💐 قسمت15
- پس من هویجم؟
- نه تو گوجه ای اونم از نوع بی معرفتش که دو سال یه بار یاد آدم میفتی!
- بله دیگه! قیمت گوجه دستت نیست، واسه همینه این حرفا رو میزنی!
- جدی میگم. شور و نشاطی که توی خونواده های پر جمعیت هست رو ما نداریم. مثلا اوناییکه . . .
داشتم مثلا حرف میزدم که دوباره زارتی جفت پا پرید وسط حرفم انگار که داشتم گِل لگد میکردم!
- ببین هانیه! وقتی فَکّت گرم میشه دیگه آمپر میسوزونیا!
ماشاءالله یکسره حرف میزنی.. نمیدونم این همه حرف رو از کجات میاری!
بگذریم.. در جواب همه صحبت هات یه حرف بیشتر ندارم..
حرف که چه عرض کنم.. یه خواهش..
لطفا روم رو زمین ننداز..
حیف کنارم نبود که با چشام بخورمش!
دختره فلان فلان شده!
باز چه کرمی توی وجودش داره از سر و کولش بالا میره خدا میدونه!
سکوتم رو که دید ادامه داد..
خواهش میکنم..
خواهش میکنم به خواهشم عمل کن!
.
.
فیلم هندی کمتر ببین!!
من رو باش با کی دارم حرف میزنم!
- خودت یه پا فیلمی. اونوقت به من میگی..
- آخه درست حرف نمیزنی که! جوری حرف میزنی انگار کنفرانس ژنو شرکت کردی!
- خوبه خودت شروع کردی! عجبا..
اصلا میدونی چیه.. تو هم لنگه دوم فائزه ای!
مثل یه سیب کرم خرده میمونین که از وسط دو نیم شده!
- بی ادب. کردم خورده خودتی..
میدونستم از این حرفام ناراحت نمیشه.
دختر با جنبه ای بود. البته خودش ده برابر اینا رو تا حالا بارم کرده بود.
پس میشه گفت من خیلی با جنبه ترم!
- حالا راستش رو بگو چی شد یادی از ما کردی؟!
نکنه شیطون اینا هم یه نقشه بوده واسه اینکه مخم رو بزنی خواستگارام رو بفرستم واسه تو؟!
خودت اعتراف کن!
زود باش..!
از پشت تلفن که دیده نمیشدد ولی معلوم بود خنده رو لباشه..
- نه بابا نترس. همش مال خودت.
- یعنی باور کنم قصد و مرضی نداشتی؟ پس چه کار داشتی این موقع شبی..؟
- مریض خودتی! اینقدر حرف زدی یادم رفت اصلا واسه چی زنگ زدم!
- 45 دقیقه مخ من رو کار گرفتی از آخر میگی یادم رفت واسه چی زنگ زدم؟
- من مخت رو کار گرفتم یا تو که یه ساعته تا از شوهر و بچه و نوه و نتیجت دفاع نکنی ول کن نیستی!
- عجب رویی داری الناز ها ...
من یه خواستگار گفتم تو بودی از اون سرش گرفتی
پا پس نکش که انگار تو نخواستی در موردش صحبت کنی..
- خب بابا... تو خوب!.
آها... یادم اومد چه کارت داشتم...
اطلاعیه مسابقه رو دیدی؟!
- آره ظهری با فائزه یه چیزایی دیدم ولی کاملش رو نه..
عکس گرفتم ببینم چی به چیه ولی هنوز فرصت نکردم...
قبل اینکه تیکه بارم کنه خودم اصلاحش کردم که یادمم رفته بود و فقط مساله زمان نبوده!
- این ذوق و هیجانت منو کشته دوست خوب من!
خیلی به خودت فشار نیار عزیزم!
خطرناکه! ممکنه یهو قندت بیفته
- سرم شلوغ پلوغ بود دیگه! میدونی که...! اگه دوباره تیکه بارم نمیکنی!
