این آیه اصلا باید قاب بشه تو قلب و روح و جان آدم ...
غیر از این راه نداره 😊
#بسکه_خوشگله
———🌻⃟————
@rkhanjani
و اما بعد
#روزتون_مبارک😊
———🌻⃟————
@rkhanjani
عارفی سی سال،
مرتب ذکر می گفت: استغفر الله
مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم!
جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست!
روزی خبر آوردند بازار آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟
گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله...
معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد!
آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی
چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟!
@rkhanjani
💟 ...ریزه کاریهای زناشویی...
1⃣ گلایه اطرافیان از همسر:
💠 گاه اطرافیان و یا خانواده شما از همسرتان #بدگویی کرده و یا گلایهای را مطرح میکنند.
🔰 در این مواقع باید با حفظ #ادب و احترام نسبت به فرد گلایه کننده، نیّت خیر همسرتان و یا توجیههایی که باعث کم شدن #بدبینی اطرافیان نسبت به همسرتان میشود ابراز کرده، و حافظ #آبرو و اَسرار او باشید!
🔰 به تدریج باید با رفتار و گفتار خود دلهای دو طرف را به هم #نزدیک کنید.
🔰 در مواقعی که #گلایهی آنها اساسی و بزرگ است حتما به #مشاور_دینی خانواده مراجعه نمایید!
‼️نکته مهم:
❌ تا میتوانید گلایه خانواده خود را به همسرتان نرسانید، چرا که زمینهساز #کینه، فتنه، بدبینی و سردی روابط میگردد!
#ریزه_کاری
#گلایه
@rkhanjani
‼️قابل توجه شوهران جوان
پیرمردی را دیدم که با هفتاد سال سن و پنجاه سال زندگی مشترک هنوز همسرش را عزیزم، عسلم، خوشگلم صدا میکرد
خلوتی پیدا کردم و رازش را جویا شدم، گفت: چند سالی است که اسمش را فراموش کردم
بفهمه روزگارم سیاهه... 😂😂
#همسرانه
#لبخندانه
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_وهشتم ﷽ حورا: ملینا سرش را جلو آورد و گفت: «اون پیرزنه رو ببین چقدر خپله فک
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیست_ونهم
﷽
حورا:
بیا دیگه...پیاده شو
ملینا این جملات را با اعتراض میگفت درحالی که مقابل درِ اتوبوس ایستاده بود و لبهایش را رو به جلو جمع کرده بود. سرم را بلند کردم و با دیدن ایستگاه مترو، از جا بلندشدم. وارد
ایستگاه که شدیم برای خواهرم مقداری خوراکی خریدم تا کمتر بتواند حرف بزند و حواسم را پرت کند. سوار قطار که شدیم ملینا را نشاندم و خودم کنار شیشه ایستادم.
چشم هایم را بستم دست کشیدم روی شیرازه ی کتاب، در دلم با محمد حرف زدم:
« برام بگو، چیزی بگو که راضی بشم »
شبیه فال حافظ پس از لمس صفحات کتاب با انگشتانم، کتاب را بازکردم:
درِ اتاق را زد:
_بفرمایید
+سلام آقا پیکر
_سلام از ما ست آقا ممد خواهش میکنم بفرما بشین
+خیلی ممنون
_ممدجون راستش دیگه من خسته شدم میخوام دوکلمه مردونه باهات حرف بزنم.
+بفرمایید آقا پیکر گوشم با شماست.
_ممدجان تو از وقتی هفت، هشت سالت بود اینجا کار میکنی درسته؟
+بله اقا همینطوره که شما میگید.
_از همون موقع من فهمیدم تو بچه باهوشی هستی الانم با اینکه خیلی جوونی اما گذاشتم که سرکارگر باشی.
+آقا پیکر من از شما نخواستم که سرکارگر باشم. بعدشم اگه فکر میکنید...
