نسیم فقاهت و توحید
سمت قبل ۹_مراد امیدیارhttps://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF%D
💐 قسمت22
خب دیگه...
الوعده وفا
سر 20 تا سخنرانیم تموم شد
اونایی که این قسمت ها رو نخوندن از کفشون رفته!
انصافا زیادی خلاصه گفتم...
اصلا خیلی ها رو نگفتم!
و این شد که کلی اسم از قلم افتاد!
از دکتر حسابی و چمران ِحزب اللهیا گرفته تا مخ ریاضیات و دانشمندای هوا و فضای ناسا.
تا همینجاشم مطمئنم شما هم مثل من به ایرانی بودنتون افتخار میکنین!
فکر نکنم دیگه کسی باشه که هنوزم نوک خودکارش روی ایرانی ها گیر باشه!
بگذریم..
زیر و بم اطلاعیه رو در آوردم.
مسابقه به صورت سه مرحله ای در کل کشور برگزار میشد:
در مرحله اول، دانشجوهای هر دانشگاه باید با هم رقابت میدادن.
اونیکه کار رو زیادی سخت میکرد این بود که هر دانشگاه فقط 3 سهمیه برای دور دوم در اختیار داشت.
یعنی مثلا از کل دانشگاه علوم پزشکی تهران با همه دانشکده هایی که داره فقط 3 نفر میتونستن به دور دوم برسن.
فقط 3 تا!
رقابت آسونی نبود..
یه چی میگم یه چی میشنوین!
با 100 تا نخبه بخوای رقابت کنی خودش خیلیه!
چه برسه به اینکه مجبور باشی با این همه بچه زرنگ شاخ به شاخ بشی!
واسه اینکه بهتر دستتون بیاد چی دارم میگم...
خوبه بدونید دانشگاه علوم خودش به تنهایی حدود 10 ، 11 تا دانشکده داره.
فقط دانشکده پزشکی که ما هستیم حدود 5000 دانشجو داره.
البته دانشکده پزشکی از دانشکده های پردانشجوی دانشگاه هست و دانشکده های دیگه اینقدری دانشجو نداره.
ولی خب بازم سرجمع باید با حدود 15 هزار دانشجو مسابقه میدادم..
و توی این 15 هزار نفر باید شاخ های زیادی شکسته میشد تا 3 نفر اول مشخص بشه!
دیگه کم کم باید آماده میشدم تا به موقع به دانشگاه برسم،
زود رفتم اتاقم و کتاب متابام رو آماده کردم و گذاشتم توی کیفم...
یه آرایش مختصری کردم،
مانتو کوتاه و تنگم رو با یه جین چسبون ست کردم،
یه عطر خوشبو روی نقاط پالس بدنم زدم
یه مقنعه به رنگ لباسام پوشیدم.
چتری هامو ریختم توی صورتم،
کوله سیاه زغالیم رو انداختم روی دوشم.
توی آینه به خودم نگاه کردم...
سر تا پا مشکی.
چه قدر بهم میاد.
یه بوس واسه خودم فرستادم و با برداشتن سوییچ ماشین از خونه زدم بیرون.
20 دقیقه ای خودم رو به دانشگاه رسوندم.
ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم
و خوشبختانه مثل همیشه به موقع رسیدم..
توی گیر و دار درس بودم و همه حواسم به صحبت های استاد بود.
بحث پیرامون افزایش فشار داخل جمجمه بود..
گه گهداری ذهنم به سمت و سوی دیگه ای فرار میکرد
ولی دست و پا بسته دوباره به کلاس بر میگشت.
یاد حرف های الناز افتادم...
"قول بده تخصصت رو که گرفتی اول از همه خودت رو درمان کنی!"
لبخندی رو لبم جاخوش کرد..
دختره بی چشم و رو!
همه تمرکزم رو به درس دادم..
یک ساعتی که از کلاس نگذشته بود که سر و صدایی از درونم بلند شد..
آخ که چه قدر مشکلات دارم من!
این بار نوبت ریه هام بود...
بدجوری دلتنگ هوای آزاد شده بودن
چسب دو قلوی صبر و انتظار رو به دهنشون زدم تا بیشتر از این آبروریزی نکردن!
هرطوری بود تا آخر کلاس خودم رو کشوندم...
مجتبی مختاری
🌸 @rkhanjani
💠 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
🍂چه سست خانه ای است ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
🍃سلام بر تو و بر بلندای حضور تو که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس.
#سلام
💠 امام صادق عليه السلام:
💠خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
1️⃣ بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند.)
2️⃣ فرشتگان آن را ترك مىكنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.)
3️⃣ شياطين در آن حضور مىيابند.
(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.)
📚كافى، ج2، ص٤٩٩.ح١
@rkhanjani
✅روش جالب تربیت فرزند
✍️آیت الله شاه آبادی (ره) استاد عرفان حضرت امام خمینی (ره) توصیه میکرد که اگر به عنوان مثال، فرزند شما نیاز به کفش دارد، گرچه شما دیر یا زود آن را تهیه خواهید کرد، به فرزند خود بگویید: عزیزم، بابا باید پول داشته باشد. مگر نمیدانی خدا روزی رسان است؟ پس از خدا بخواه زودتر به پدر پول بدهد تا برایت کفش بخرد.
