🔴 ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود اما...
✍ پسرم از روی پلهها افتاد. دستش شکست. بیشتر از من، عبدالحسین هول کرد. بچه را که داشت بهشدت گریه میکرد، بغل گرفت. از خانه دوید بیرون. چادر سرم کردم و دنبالش رفتم. ماتم برد وقتی دیدم دارد میرود طرف خیابان. تا من رسیدم بهش، یک تاکسی گرفت. در آن لحظهها، ماشین سپاه جلوی خانه پارک بود.
👤 راوی: همسر #شهید_عبدالحسین_برونسی
📚 برگرفته از کتاب #سالکان_ملک_اعظم ۲ «منزل برونسی»
@rkhanjani
💠مرگی شیرین💠
✍ انسان مؤمن در دنیا به اطرافیان خودش تعلقاتی پیدا کرده و ممکنه هنگام مرگ جدایی از این تعلقات کمی آزارش بده
خدا که هوای بنده مؤمنش رو داره، کمکش میکنه که دوری از اطرافیان اذیتش نکنه:
امام سجاد (ع) فرمودند:خداوند عزوجل میفرماید: من در هیچ امری مانند قبض روح مومن تردید و درنگ نکردم،چون آن مؤمن از مرگ کراهت داشت و من هم کراهت داشتم به او ناراحتی برسانم.
پس زمانی که اجل قطعی آن مؤمن رسید، من دو شاخه گل معطر از بهشت برای او فرستادم،یکی از آنها مسخیه نام داشت و دیگری منسیه.
1⃣ اما با بوییدن مسخیه، نسبت به مالش بیاعتنا شده و از همه آنها میگذرد؛
2⃣و اما با بوییدن منسیه نسیان بر او غلبه میکند و دیگر تعلقات دنیا را فراموش میکند
📕الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، ص 626
@rkhanjani
خدا، معجزه هاشو از یه راه هایی
یه جوری وارد زندگیت میکنه
که حتی فکرشُ نمیکنی …🍃
@rkhanjani
🔻یه قانون هایی هست که برای همه ی مردهای نرمال جواب میده
🔸تایید کردنش در برابر دیگران
🔹تعریفش رو کردن در جمع
🔸خوردش نکنین به خاطر اشتباهش
🔹بگذارید فکر کنه مرد سالاریه تو خونتون. ولی ریز ریز مدیریت کنین
🔸مقایسشون نکنین با مردهای دیگه
🔹نرم باشید باهاشون لج نکنید
🔸نیازتون رو بدون وظیفه گذاری بیان کنی
@rkhanjani
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 31 بخش اول
گاهی از هر چی درسه خسته میشم...!
ده دوازده روزی از آزمون میگذشت و تا کمر توی کمد، دنبال یه لباس تک واسه مهمونی فامیلی آخر هفته بودم.
اوج سختی یه مهمونی رفتن برای یه خانم انتخاب لباسه دیگه، حتما در جریانید!
البته من خیلی مثل مامانم توی این زمینه 2 آتیشه نیستم!
نه اینکه هر لباسی بپوشما نه! بالاخره اون ژن خانمانه رو دارم.
ولی من میگم وقتی یه دنیا لباس تو کمدم ریخته چرا باید دوباره برم یه لباس بخرم!
درسته اگه بخوام چند لذت عمیق این دنیا واسه یه خانم رو بگم حتما یکیش بازار رفتنه!
ولی خب یه کم که زیاد بری خرید ، دیگه بازار رفتن برات خز میشه و اون لذت سابق رو نداره!
منم که بر خلاف خیلی از خانم ها، اصلا از اون دسته ای نیستم که مثل مامانم بگم آاای اینو دیدن و الا و لابد همین الان برم یکی دیگه بخرم!
لباس لباسه دیگه! دستمال یک بار مصرف که نیست! حالا دیده باشن! چی میشه مگه!
فقط چند تا کمد لباسامه! همه جور لباسی دارم. شما حساب کن 100 120 دست!
یعنی یه مغازه دار فقط میتونه اینقده لباس داشته باشه!
از لباس های سنگین و رنگین واسه مهمونی های با کلاس گرفته تا لباس های ژیگول میگول واسه دورهمی های خز و خودمونی!
دیگه راحتی و لباس های توی خونه رو حساب نکردم!
از این کمد به اون کمد!
کلی لباس روی تخت ریخته بودم!