_پسرجان حرف من یه چیز دیگه ست. اتفاقا خیلیا مخالف بودن که بهت مسئولیت بدم اما چون کارت درسته و لیاقتشو داری خیلیم خوشحالم که بالاسر بچه هایی...خلاصه میخوام بگم تو این مدت هیچ
شده من حقی از تو رو ناحق کنم؟
+نخیر اصلا، شماهم برا من صابکار خوبی بودین و هستین
_پس پسرجان براچی منو اذیت میکنی؟
+من؟ من شمارو اذیت می کنم؟ خدا نکنه آقا پیکر چرا این حرفو میزنید؟
_خودت بهتر میدونی ممدآقا اصلا به من بگو اینکه بچه ها موقع کار شاد باشن بده؟
+نه والا چه بدی داره؟!
_خب مرد حسابی چی تو گوش اینا خوندی که دیگه رادیو گوش نمیدن ترانه گوش نمیدن؟
+خب لابد دلشون نمی خواد آقا پیکر
-شما منو چی فرض کردی؟ وقتی اون کاغذو بالاسر هوشنگ دیدم ، برق از سرم پرید.
+کاغذ؟...آهان منظورتون آیه قرآنه، ببینم آقا پیکر مگه بده که جلو چرخش آیه قرآن گذاشته؟ اتفاقا خودش می گفت تو این دو سه هفته چندتا سوره قرآنو حفظ کرده شما که باید خوشحال باشی کارگرات همه بچه مسلمونن...
_بنده مگه خودم مسلمون نیستم؟ اما هرچیزی آقا یه جایی داره آخه پسرجون مگه اینجا مسجده؟ اینجا کارگاست بچه ها باید موقع کار ترانه گوش بدن شاد باشن تا بهتر کارشون پیش بره همین.
+یعنی وقتی جلوی هوشنگ عکسای ناجور فلان هنرپیشه باشه، بهتر کارمیکنه؟ درسته آقا پیکر؟ اصلا شما چرا همون موقع اعتراض نمیکردی؟ یه بار شد بگی مگه اینجا سینماست که پوستر فلان هنرپیشه رو چسبوندی؟...
_ممدآقا با من بحث نکن. اِ...با این کارات داری همه بچه ها رو هوایی میکنی مگه نمی بینی هفته ای یه بار این پاسبان اکبریه میاد اینجا!
+خب بیاد
_مثل اینکه شما اصلا نمی دونی کجا داری زندگی میکنی اوضاع مملکت چجوریه. یا اینکه خودتو زدی به اون راه! خب مرد حسابی وقتی پاسبون اکبری ببینه همه این بچه ها ریش گذاشتن رادیوشون
خاموشه تسبیح دستشونه خو شک میکنه دیگه اونوقت فکرمیکنی به مافوقاش گزارش نمیده؟
+آقا پیکر من واقعا از شما تعجب میکنم. ببین من میدونم که شما آدم زحمت کشی بودی و این
کارگاهتم مفت به دست نیاوردی اما واقعا از اینکه مقابل مسلمونی این بچه ها جبهه گرفتی ...
_پسرجان ممدجان من میگم هر چیزی جای خودش
+باشه خوشبختانه چندماه دیگه من میرم سربازی شما از شر من خلاص میشی اما خودتونم بهتر از من میدونی که اوضاع اینجوری نمی مونه یه سؤالی ازتون میکنم آقا پیکر...
_چه سؤالی بابا؟
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
💥 #سیاستهای_همسرداری
برای بانو و آقا
💠 اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که یاد گرفتی چیست؟
میگویم #پذیرش ..!
👇پذیرش یعنی:
✔️ پذیرفتن شرایط با تمام سختی هایش.
✔️ پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هایشان.
✔️ پذیرفتن اینکه #مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد.
✔️ پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه می کنم.
✔️ پذیرفتن اینکه من کامل نیستم.