این کودک قطعاً دعا خواهد کرد و پدر نیز قطعاً پولی به دست خواهد آورد. پس کفش را از خدا میداند و عاشق خدا میشود؛ یعنی از همان کوچکی میآموزد که پدر فقط واسطه رزق و روزی است. در این صورت، پدر دست فرزندش را در دست خدا گذاشته است.
@rkhanjani
تا دهان بسته نشود دلباز نمی شود
تا عبد الله نشوی عند الله نمیشوی..
- علامهحسنزادهآملی
@rkhanjani
خدايا...
تو را شكر ميكنم كه
غم و دردهاي شخصي مرا
كه كثيف و كشنده بود از من گرفتي
و غمها و دردهای خدایی دادی
كه زيبا و متعال بود ..
- شهیدچمران
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت23
با تموم شدن کلاس زودی به داخل محوطه دانشگاه اومدم
چه قدر قدم زدن توی هوای آزاد مزه میده..
وقتش بود ریه هام رو با این هوا خفه کنم!
توی حال و هوای خودم بودم که سر و کله الناز و فائزه مثل اجل معلق پیدا شد.
- پخخخخخ... درست میبینم؟! تو اینجا چه کار میکنی؟!
اگه قبل اینکه الناز دهن واکنه نمیدیدمش قبض روح میشدم!
بهترین حرفی که تو اون لحظه به ذهنم رسید همین بود..
- کوفت! درد بگیری راحت شم از دستت!
مثل روح میمونین شما دو تا!
نصف جون شدم
کی اومدین اصلا!
لالمونی گرفته بودن...
فائزه غش غش میخندید!
الناز هم که انگاری دلقک دیده!
با تمام احترام باید بگم گیر دو تا اسکُل افتاده بودم!
حرصم رو توی کلمات گنجوندم و گفتم:
از کی تا حالا پخخخ جای سلام رو گرفته!
انگاری تخم بلدرچین بهشون دادم...
بالاخره زبون باز کردن...
فائزه گفت:
- سلام...
ببخشید..
ایده الناز بود.
الناز هم سعی کرد خندش رو کم کنه تا کمش نکردم..
اونم سلامی کرد و جوابشون رو دادم...
- کی میخواین شما دو تا بزرگ بشین نمیدونم!
عین بچه ها میمونین!
فائزه با نیش باز گفت:
- خیلخب حالا...
ما بچه... تو مامان بزرگ!
سخت نگیر.. ترس واسه سکسکه خوبه!
الناز حرفش رو ادامه داد..
نگفتی..؟ اینجا چه کار میکنی؟
از دست این دو تا آخرش دیوونه میشم!
- دارم برات حالا...
که پس واسه سکسکه خوبه دیگه.. باشه..
رو کردم سمت الناز...
- چته اول صبحی! اینجا نباشم کجا باشم!
روز درسی بود اومدم دانشگاه دیگه!
الناز دستش رو گذاشت روی شونم و لبخندش کمرنگ تر شد و آروم و جدی پرسید..
- مشکلی پیش اومده هانیه؟!
با ما راحت باش!
آخه تو الان نباید اینجا باشی!
مجتبی مختاری
🌸 @rkhanjani
🔆شوخی های ممنوع
آیت الله حائری شیرازی ره
🔸شوخی های جنسی را نه گوش بگیرید و نه به زبان بیاورید! اینها مجلس را تاریک میکند. اینها بیماری میآورد. اینها دل را سیاه میکند.
🔸به هیچکس نگاه معنادار نکنید؛ چه مرد، چه زن. خودتان را کنترل کنید. این چشم اگر پاک شد؛ زبان پاک شد؛ گوش پاک شد؛ دست پاک شد، انسان #بیقرار می شود نسبت به خدا. نمی خواهد یک کاری بکنی که خدا را دوست بداری. نمی توانی دوستش نداری. چون او پاکرُبا است. قدوس است. اگر پاک شدی، مجذوب او می شوی.💚
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت23 با تموم شدن کلاس زودی به داخل محوطه دانشگاه اومدم چه قد
💐 قسمت24
گیج شده بودم!
- درست حرف بزن ببینم چی میگی! نمیفهمم!
به هم دیگه نگاه کردن..
فائزه خواست صحبت کنه..
الناز بهش اشاره کرد که اجازه بده اون مطلب رو با من در میون بذاره..
یه کمی مِن مِن کرد و این پا اون پا شد و گفت:
- راستش...فکر کردیم دیگه چند روزی دانشگاه نمیای..
گفتیم شاید بخوای از این لحظات باقیموندت بهترین استفاده رو ببری!
دلم میخواست لِهشون کنم!
