظهور نورانی ثامن الحجج حضرت سلطان علی بن موسی الرضا
❇️ثامن الحجج؛ بضعةُ المصطفی❇️
🔹امام رضا علیه السلام از میان اهل بیت ( علیهم السلام) تنها امامی هستند که هم شاخصه علوی دارند و هم شاخصه ی فاطمی.
✨إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ.¹
🔹 جابر جُعفی روایت کرده است گفت: از امام باقر (علیه السّلام) درباره تأویل این آیه شریفه فرموده خدای عز و جل؛ پرسیدم. گفت: سرورم نفس راحتی کشید و سپس فرمود:
👈 ای جابر! منظور از سنه(سال)، جدم رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) است که سلام و درود خدا بر او و اهل بیت او باد، و ماههای آن دوازده تا است. پس از او امیر مؤمنان، تا حسن و حسین و تا پدرم علی زین العابدین و تا من و تا پسرم جعفر و پسرش موسی و پسرش علی و پسرش محمّد و پسرش علی و تا پسرش حسن و تا پسرش محمّد هادی مهدی(علیهم السّلام) ، دوازده امام و حجتهای خدا در میان خلقش و امنای او بر وحی و علمش هستند.
👈و چهار(ماه های) حرام که دین قیّم هستند؛ چهار نفر از آنان با یک اسم پا به عرصه می گذارند:
➖علی امیر مؤمنان و پدرم علی بن حسین و علی بن موسی و علی بن محمّد (علیهم السّلام). دین قیم، به رسمیت شناختن این امامان است، پس در آنها به خود ظلم نکنید، یعنی به همه آنان ایمان بیاورید، تا هدایت شوید. ²
🔹پس تعداد ماههاي سال دوازده است و از ميان دوازده ماه سال چهار ماه حرام داريم، همانطور که در روايت فوق اشاره شد، دوازده ماه يعني دوازده امام، و چهار ماه حرام منظور چهار علي است، كه در ميان دوازده امام چهار امام نامشان علي مي باشد:
👈علي امام اول، علي ابن الحسين، و علي ابن موسي الرضا و علي ابن محمد الهادي(علیهم السلام)
که این شاخصه ی علوی بودن امام رضا علیه السلام است.
🔹و ميان دوازده امام، چهار امام هم شاخص فاطمي دارند كه سّر آن در معناي كوثر است، تنها حرفي كه در نام "كوثر " نقاط، در آن به ظهور رسيده است، حرف "ث " است كه چهار امام از دوازده امام، حرف" ث " در نامشان متجلی شده است:
👈 امام ثاني؛ امام حسن مجتبي امام ثالث؛ امام حسين، امام ثالث، امام ثامن، علي ابن موسي الرضا و امام ثاني عشر ؛
🔹همه طفيلي وجود اربابمان علي ابن موسي الرضا(علیه السلام) هستيم و خاك پاي كبوترهاي در آستانشان مي باشيم.
🔅دو نفر تو عالم اند پاره قلب مصطفی
🔅 اولیشون فاطمه ست دومیشون امام رضا
🔹 انسان وقتی نام مولا را می برد بی اختیار به یاد مادر ایشان می افتد. زیرا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فقط در مورد دو نفر عبارت «بَضْعَةٌ مِنِّي» را فرمودند.
یکی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)³ و دیگری امام رضا (علیه السلام) که فرمودند:
✨«سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِخُرَاسَانَ»⁴، یعنی یک پاره ای از تن مرا در ارض خراسان دفن می نمایند. هرکس او را زیارت کند، خود حضرت موقع وداع از دنیا به دیدار وی می آید.
🔅من که کبوتر دلم، انس گرفته با رضا
🔅می شنوم ز قدسیان زمزمه ی رضا رضا
🔹پس در ميان اهل بيت(علیهم السلام)حضرت علي ابن موسي الرضا (علیه السلام) در بین چهار امامي كه شاخصه علوي دارند و چهار امامي كه شاخصه فاطمي دارند، مشترك است او هم حرف ث كوثر فاطمي را دارد و هم نامش علي است،
👈ظهور فاطمه و علي(علیهما السلام) در امام رضا(علیه السلام) است.