✔️ پذیرفتن اینکه هیچ کس مسئول #زندگی من نیست.
✔️ پذیرفتن، انتظار نداشتن از دیگران.
👈 داشتن پذیرش در زندگی یعنی پایان دادن به تمامی #دعواها و #اختلاف ها..
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
🆔 @rkhanjani
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا
خدا به هر چه در دل شما مردم است آگاه است و خدا (بر نیک و بد خلق) دانا و (بر عفوشان کریم و بر انتقامشان) بردبار است.
#احزاب۵۱
———🌻⃟————
@rkhanjani
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
🌱سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام .
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@rkhanjani
#پاےدرسدلღ
🌹آیتالله آقامجتبیتهرانی(ره):
طبقروایات معصومین(ع) انسان
اگر چهـــل روز #دروغ نگـــوید هر
گــــرهای داشته باشد باز میشود.
@rkhanjani
آدمها سه دستهاند؛ خام، پخته و سوخته
خام که هیچ! پخته هم عقل معیشت دارند
و دنبال کار و زندگی حلال هستند!
سوختهها عاشقند. چیزهای بالاتری میبینند و
میسوزند توی همان عشق!
#شهیدمجیدپازوکی
———🌻⃟————
@rkhanjani
با همسر بینماز و یا همسری که نماز رو سبک می شمرد چگونه رفتار کنیم♦
یکی از سؤالاتی که به صورت متداول در میان افراد متدین متعهد مطرح میشود
این است که «اگر کسی نماز نخواند، چگونه او را نمازخوان کنیم
و اینکه رفتارمان در مقابل همسر بینماز چگونه باید باشد؟»🌹🍃
در این نوشتار سعی کردهایم تا راهحلهایی را در رفع این مشکل بیان کنیم که بدین شرح است:
تلاش شما برای آشنا ساختن همسرتان، کاری ارزشمند و مورد پسند و دعوت ایشان به آشنایی با خداوند و عبادت، از برجستهترین و متعالیترین امور است.
ایمان و اعتقاد دینی اگر چه با دلایل عقلانی و منطقی استحکام مییابد، اما شکلگیری آن درون جان انسان، تنها با استدلال و برهان فراهم نمیشود. در مقابل نیز اگر چه ممکن است برخی سؤالات و اشکالات و شبهات در بیاعتقادی انسان نقش داشته باشد، یا باورهای غلط دینی و تبلیغ نادرست از دین مؤثر باشند، اما عدم باور و ایمان، ریشههای روانی و ... دارد.
با توجه به این نکته چند کار میتوانید انجام دهید:
1- تلاش هر چه بیشتر برای افزایش معرفت و شناخت خود در مورد آموزههای دینی برای استواری باور و ایمان خود و امکان پاسخگویی به سؤالات و شبهات دینی همسر.♦
2- فهماندن این مطلب به همسر که باید بین باورهای اصیل دینی و الگوهای کامل مانند ائمه، با باورهای غلط دینی و رفتار نادرست دینداران تفاوت قائل شود.♦
3- او را با انسانهای فرهیخته و عالم در مسائل دینی یا مراکز مذهبی برای طرح مسائل دینی آشنا کنید.♦
4- رفتار محبت آمیز خود را با همسر بیشتر کنید. این موضوع به عنوان یک عامل روانی میتواند تأثیر گذار باشد.♦
5- نسبت به باورها و اعتقادات دینی، خود را راسخ نشان دهید. عبادات خود را با پایبندی و مراقبت حفظ کنید، برای او دعا کنید، به صورت غیر مستقیم بفهمانید که برای او بسیار ناراحت و نگران هستید.♦