- مگه دم مرگمه که میگی لحظات باقیمونده!
یه نیشگون از دستش گرفتم و ولش نکردم..
- جون بِکن! حرف میزنی یا خودم به حرف بیارمت!
یاد این فیلمای اکشن افتادم..
الناز در حال بازجویی توسط بازپرس ویژه بود!
صدای دادش بلند شد..
- آااای آیییی... باشه میگم... میگم...
به خدا میگم!
دستش رو ول کردم...
شروع به ماساژ دادن دستش کرد
فائزه هم خفه خون گرفته بود و فقط ریز ریز میخندید!
مشتی به فائزه زد و گفت:
من کتک میخورم تو میخندی!
اصلا خودت بگو..
فائزه هم زیر بار نمیرفت!
داشتن دست دست میکردن...
صبرم داشت برا تعطیلات میرفت..
آماده شکار شده بودم که الناز متوجه شد و گفت میگم میگم...
اول از همه حسابی فاصله امنیتیش رو حفظ کرد
خوب که فاصله گرفت ادامه داد...
- گفتم شاید چند روزی نیای تا بهتر بتونی تمرکز کنی..
واسه مسابقه منظورمه..
گفتیم شاید بخوای خودت رو واسه رقابت با ماآماده کنی!
چند قدمی دنبالشون دویدم...
هر دو با نیش باز پا به فرار گذاشتن..
بیشتر از این نمیشد توی دانشگاه ضایع بازی درآورد..!
دو سه نفری که چشمشون به ما افتاد واسمون آه و افسوس خوردن..
- خیلی مسخره ای الناز!
که پس نون قرض هم میدین... ها؟
واسه تو هم حالا دارم فائزه.. صبرکن!...
یکی طلبتون!
یک ساعته من رو مسخره خودشون کردن!
یه روده سالم توی شکم این دوتا نیست!
نمیدونم این کرم های اینا چرا خواب ندارن و مدام از سر و کولشون بالا میرن!
تب خشمم که پائین اومد جرئت کردن و نزدیکم شدن..
خود اعتماد به نفس با همه فک و فامیلش حتی اجدادش باید بیان پیش این 2 تا درس بگیرن!
اسم من بد در رفته!
به خودم امیدوار شدم!
مجتبی مختاری
🌸 @rkhanjani
⚠️پویش مجازات عاملین شهادت شهید الداغی🥀 در ملاء عام
لطفا با وارد شدن بر روی لینک زیر از این پویش حمایت کنید
این لینک را با دیگر دوستان به اشتراک بگذارید
https://www.farsnews.ir/my/c/195867
#حمیدرضا_الداغی
حمایت کنید نشر بدهید
@rkhanjani
💠السلام علیکَ حین تصَلّی و تقنُت...
🌺سلام بر تو آن هنگام که از محراب نماز به معراج می روی و در خلوت با خدا و در قنوت عاشقانه ات، برای دعاگویانت دعا می کنی...
#سلام
سلام و عرض ادب خدمت همه ی همراهان #نسیم_معنویت ☺️
روز معلم رو بر همه ی معلمان عزیز تبریک و تهنیت عرض میکنم
انشاالله که معلمان عزیز مصداق این حدیث شریف از امام صادق علیه السلام قرار بگیرند که فرمودند:
🌸هر کس برای خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمان ها به بزرگی یاد شود و گویند:برای خدا آموخت و برای خدا عمل کرد و برای خدا آموزش داد.🌸
@rkhanjani
📚اهمیت علم و عالم در قرآن📚
🖌🖍🖌🖍🖌🖍🖌🖍🖌🖍
1⃣ خدا ترسی علماء ❇️
إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ
ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻨﺪ.(فاطر٢٨)
2⃣ برابری مقام علماء با فرشتگان ❇️
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﻋﺪﻝ ﺍﺳﺖ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺩﺍﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻴﺴﺖ .(آل عمران١٨)
3⃣ برابر نبودن علم و جهل ❇️
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ
ﺑﮕﻮ : ﺁﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻲ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻧﺪ ، ﻳﻜﺴﺎﻧﻨﺪ؟(زمر٩)
4⃣اولین آیه نازل شده درموردخواندن است❇️
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﻪ [ ﻫﻤﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ] ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ(علق١)
5⃣سوگند خوردن خدا به قلم ❇️
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ
ﻥ ، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪ ،(قلم١)
6⃣برتری اهل علم بر دیگران ❇️
يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ
ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻱ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﺎﺗﻲ [ ﻋﻈﻴﻢ ﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ] ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ.(مجادله١١)
7⃣علم آموزی هدف بعثت انبیاء ❇️
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ
ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﻨّﺖ ﻧﻬﺎﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺖ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ [ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻓﻜﺮﻱ ﻭ ﺭﻭﺣﻲ ] ﭘﺎﻛﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﺁﻣﻮﺯﺩ.(آل عمران١٦٤)
#علم #اجتماعی
🖌🖍🖌🖍🖌🖍🖌🖍🖌🖍
🌸🌸@rkhanjani