👈 براي همين در ميان اهل بيت (علیهم السلام)، فقط امام رضا (علیه السلام) سلطان است،
🔹يعني قله قاف ولايت علي ابن موسي الرضا (علیه السلام) است.
و به همين علت بعد از علي ابن موسي الرضا (علیه السلام) همه مي شوند: ابن الرضا. حتي حضرت بقيه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را هم ابن الرضا مي نامند. براي همين است كه مي گويند اگر امام رضا (علیه السلام) را قبول داشته باشيم همه اهل بيت (علیهم السلام) را قبول داريم.
امام رضا(علیه السلام) همه را به درگاهش راه می دهد.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
¹. سوره مبارکه توبه آیه ٣۶
². غیبه نعمانی، ص ۱۴۹، ح ۱۱۰
³.إحقاق الحق و إزهاق الباطل ج۲۵ص۱۷۴
⁴. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص"سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ وَ لَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ "
📗 عيون أخبار الرضا ع ج۲ص۲۵۸
وسائل الشيعة ج۱۴ص۵۵۷
⚜✨⚜
⚜✨⚜⚜✨
⚜✨⚜⚜✨⚜
⚜✨⚜⚜✨⚜✨⚜⚜✨⚜
فدات بشه یه دستیم به سر و روت بکش...
گفتم: مامان جونم همینی که هست! ماشاالله از دختر شاه پریون و خوشگلی چیزی کم ندارم کسی دعوت نامه نفرستاده براشون....
مامان بلند شد و در حالی که سرش رو تکون میداد و از اتاق بیرون می رفت گفت : بله غیر از اینم نیست فقط خدا به داد شوهر تو برسه !!!
#سیده_زهرا_بهادر
@rkhanjani
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیست_ویکم
گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ...
فرزانه که منتظر جواب مد نظر خودش بود با این حرف خانم مائده دوباره خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد.
من گفتم: خوب داشتید می گفتید ادامه بدید...
خانم مائده گفت: توی اون تایم زمانی که ما می گذروندیم روزگار بر وفق مراد ما بود.
شبهای چهارشنبه دعای توسل ...
شبهای جمعه دعای کمیل ...
صبح های جمعه دعای ندبه...
قرار همیشگیمون بود.
ما یک تنه داشتیم مثلا روی معنویاتمون کار میکردیم ولی این دقیقا شبیه ماشینی بود که بنزین نداشت و ما مدام هولش میدادیم که بره جلو !
البته بی تأثیر هم نبود چند قدمی حرکت میکرد ولی خوب تا وقتی ماشینی بنزین نداشته باشه مگه چقدر آدم توان داره هولش بده! اون موقع معلوم نبود ولی حساس ترین جای زندگیم خودش رو نشون داد...
حرفهای خانم مائده من رو یاد تحلیل هامون با فرزانه انداخت...
اینکه یک خشک مقدس فقط دنبال سجاده و تسبیح...
اینکه یه خشک مغز با پیشونی پینه بسته مخلصترین بنده خدا رو می کشه...
داشتم فکر میکردم دین ما ابعاد مختلف زندگیمون رو در بر میگیره چرا یه عده از اینور میفتن یه عده از اونور؟! که گاهی هم این نوع افتادن خیلی خطرناک میشه حالا یا برای خودشون یا برای جامعه...
با حرف زدن دوباره فرزانه رشته ی افکارم پاره شد...
فرزانه گفت: دوستانتون هم همینطور بودن! بعد با کنایه یه دستی زد و گفت: یعنی هیچ کس نبود یه لیتر بنزین بریزه تو این ماشین!
خانم مائده لبخند تلخی نشست رو صورتش و گفت: دوستان هر کسی هم تم و هم گرایش همون فردن ...
معمولا آدما دوستانی رو انتخاب میکنن که با روحیات و شخصیت خودشون سازگاری داره ، خوب منم از این قضیه مستثنی نبودم ...
توی دوره ی نوجوانی و جوانی که اوج شور و هیجان انسان هست وقتی در قالب یه گروه یا تیم میشه با افکار و رفتار همون گروه انس میگیره و تفکراتش نقش می بنده...