6- چنانچه امکان یافتن خانواده مذهبی و رفت و آمد با آنها را دارید، حتماً سعی در برقراری ارتباط با آنها کنید.♦
از نظر شرعی وظیفه دارید که با اخلاق نیک و زبان ملایم او را نصیحت کنید. امر به معروف و نهی از منکر کنید. کار را به دعوا نرسانید. فقط به تذکر و نصیحت با اخلاق نیک و بدون زخم زبان اکتفا کنید.♦
روشن است که امر به معروف برای تبدیل به وضعیت بهتر و نیکوتر است. پس اگر تا به حال چند بار تذکر دادهاید و گفتن شما تأثیری نداشته، تکلیفی دیگر ندارید. بهتر است مدتی در این باره با ایشان گفتوگو نکنید. چون اگر روی این مسأله پافشاری کنید، ممکن است لج بازی کند و دیگر به حرفهای شما توجه نکند. همیشه با زبان نمیتوان افراد را اصلاح کرد. تبلیغ عملی مؤثرتر از تبلیغ زبانی است. به نماز اول وقت خود اهمیت دهید. مقید باشید در اول وقت نمازتان را بخوانید.♦
سعی کنید از این به بعد از توصیه و نصیحت - که نوعی نگاه از بالا به پایین است - در مورد نماز و مسائل دیگر به همسرتان که باعث موضعگیری منفی وی میشود، بپرهیزید، زیرا اثر معکوس خواهد داشت و شما را از اقدامات بعدی محروم میکند.♦
تلاش کنید از زیر نظر گرفتن و کنترل رفتارهای او برای مدتی بپرهیزید. وانمود کنید دیگر حساسیت سابق را نسبت به رفتار او ندارید و اعتماد گذشته را به او پیدا دارید. خوش رفتاری و نیکی و احسان نسبت به او را بیشتر کنید. به گونه ای با همسر خود رفتار کنید که جذب اخلاق شما شود.♦
سستی مسلمان در نماز میتواند علتهای مختلفی داشته باشد. بدون آن که همسرتان متوجه شود، علت یابی کنید، زیرا نماز عملی است که در مجموعه عقیده توحیدی، دارای معنا و فلسفه خاصی است.♦
انسان طبق فطرتش همواره به چیزی که برایش اهمیت دارد، توجه و اهتمام میورزد. یکی از علل ترک نماز یا سستی در انجام آن عدم آشنایى با فلسفه نماز است. اگر انسان بداند چرا نماز میخواند و نماز چه آثاری و برکاتی در زندگی دنیا و آخرت او دارد و ترک نماز چه عواقب و نتایجی خواهد داشت، قطعاً نماز را ترک نخواهد کرد. ♦
آدمی بدون نماز راه را گم خواهد کرد. نمازهای پنج گانه همانند چراغهای برق هستند که مسیری طولانی و پر خطر را روشن کردهاند تا کسی راه را گم نکند و به بیراهه و سقوط کشانده نشود. آنچه که موجب میشود برخی از نماز، رویگردان باشند و یا نسبت به انجام آن تنبلی کنند، ندانستن فلسفه نماز و یا درکی نادرست از آن است.♦
برخی میپندارند که نماز انسان، نیازی را از خداوند برطرف میکند که البته تصور ناصحیح است. خداوند به هیچ مخلوقی نیاز ندارد. از این رو آنچه که به عنوان عبادات بر آن تأکید شده، جملگی در راستای کمال انسان است.♦
در مراحل ارشاد و راهنمایی از برخورد نیک و ملاطفت آمیز و احترام نهادن دور نشوید. با فشار و اجبار کسی را نمیتوان هدایت نمود چه بسا تأثیر منفی آن بیشتر از هدایت شود.♦