هر چی نگاه میکردم گیج تر میشدم.
دنبال یه لباس تک بودم
لباسی که هم خاص و گرون باشه!
همم کسی توی تنم ندیده باشدش!!
البته این دستور مامان خانم هست!
💐 قسمت 31 (بخش دوم)
بالاخره یکی پیدا کردم. فکر نمیکنم اصلا مامانم اینو یادش باشه!
یک کت دامن بلوطی حریر خوشرنگ سرمه دوزی شده.
یادمه اون زمان که خالم اینو از ترکیه برام آورده بود خیلی باهاش حال کردم
مدت ها هم بود فراموشم شده بود و فکر کنم کلا 1 بار بیشتر پوشیده باشمش.
لباس به دست تا آشپزخونه دنبال مامانم رفتم...
اگر مامی قبول میکرد با همین لباس بیام دیگه نمیخواست برم خرید.
و الا هلک و هلک باید ارابه برقی رو روشن میکردم و توی این شلوغیا میرفتم توی خرید!
- مامان گلم....! میشه این دفعه رو کوتاه بیاین؟!
- چه قدر حرف میزنی دختر! کاری دیگه نداری؟!
- آخه عزیزمن! آدم باید برا دل خودش لباس بپوشه نه واسه مهمونای توی مهمونی!
حالا این لباس رو قبلا تنم دیده باشن چی میشه؟! مامااان! حواستون پیش منه؟!
اصلا شما از کجا یادتونه که من این لباس رو پوشیدم! خودم یادم نیست!
همینطور که بشقاب ها رو توی کابینت میذاشت برای لحظاتی سرشو طرف من چرخوند:
وااای یعنی میشه، این سری مامان کوتاه بیاد!
چند لحظه ای توی چشم هم خیره شدیم!
یه نگاه عاشقانه بین مادر و دختر..
چند قطره اشک توی چشمام الان جاش بود!
بالاخره مامی سکوت رو شکست...:
- رو مخمی هانیه! نمیدونم سر تو چی خوردم که اینجوری شدی و یه ریز حرف میزنی!
کودن هم خودتی. تو یه جورابت رو دوبار بپوشی من میفهمم چه برسه به لباسی که خواهرم واست آورده
الان هم برو از جلو چشام دور شو اینقده رو مخم راه نرو!
چه کنیم که مرغ مامانم فقط یک پا داره!
ولی این بار هانیه دست بردار نیست!
ضرر که نداره، تیر توی تاریکی میزنیم بره.
خدا رو چه دیدی شاید خورد این دل رحم اومد!
دو تا آرنجم رو روی کابینت گذاشتم و سرم رو کج کردم سمت مامانم!
مامانمم که ارتباط چشمیش فقط همون یک لحظه بود که با بردزل از روم رد شد و دیگه مشغول کاراش بود.
میدونست چی میخوام بگم محلم نمیذاشت!
انگار نه انگار دارم نگاهش میکنم!
آخه اشتباه میگم؟! عیبش چیه؟! همین که لباس تنم شیک و خوشگل باشه کافیه دیگه.
جملات مامانم توی گوشمه! و البته این دعوای هر دفعه مونه.
دعوا که نه! همین بحث دختر و مامانی که سر دراز داره!
مامانم میگه از قدیم گفتن: آدم غذا رو واسه دل خودش میخوره ولی لباس رو واسه چشم دیگران میپوشه.
حالا مگه هر چی قدیمیا گفتن حتما درسته؟! اصلا به من چه که قدیمیا چی گفتن!
- مامانم میشه این سری حرف قدیمیا رو بیخیال شی؟
- میذاری کارام رو بکنم یا نه؟ خیر سرت دم بختته، قد و قوارت بلنده ولی عقلت...
- وااا! مااامااااان!
- درست لباس بپوش ترشیده نشی توی خونه بمونی! همینجوریش چند دبه ترشی توی یخچال هست که داره خراب میشه!
حالا خوبه این همه خواستگار داشتما! مامانم وقتی به یه چیزی گیر میده، دیگه هیچکی حریفش نیست.
لازم باشه آسمون و زمین رو هم بهم میبافه.
- همه جوونا آرزوشونه پول داشته باشن هر روز یه لباس جدید بپوشن
اما تو مغزت عیب داره! نمیدونم اصلا چه جوری پزشکی قبول شدی! اشتباه نشده بوده؟
عجب دور و زمونه ای شده!