فرزانه مجال نداد حرفش تموم بشه دوباره با طعنه گفت: البته اگر تفکری باشه!
خانم مائده سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت بله کاملا درست می گید اگر تفکری باشه و به فکر فرو رفت و ساکت شد...
روی برگه برای فرزانه نوشتم میشه لطفاً اینقد نطق نکنی! هر دو دقیقه یه چیزی میگی طرف دیگه نمی تونه حرف بزنه! اینجوری ادامه بدی تا فردا باید مصاحبه بگیریم...
فرزانه تا نوشته رو خوند با یه دستش زد روی لبش و دست دیگه اش رو گذاشت رو چشمش ...
یعنی یه جوری تابلو کرد که خانم مائده هم فهمید من چی براش نوشتم...
#سیده_زهرا_بهادر
.🌸 @rkhanjani
🌸🍃
———🌻⃟————
@rkhanjani
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیست_ودوم
خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض کنه گفت: تا شما چایی تون رو بخورید من یه سر به داداشم بزنم ببینم کاری نداره...
از اتاق که بیرون رفت، برگشتم سمت فرزانه و اومدم یه چیزی بگم دستهاش رو برد بالا گذاشت روسرش گفت: تسلیم دیگه حرف نمی زنم ...
با این حرکتش حرفم رو خوردم و چیزی نگفتم...
چند لحظه بعد خانم مائده اومدن داخل گفتن: عه! چرا چایتون رو میل نکردین؟ شاید سرد شده برم عوضش کنم... فرزانه زیر لب به من گفت: توقع داره خونه یه داعشی ما از خودمون پذیرایی کنیم!
الان اینجا نشستیم امنیت نداریم فرض کن چایی ام بخوریم اگه یه چیزی داخلشون ریخته باشه چی!!! گوشه ی لبم رو گزیدم و آروم گفتم فرزانه الان گفتی دیگه حرف نمی زنی...
خانم مائده که متوجه پچ پچ ما شد گفت: اگه چایی دوست ندارین قهوه یا چیز دیگه ایی بیارم؟
من گفتم: نه دستتون درد نکنه حقیقتا ما وقت مصاحبه کلا چیزی نمی خوریم چون همینجوریشم وقت کم میاریم...
شما بفرمایید بشینید ادامه بدیم...
گفت: هر جور راحتید و آروم نشست روی صندلی ...
گفتم: رسیدیم به اینجا که با تیم دوستانتون مرتب روی معنویاتتون کار می کردید ...
گفت: درسته اتفاقاتی که اون موقع به صورت ناخواسته داشت شکل می گرفت باعث می شد من فکر کنم که خیلی کار بزرگی دارم میکنم اینکه نافله هام ترک نمیشه یا دعا و مناجاتم همیشه به راه ...
عشق به جهاد و مبارزه هر روز تو وجودم بیشتر می شد دلم می خواست هر جور شده یه مجاهد واقعی باشم...
بعد ادامه داد البته جهادی که من میگم با جهادی که در ذهن شماست خیلی فاصله داره خیلی...
فرزانه با حرص برگشت گفت: قطعا همینطوره بالاخره ما یکی بود دو لیتر بنزین تو باک ماشینمون بریزه!
یه نگاه جدی به فرزانه انداختم بعد به خانم مائده گفتم: ببخشید ادامه بدید...
خانم مائده با آرامش گفت : بالاخره حق با دوستتون هم هست اگر تفکر و منطق پشت معنویت باشه میشه به مسیری که انتهاش بهشته رسید...
ولی اگر همون تفکر و منطق نباشه هر انسانی ممکنه آخرش مثل من در یه برهه زمانی به ناکجا آباد برسه !
فرزانه که انگار فتح و الفتوح کرده باشه با یه لبخند معنا دار حرفهای خانم مائده رو تایید کرد...
خانم مائده ادامه داد اتفاق بدتری که در اون زمان برای من داشت می افتاد این بود که...
#سیده_زهرا_بهادر
🌸 @rkhanjani
ای چشمه ی آگاهی
شاگرد نمی خواهی ...
———🌻⃟————
@rkhanjani