- بله در جریانم! نه بابا کی جرئت داره به تو حرف بزنه! باز یه ساعت سخنرانی میکنی!
میدونستم سرت شلوغه واسه همین زنگ زدم..
دیدم روز و شب سرت به خواستگارا بنده گفتم بهت بگم بعد نگی آی اگه من شرکت میکردم فلان میکردم، بیسار میکردم!
اگر چه فکر نمیکنم مالی باشی و بشه رقیب حسابت کرد!
اومدم 4 تا تیکه توی جواب حرفاش بارش کنم بخت بلندش تلفنم از بی شارژی خاموش شد..
البته بخت منم بلندتر از اون بود! چون این النازی که من میشناسم حالا حالاها ول کن نبود!
بدجوری خسته بودم و چشمام باهام همکاری لازم رو نداشتن..
پس بیخیال کتاب و شارژ و گوشی و دوست و مسابقه شدم و به زحمت تا اتاقم رفتم و خودم رو به رختخوابم رسوندم.
مجتبی مختاری
🌸 @rkhanjani
💐 قسمت16
شش صبح با صدای زینگ ساعت از جا پریدم...
آخ که این آلارم صبح ها چه قدر رو مخه!
باید کارامو میکردم و آماده دانشگاه میشدم.
کاش میشد یه کم دیگه خوابید.. حیف...
هر طوری بود خودم رو از رختخواب کندم و تختم رو مرتب کردم.
چشام رو به زور باز نگه داشته بودم.
همونطور خمار لباس هام رو عوض کردم.
عطری زدم و بعد شونه کردن موهام بلانسبت مثل پنگوئن خسته و بیحال از پله ها اومدم پائین.
مامانم از قبل میز صبحونه رو چیده بود.
کره ، خامه ، پنیر ، گردو ، سرشیر ، مربا ، عسل ، شکلات صبحونه ، شیر کاکائو و کلی چیز میز دیگه..
بابا هم همزمان با نون سنگک داغ و تازه از راه رسید.
همه چی مهیا بود... فقط گلشون کم بود که منم اومدم.
قبلا سر موضوع خرید نون با بابا صحبت کرده بودم که پدر من دیگه نون رو بدید کارگر بگیره!
گفتید کارگر دائم نداشته باشیم واسه اینکه قدر سلامتی و راحتی و این چیزا رو بدونیم..
شما که قدر اینا رو میدونید پس دیگه نیاز نیست کله صبحی خودتون شال و کلاه کنید برید توی صف نون معطل بشید و اذیت بشید!
حتی بابا همه خریدهای خونه رو هم تا جایی که زمانش اجازه بده خودش انجام میده و به کارگر نمیسپره.
ولی خب به قول بابا مساله فقط قدر دونستن راحتی و این چیزا نیست..
یه مسئول لازمه بین مردم باشه، اینطوری بهتر درکشون میکنه.
یه مسئول باس با مردم نشست و برخواست داشته باشه و پای حرف دلشون بشینه
یه مسئول باید اگه کاری ازش بر میاد برای مردمش انجام بده.
خلاصه اینکه یه مسئول باید از جنس مردمش باشه..
کاش بعضی از مسئولین ما هم به جای اینکه از پشت شیشه دودی ماشینشون با مردم در ارتباط باشن و بخوان از روی قیافه آدما نظراتشون رو بخونن، کمی مردمی میبودن و میدونستن مشکلات رو پیشونیا نوشته نشده...
کم نیستن آدمای آبروداری که صورتشون رو با سیلی سرخ نگه داشتن...!
جای الناز و فائزه خالی که چهار تا لیچار بارم کنن تا بفمهم وسط رمان جای سخنرانی نیست!
پیش اومد دیگه... ببخشید..
دست و صورتمو یه آبی زدم و سلام کردم و سر میز نشستم.
