eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
649 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻روضه حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها از زبان رهبرانقلاب 🏴 قربان شهامت این زن 🔺حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: معروف است که مادر اباالفضل یعنی امّ‌البنین -مادرِ پسران؛ چهار برادرند، اباالفضل است و سه برادر کوچک‌تر از خودش- بعد از آنکه چهار پسر را یکجا از دست داد -قربان شهامت این زن! قربان بزرگواری این زن- خیال میکنید بنا کرد شیون و ناله کردن، بنا کرد دشمن را بر خود جری کردن، ابدا! گریه میکرد امّا گریه‌‌ی او خون از در و دیوار میباراند. دست بچّه‌ی کوچک اباالفضل را که عبیدالله‌‌‌بن ‌العبّاس است میگرفت و می‌آورد در قبرستان بقیع -حالا قبرستان بقیع کجا، کربلا کجا؛ بچّه‌هایش در کربلا افتادند و دفن شدند، امّا او دنبال یک شعار تبلیغاتی است، کاری ندارد که کجا افتادند- چهار صورت قبر درست میکرد، می‌نشست بالای سر اینها، بعد بنا میکرد حرف زدن؛ ببینید شعرهایی که میخواند چه بود: میگفت ای کسی که دیدی عبّاس مرا، اباالفضل مرا که در روز عاشورا در مقابل لشکریان دشمن و انبوه دشمنان شمشیر در دست داشت و حمله میکرد، یک خبری من شنیده‌ام، نمیدانم که آیا این خبر راست است یا نه -مادر دارد میگوید- نمیدانم این خبر درست است یا درست نیست؛ من شنیدم که در روز عاشورا بر سر فرزندم اباالفضل عمودی از آهن نواختند. تعجّب میکنم از شجاعت فرزندم که چطور ممکن است او اجازه بدهد به دشمنش که عمودی از آهن را بر سر او بزنند! پس احتمال دیگری میدهم: لو کان سیفک فی یدیک لما دنی منک احد؛ پسرم! یقیناً اگر شمشیر در دست داشتی، کسی جرئت نمیکرد به تو نزدیک بشود؛ پس این که بر سرت عمود آهن زده‌اند، معلوم است قبلاً دستهای تو را قطع کرده‌اند. لا حول ‌و لا‌ قوّة ‌الّا بالله‌‌ ‌العلیّ ‌العظیم. 🗓 ۱۳۵۲/۱۱/۱۲ 🌱 @Khamenei_Reyhaneh 🖤@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  بسوی خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خوانی مقام معظم رهبری در وفات حضرت ام البنین (س) @besooyekhodaa
🔷🔷سؤال شما🔷 همسر و مادرم با هم اختلاف دارن، به قدری که یه بار هم کار به دادگاه کشیده.. ما خودمون با همدیگه مشکلی نداریم و من دوست ندارم با وجود یه بچه، طلاق بگیرم. من باید چطوری بین مادر و همسرم مدیریت کنم؟ ‼️به هیچ وجه نباید به خاطر این درگیریا، احترام مادر و همسرتون رو زیر پا بذارید. تفاهمی که بین شما و همسرتون وجود داره، سرمایۀ خوبی برا ایجاد یه رابطۀ صمیمی و محبّت آمیزه.👌 ✅ هر اندازه رابطۀ محبّت آمیز بین شما و همسرتون تقویت بشه، تأثیر رابطۀ بد مادر و همسرتون روی اصل زندگی شما کمتر می‌شه.☝️ 💟 همین رابطۀ محبّت آمیز رو با مادرتون هم برقرار کنید. تا جایی که ممکنه از قرار گرفتن تو جایگاه یه قاضی دوری کنید. بهتره به جای قضاوت، منصب اصلاح رو انتخاب کنید.💪 🔹 با حرفای کاملاً منطقی و با تقویت حُسن ظنّ مادر و همسرتون نسبت به هم، اصلاح روابطش ن رو آسون‌تر کنید.✌️ 🔹 تلاش کنید بنیۀ معنوی خودتون و همسرتون رو تقویت کنید تا به این راحتی با حرفای بقیه آشفته خاطر نشید.😇 🔹 همۀ دل ها تو دست قدرت خداست. از صمیم دل و با حالت تضرّع، از خدا بخواید که بین همسر و مادرتون رو اصلاح کنه.🙏 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• 🤔چشم انتظاری همسر ...! 🌱💕 ❤️ @rkhanjani
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• بالای تخت یوسف کنعان نوشته‌اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود سلام امام زمانمـــــ 🌸 عج 💞 🌱💕 ❤️ @rkhanjani
•┈┈••✾❀🍃🖤🍃❀✾••┈┈• باید که در این همهمه ها تاب بگیریم تصویر شب علقمه را قاب بگیریم ای کاش که در روز قیامت لب کوثر از مادر سقای حرم آب بگیریم 🏴 وفات حضرت ام البنین بانوی ادب و ایثار تسلیت باد 🌱🖤 🖤 @rkhanjani 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧☔️ 💚برآورده شدن ِحاجات بسیار صعب و سخت و بزرگ ....💫👌 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭 🎊💖مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه....👌 26_دی @rkhanjani
از بهشت تا جهنم🌺👇