تبلیغ عملی داشته باشید. یعنی باید آثار خواندن نماز، مانند دوری از گناهان، داشتن اخلاق نیکو، کمک به دوستان و وفاداری و فداکاری، پاکیزه بودن در ظاهر و باطن، اعمال نیک و شایسته و برخورد خوب و... در کردار و گفتارتان نمایان باشد. بهترین روش تبلیغ از یک عمل دینی و نیک، تبلیغ عملی است.♦
باید راههای نفوذ و تاثیر گذاری بر همسر خود را بشناسید.متناسب با آن برنامه ریزی کنید. بدون داشتن چنین درکی چه بسا بسیاری از زحمات شما بینتیجه یا کم ثمر خواهد بود. بنابراین اگر شوهر شما منطقپذیر است، باید با زبانی منطقی و مستدل او را قانع سازید. اگر فردی نصیحت پذیر است، باید بیشتر بر جنبههای مجازات ترک نماز و روایات و حکایات وارده در این مورد با او سخن گویید. اگر احساس میکنید با محبت بیشتر میتوانید او را به سوی خدا بکشانید، باید از همین طریق وارد شوید. اگر راههای دیگری مؤثر است، تا جایی که با احکام شرع همخوانی دارد، از آن ها استفاده کنید.♦
بیان تأثیرات منفی ترک نماز و روزه و استفاده از روایات اهل بیت (ع ) در این زمینه بسیار موثر است به خصوص اگر به روش غیرمستقیم ارائه شود و موجب آگاهی وی را فراهم سازد. یعنی غیر از ارائه شناخت باید در صدد موعظه و آگاهی وی برآیید. با ترس و بیم دادن از عذاب اخروی و پیامدهای منفی ترک نماز و روزه، دل او را از غفلت رهایی بخشید.♦
در عین حال اگر آثار مثبت چندانی مشاهده نکردید، نگران تأثیر پذیری وی نباشید، البته با جدیت تمام از ایمان و عمل صالح خود به دقت مواظبت کنید. همواره از خداوند حفظ ایمان و دیانت خود را طلب نمایید. از طرف دیگر سرمایه گذاری جدی روی فرزندان خود داشته باشید. در موارد بسیاری دیده شده ایمان و اعمال فرزندان بر والدین تأثیر گذاشته و موجب هدایت آنان شده است.♦
@rkhanjani
#رمان_مسیحا
#قسمت_سی_ام
﷽
حورا:
فشار ناگهانی جمعیت باعث شد کتاب در میان دستانم به وجودم بچسبد و روی قلبم فشرده شود. سرم را بلند کردم و به اطراف چرخاندم. داد زدم: «ملینا کوشی؟»
پاسخی نشنیدم. سعی کردم روی نوک پاهایم بایستم بلکه خواهر بازیگوشم را پیدا کنم. یکدفعه دستی گوشه لباسم را کشید. سر خم کردم و خواهرم را دیدم که یک جفت کش خرگوشی در دستانش است و نگاهش را به پشت سرش میاندازد. سری تکان دادم و نگاه ملامت باری به او انداختم. ایستگاه بعد که جمعیت کمتر شد از جیب شلوارم پول بیرون آوردم و به زن فروشنده ای که پشت سر ملینا ایستاده بود، دادم. بعد رو به ملینا گفتم: « دو ایستگاه بعد باید پیاده بشیم. »
ملینا بی توجه به من سعی میکرد موهای فر و کوتاهش را در کش جمع کند اما باعث خنده ی من شد. کش را از او گرفتم و گفتم: «شبیه کلم بروکلی شدی... »
و در مقابل اخم عمیق ملینا، سعی کردم خنده ام را جمع کنم. موهای بور و فر ملینا را دو طرف سرش گوجه کردم و لبخند رضایتی زدم. ملینا جلو درب قطار ایستاد و به انعکاس تصویرخود خیره شد. بعد سرش را بالا گرفت و با گوشه چشم به جمعیت نگاهی انداخت.