تخریب شخصیتی هم زیاد شده!
اون از دوستام! اینم از مامانم!
قبل اینکه همه حیثیتم به باد بره و مامانم وارد تشبیهات بدتر از شلغم و بادمجون بشه، از خودشیرینی های دخترونه استفاده کردم تا حرفمو به کرسی بنشونم.
البته این لوس بازی ها برا باباها بیشتر جواب میده. انگاری مامانا توی ا
ین زمینه ضد نفوذن!
اما ناگفته نمونه این هانیه خانم این بار دست مامان رو بست و بر سکوی قهرمانی ایستاد!
از بخت بلندم اینبار استثناءا و در کمال تعجب مامانم کوتاه اومد و نخواست برم لباس بخرم...
مجتبی مختاری
@rkhanjani
عقربه های ساعت هم ...
بی قرار آمدنت هستند❗️...
اگر ساعت آمدنت را می دانستند ...
لحظه های بی تـ❤️ـو بودن را ...
نمی شمردند❗ ...
سلام موعود مهـ❤️ـربانم ...
#سلام
💎امام صادق عليه السلام:
اِنَّ الْقَلْبَ لَيَـتَجَلْجَلُ فِى الْجَوْفِ يَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ؛
به راستى كه دل در درون سينه بى قرار است و به دنبال حق مى گردد و چون به آن رسيد، آرام و قرار مى گيرد
📗[كافى : ج 2 ، ص 421]
@rkhanjani
✳️ دعای امام زمان برای شیعیان
«سیدبنطاووس» میگوید که وقتی من در سرداب «امام زمان» (عج) وارد شدم، در پلهٔ اول دیدم که صدای نجوا میآید و فهمیدم که صدای حضرت ولی عصر است. امام دعا میکردند: خدایا شیعیان ما از ما هستند. اگر گناهانی مرتکب شدهاند و آن گناهان «حق الله» است، آنها را ببخش و اگر «حق الناس» است، آنقدر از خمس ما به آنها بده که از هم راضی بشوند.
✍استاد عالی
@rkhanjani
زمین خوردن شکست
نیست شکست زمانی به
سراغت می آید که در همان
جایی که زمین خوردی، بمانی!
@rkhanjani
❤️🧡💛💚💙💜
🔹🍂
#خاطره
هر موقع میخواست از #فضای_مجازی استفاده کنه، حتماً وضو میگرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان ما رو وسوسه میکنه!
(شهید مسلم خیزاب)
#در_محضر_شهادت
@rkhanjani
تکنیکهای رفتار با همسر کمالگرای افراطی
1️⃣ کنجاکاوانه بررسی کنید که چه چیزی همسرتان را برانگیخته میکند.
باید متوجه شوید چه رفتارهای خاصی موجب ايجاد حس همدردی و عاشقانه در او میشود.
2️⃣ با او ارتباط برقرار کنید.
🔹 همه ما میدانیم ارتباطات برای هر رابطه موفقی ضروری است. وقت بگذاريد و به صحبتها و نظرات او گوش دهید.
3️⃣ انتقادات او را به خودتان نگیريد. انتقاد او و سختگیریهایش درمورد شخص شما نیست. بلکه بازتاب جدالش با ارزشهای شخصی و اضطرابش است.
4️⃣ به خودتان وفادار باشید و حد و حدود را شفاف کنید.
5️⃣ احساساتتان را به اشتراک بگذاريد، به او بگويید چه زمانی از رفتار او اذیت میشوید.
6️⃣ در مورد هر تغییری، اطلاعات و آگاهی زيادی به او بدهید. ايده آلیستها، عاشق ساختار و انضباط هستند، برنامههای تصادفی و ناگهانی میتواند برايشان ناخوشايند باشد.
#مشاوره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🆔 @rkhanjani
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #استاد_شجاعی
✘ فکر گذشته داغونم کرده!
ضربههایی که از بقیه خوردم!
کارهای اشتباهی که خودم انجام دادم و شکست خوردم،
بدبختیا و سختیهایی که کشیدم،
آخه حق من این گذشته نبود
@rkhanjani
يَا الله؛
إنَّ قلوبنَا أَوْعيةٌ فَارِغة
لَوْلا أنْ كُنتَ أنتَ فِيها،
خدایا..؛
قلب ما ظرفی تهی بود
اگر تو در آن نبودی ♥️
@rkhanjani