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هشتم یک هفته از سفر مشهد می‌گذره. امیرعلی رفت اردوی شلمچه. منم
داشتم از خوشحالی میمردم. اخ جون. داشتم میرفتم پیش خواهر همون دوست صمیمیم . _ مامان. چادر بردارم؟ مامان: اره دیگه مگه نمی‌گی میخوای بری حرم؟ _ ای بابااااا مامان: انقدر غر نزن .برو چادرم برداشتم. گذاشتم تو کیفم. بلندترین مانتوم که تا روی زانو بود رو برداشتم. یه مانتوی سفید با ساپورت و شال مشکی . مامان :تانیا. _ بله؟ مامان: بیا تلفن. امیرعلیه. _ اخ جون. اومدم. از اتاق زدم بیرون. _ سلام داداش بی معرفت خودم. امیرعلی: سلام خواهر خانم خودم. من بی معرفتم انصافا ؟ _ نه بابا دقیقا به اندازه موهای سر حسن کچل معرفت داری داداشی. کجایی حالا؟ امیرعلی: خونه اقا شجاع. شنیدم که دارید تشریف میبرید زیارت بانو؟ _ بلی بلی. خبرا زود میرسه ها. کلاغ داری؟ امیرعلی:بلی. ابجی من الان کار دارم،بازم زنگ میزنم. فعلا. _ باشه بی معرفت. بای امیرعلی: یا حق. . . . . . مامان: مطمئنی میتونی بری خودت؟ _ آره مامان جان بچه که نیستم. میپرسم میرم. بابای. بابا: مواظب خودت باش. خداحافظت. روبه روی حرم ایستادم. سلام کردم و وارد شدم. . 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_نهم داشتم از خوشحالی میمردم. اخ جون. داشتم میرفتم پیش خواهر همو
با اینکه اصلا از دخترای محجبه و مذهبی خوشم نمیومد ولی باهاش دست دادم و گفتم: _ اخی. خوبی؟ فاطمه: مرسی عزیزم. توخوبی؟ یه دفعه یه نفر صداش کرد. -فاطمه خانم. بدو رفتن. فاطمه خطاب به من: عزیزم ببخشید,من باید برم. قابل دونستی با مامانت بیا اونجا. _ باشه اگه شد. _ خدانگهدارت _ بای فاطمه رفت.منم دوباره رفتم تو فکر. چه دختر خوبی بود. با دختر محجبه هایی که تاحالا دیده بودم خیلی فرق داشت همه دخترای باحجاب اطراف من فوق العاده مغرور بودن و فکر می‌کردند. چون یه تیکه پارچه مشکی انداختن روسرشون خیلی خوبن و از بقیه برترن. اما تو همین برخورد خیلی کوتاه احساس کردم فاطمه با بقیشون فرق داره . با اینکه میدونست خصوصیات اخلاقی و اعتقادی من چه‌جوریه اما خیلی خوب برخورد کرد. البته من این برخورد رو از خادمین حرم امام رضا هم دیده بودم. همین باعث شده بود نظرم کمی نسبت به افراد مذهبی و خانمای محجبه تغییر کنه. کلا اون سفر مشهد، حالا هم دیدار فاطمه همه حرفای عمو رو خنثی و معادلات ذهنی من رو بهم ریخته بود. با صدای زنگ گوشی‌ام به خودم اومدم. _ جانم مامان؟ مامان: حانیه جان. زهراسادات اینا متوجه شدن که تو اومدی و حرمی الان دارن میان دنبالت که بیارنت اینجا. _ وای مامان. نه. من الان حوصله ندارم. بعدشم من فقط به خاطر حرم اومدم. نمیام. مامان: مامان جان! درست نیست. اونا الان راه افتادن من فقط زنگ زدم که خبر بدم. بعدشم شب احتمالا میمونیم. تو بیا بعد شب دوباره میریم. _ وای مامان از دست شماها. باشه. اه. بای مامان :خداحافظ زهراسادات دختر پسرعمه بابا بود که الان هم به خاطر سالگرد پدر بزرگش مامان اینا اومده بودند. همونجور که تو دلم غر می‌زدم از حرم اومدم بیرون. چادرم رو مچاله کردم تو کیفم هدم رو در اوردم شالم رو کشیدم عقب . با صدای دختری که گفت " حانیه سادات" برگشتم و نگاش کردم. ای خدا تاالان بابت حانیه صدا کردن خانواده حرص میخوردم الان سادات هم اضافه شد. اون دختره: حانیه ای دیگه؟ _ اره اره گفتن من مصادف شد با پرش اون تو بغلم . واه این چرا اینجوری کرد. البته حق داره. تا جایی که یادمه من و زهراسادات و ملیکا خواهرش خیلی صمیمی بودیم و حالا بعد از شش هفت سال جدایی، حق داشت. ذهنم پر کشید پیش فاطمه. با فاطمه هم خیلی صمیمی بودیم. برام جالب بود که دقیقا همین الان که این همه با خودم و افکارم درگیرم باید دوستای صمیمی قدیمی و مذهبیم رو ببینم. . 🌸 @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_714780705.mp3
3.76M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(12) ♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان" رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است. ✍ اثر فاطمه ولی نژاد 🌸 @rkhanjani
رایحہ‌ے‌حـــــیا،عفاف‌وحجابٺ، اگر‌چہ‌دل‌از‌رهڴذرانــــــــــ نمے‌برد اماحسابےخداࢪاعاشق‌مے‌ڪند... ببین‌لبخندفرشتگان‌را ڪہ‌حالا‌توام‌یڪے‌ازآن‌هایے...🌱 🍃 🌸 @rkhanjani