منهم فرصت کردم دوباره به کتاب برگردم:
_چه سؤالی بابا؟
+شما تاحالا با خانمتونو دخترخانمتون رفتین سینما؟
_سینما؟چه حرفا میزنی بچه! معلومه که با بچه هام سینما نمیرم. ناسلامتی آدم غیرت داره اون وقت
با زنش پاشه بره سینما؟
+خدا پدرتو بیامرزه شما بهتر از من میدونی که تو این مملکت چی میگذره اون از سینماش اون از رادیو تلوزیونش که از صبح تا شب تبلیغ بی حجابی میکنه، بماند که کافه ها و کاباره هاش زده رودست
کشورای غربی...
_کجا؟
+میرم سر کارم. اما اگه شما نخوایین همین الان از کارگاهتون میرم اصلانم فکر نکنید من از شما
دلخور میشم.
_من هیچ وقت نمی خوام تو از کارگاهم بری پسرجان
+فقط فکر کن آقا پیکر اگه به جای این بچه های نمازخون کارگرات هر روز بعد از تعطیل شدن میرفتن سراغ کافه و پیاله فروشا و مواد فروشا که داره روزبه روز تعدادشون زیادتر میشه، اونوقت فکر میکنی که کارگاهت رونق میگرفت؟ ...با اجازه
_لااله الا الله...
«میگم بی خود نیست همه کارگرا شیفته این پسر شدن واقعا حرفاش آدمو سحر میکنه... فقط خداکنه سروکارش با آدمای رژیم شاه نیفته این روزا این ساواکیای بی پدر به هیچکی رحم نمی کنن...دانشجو،
روحانی، بچه محصل، هیچ فرقی براشون نداره، خدایا خودت شرشونو از سر این مردم کم کن!»
یکدفعه قطار ایستاد و پیاده شدیم.
تمام آن روز هیچ اتفاقی نتوانست مانع فکر کردنم به محمد شود. انگار یک جور دیگر شده بودم.
نمی دانستم چرا فقط شبیه همیشه نبودم. کنار آدمها قدم میزدم، از میان خیابانها عبور میکردم اما روزمرگی هایم از من دور شده بودند. اینکه چه کسی ظاهرم را تحسین کند یا مرا در ذهن خود ملامت کند، دیگر برایم مهم نبود.
لباسهایی که پشت ویترین های رنگارنگ آویزان بود، حتی لجبازی های گاه و بیگاه خواهرم، جر و بحث های همیشگی با مادر و غر غرهای که زیرلب از پدرم داشت، همه و همه برایم رنگ باخته بودند. حالا حسی داشتم شبیه لمس ابرها، لطیفِ لطیف، تازه ی تازه! چیزی که گمان می کردم تنها در عشق میشود پیدایش کرد... اما مگر قبلا عاشق نبودم؟ پس این خودِ تازه ی من چطور راه را تا من پیدا کرده بود؟ و این درک اگر عشق نبود چه بود؟ و اگر عشق بود پس گذشته من چه بود؟
روز چادر شب به سر کشید و ماه، رخ خود را تمام و کمال به زمین نشان داد. سکوت خانه را در آغوش کشیده بود و من در وسط حیاط انگار درست وسط حیات خود به تماشای ماه ایستاده بودم. با خودم فکر کردم ماه چقدر منحصربه بفرد است هرچند درخشش خود را از خورشید گرفته باشد. انوار نقره فام آن انگار دالانی از آسمان تا دل زمین بازکرده بود.
حالا دیگر میدانستم آدمهایی که عادی زندگی نمی کنند چیزهایی میدانند که بقیه نمی دانند.
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @rkhanjani
🔰 عظمت زنانه
🌸رهبرانقلاباسلامی: زینب کبری شور عاطفهی زنانه را همراه کرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب یک انسان مؤمن، و زبان صریح و روشن یک مجاهد فیسبیلالله، و زلال معرفتی که از زبان و دل او بیرون میتراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت میکند. عظمت زنانهاش، بزرگان دروغین ظاهری را در مقابل او حقیر و کوچک میکند. عظمت زنانه ، یعنی این.
🗓۱۳۸۴/۰۳/۲۵
🌱 @Khamenei_Reyhaneh