چه قدر صبحونه دورهمی میچسبه.
اگه نمیگید چرا همش سخنرانی میکنی این حس درونیمم خیلی کوتاه بگم واستون!
کاش میشد باباها بیشتر توی خونه باشن و این کار لعنتیشون کمتر باشه!
گاهی عجیب دلم برا خودم و همه کسایی که مثل من کم باباشون پیششون هست میسوزه!
حالا باز من که خوبم، بعضی از بچه ها وقتی بزرگ میشن به باباشون میگن عمو!
حق هم دارن. بس که همدیگه رو ندیدن!
شب که بچه خوابه باباهه وارد خونه میشه و صبح هنوز بچه بیدار نشده باباهه میره سرکار!
با این اوصاف عنوان عمو هم از سرش زیاده!
بعد صبحونه بابا رفت شرکت.
مامان هم رفت توی حیاط تا به باغچه ها برسه و به گل ها سلام کنه.
منم مشغول جمع کردن میز صبحونه شدم.
اصلا هم حرف زدن با گل ها مسخره و لوس بازی نیست!
این رو واسه اونایی که گفتم که زیاد از گل ها نمیدونن!
یه کمی تحقیق کنن به حرفم میرسن!
کارم که تموم شد گوشی رو برداشتم برم توی اتاقم که یاد اطلاعیه دانشگاه افتادم.
همونجا روی مبل توی پذیرایی ولو شدم و رفتم توی گالری..
دنبال عکسی بودم که دیروز توی دانشگاه گرفته بودم.
هر چی گشتم نبود!
داشتم دلهره میگرفتم!
نکنه بازم گوشیم هک شده...
آخه یه همچین مشکلی یه بار واسم پیش اومده بود...
قبلا فکر میکردم چون گوشیم گرون قیمته و برند فلان شرکت خاصه و رمز فلان و سنسور چهره و از این ادا بازیا داره دیگه عمرا هک بشه.
حتی معروف بود که این مدل گوشی که من دارم اصلا هک نمیشن!
ولی بعد که اطلاعات گوشیم هک شد، گفتن آها بدافزار روش نصب نمیشده ولی خودت روی فلان لینک زدی که فلان و بیسار شده!
از اون روز پشت دستمو داغ کردم که دیگه هر چیزی رو توی گوشیم نگه ندارم.
از کد و رمزهای عابرم گرفته تا عکس های خصوصی و اینجور چیزا...
واقعا به این گوشی ها نمیشه اعتماد کرد.
کافیه اشتباهی به یک درگاه فیک وصل بشی تا هر چی توی حسابت داری دود بشه بره هوا
یا فقط ناخواسته یه بدافزار روی گوشیت نصب کنی و اونوقته که زندگیت به آخر میرسه!
دیگه هر وقت هر چی دلش بخواد برمیداره، پاک میکنه یا حتی انتشار میده و تو هم نمیفهمی که از کجا خوردی!
دفعه قبلی هم شانسم گرفته بود چیز خاصی توی گوشیم نداشتم.
به سلامتی اطلاعیه رو پیدا کردم..
خوشبختانه هک نشده بودم...
مجتبی مختاری
🌸 @rkhanjani
🔴 زمان درخواست حج
🔵 امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
🌕 سَلُوا اَللَّهَ اَلْحَجَّ فِي لَيْلَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ فِي تِسْعَ عَشْرَةَ وَ فِي إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ فِي ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ فَإِنَّهُ يُكْتَبُ اَلْوَفْدُ فِي كُلِّ عَامٍ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ فِيهٰا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ .
🔺 در شبهای هفدهم، نوزدهم، بیست و یکم و بیست سوم ماه مبارک رمضان از خداوند حج رابخواهید. چرا که سفر به حج در هر سال، در شب قدر نوشته میشود و چنان که خداوند عزوجل فرموده: در آن شب هر امری بر اساس حکمت الهی تدبیر و جدا می گردد.
📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص ۹
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅◈🔸◈┅┄
#یک_آیه بشنویم
┄┅◈🔸◈┅┄
#نوای_آسمان
#ویژههای_رمضانی
#کلیپ_قرآنی
╔═◈🔸════╗
@rkhanjani
╚════🔸◈══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تفسیر آیات مهدوی
🌕 سوره قصص آیه ۵(بخش اول)
♦️موضوع:مژده ظهور و نجات مظلومان
🔵 ویژه ماه مبارک رمضان
🎙 #استاد_اباذری
#رمضان_مهدوی
#تفسیر_آیات_مهدوی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
@rkhanjani
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
🔴 ۲۰ فروردین سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
🔵 زمانهٔ عجیبی است.برخی مردمان امام گذشته را عاشقند اما امام حاضر را نه
⁉️ میدانی چرا ؟
🌕 امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند اما امام زمان را باید اطاعت کنند و فرمان ببرند.
📚 شهید سید مرتضی آوینی
@rkhanjani
🌕 انرژی هسته ای
🔴 اعتقاد به آموزۀ مهدویت مثل یک انرژی فوقهستهای در دست شیعه است که متأسفانه تا کنون از ظرفیتهای آن به اندازۀ روشن کردن یک چراغ معمولی استفاده شده است.
🔵 این انرژی آنقدر قدرت دارد که نه تنها کره زمین بلکه کل عالم هستی را روشن کند.
💎 وأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا
@rkhanjani
🔴 تسبيح امام زمان (عج) از روز هجدهم تا آخر هر ماه
🔵 علاّمۀ مجلسى رحمه اللّه در «بحار الأنوار» ضمن نقل تسبيح چهارده معصوم عليهما السّلام از «دعوات راوندى» تسبيح مولاى مان امام زمان ارواحنا فداه را چنين نقل مى نمايد:
🌕 سبْحانَ اللَّهِ عَدَدَ خَلْقِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ رِضى نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللَّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ، سُبْحانَ [اللَّهِ] زِنَةَ عَرْشِهِ، وَالْحَمْدُ للَّهِِ مِثْلَ ذلِكَ
پاك و منزّه است خداوند، به تعداد موجوداتى كه آفريده است؛ پاك و منزّه است خداوند، به مقدار رضايت خودش؛ پاك و منزّه است خداوند، به گستردگى و پهناى كلماتش؛ پاك و منزّه است خداوند، به بزرگى عرش او؛ حمد و سپاس مخصوص خداوند است، همانند آن چه گفته شد.
🔺 اين دعا از روز هجدهم تا آخر هر ماه (قمری) خوانده مى شود.
📚 دعوات راوندى ص۹۴/ بحار الأنوار ج۹۴ ص ۲۰۷
📚 صحیفه مهدیه بخش پنجم دعای ۱۸
#امام_زمان
#ادعیه_مهدوی
@rkhanjani
Zyart_emam_hossain_dar_shab_ghadr_asl.pdf
453.2K
📜متن pdf زیارت امام حسین (ع)در شبهای قدر
#متن_ادعیه
@rkhanjani
VID_20230120_050745_962 1 قسمت 2.mp3
5.65M
روضه ی بسیار زیبا
خیلی سوزناک
احمد اصفهانی
السلام علیک یا ابا عبدالله
😭😭😭😭😭اشکاتون نذر نابودی دشمنان وسلامتی رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت امام حسین در شب قدر
4_5985416125343607135.mp3
1.59M
🔊 #صوت_مهدوی
🎵 #پادکست «نقش امام»
🎙 استاد #میرباقری
🔘 امام زمان نسبت به ما از پدر هم مهربانتر است، اگر متوجه این باشیم که تقدیرمون به دست امام امضاء میشود به آرامش میرسیم...
🌌 ویژهٔ #شب_قدر
☑️ @rkhanjani