#حکمت_شعر_داستان
🌹☘ حکمت ۲، قسمت ۲
رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ،
آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد، خود را خوار كرده است.
💦💧 شعر موضوعی:
سعدي:
خامشى به كه ضمير دل خويش++
با كسى گفتن و گفتن، كه مگوى
اى سليم! آب ز سرچشمه ببند++
كه چو پر شد، نتوان بستن جوى
گر هزارت غم بود، با کس نگوئي زينهار
اي برادر، تا نبيني غمگسار خويش را
مگوي اندوه خويش، با دشمنان
که لا حول گويند، شادي کنان
(دیوان گلستان سعدی،ص12و188و 116)
سنائي:
با سينهي اين و آن چگوئي غم خويش
از ديدهي اين و آن چه جوئي نم خويش
برساز تو عالمي ز بيش و کم خويش
آنگاه بزي بناز در عالم خويش
(دیوان سنائی غزنوی، ص1146)
💦💧 داستان کوتاه: کور حقیقی
🌼🍃درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم🌼🍃
👈 خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.
پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام
👈 این را بگفت و روانه شد🌼🍃
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
💚رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
💠چون بنده ای در نیمه شب تار، با مولایش
خلوت کند و به مناجات بپردازد خداوند نوری
در دلش قرار دهد و به فرشتگانش گوید:
🌲«بنده ام را ببینید که در نیمه شب تاریک با
من خلوت کرده است در حالی که انسانهای تنبل
سرگرم کارهای بیهوده اند و غافلان در خوابند،
شما شاهد باشید که من او را آمرزیده ام.»
📚میزان الحکمه: ج 5، ص 419
🔅قرائت دعای کمیل سحرگاهی
سحرهای جمعه، یکساعت قبل از اذان صبح،
خیابان ابن سینا، مسجدجامع آقانور
🔅هیچوقت از خودت پرسیده ای که قیمت یک روز زندگی چند است؟ ما که قیمت همه چیز را با پول می سنجیم تا حالا شده که از خدا بپرسیم قیمت یک دست سالم چقدر است؟
🔅یک چشم بی عیب چقدر می ارزد؟
قیمت یک بدن سالم چقدر است؟
قیمت یک لیتر باران قیمت یک ساعت روشنایی خورشید یا اینکه چقدر بدهیم تا بی منت نفسمان را با طراوت طبیعت پر کنیم؟
🔅تمام قشنگیهای دنیا کاملا مجانی در اختیار ماست. بیا به جای غر زدن، خدا را بابت تمام نعمت هایی که بی منت هرروز بر ما ارزانی می دارد، سپاس بگوییم. زندگی کتابیست پر ماجرا هیچ گاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز ورق برمیگردد
🔅سلام رفقای عزیز، صبح زیبای سرد زمستونیتون بخیر،
تنور دلتون گرم 🌹🙏
#حکمت_شعر_داستان
🌹🍀 حکمت2_قسمت3
وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.
و فرمود (ع): كسى كه زبانش بر او فرمان راند، بى ارج شود.
💦💧شعر موضوعی:
فردوسی:
چو گفتار بیهوده بسیار گشت سخنگوی در مردمان خوار گشت
سعدی:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
( گلستان سعدی، باب 1)
💦💧داستان کوتاه:
❄️⇦ مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: مرا از این قفس آزاد کن.
❄️⇦ حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمیآورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد.
❄️⇦ حضرت سلیمان به طوطی گفت: زندانی بودن تو به خاطر زبانت است. طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایدهای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد.
🌤⇦ بسیار پیش میآید که ما انسانها اسیر داشتههای خود هستیم.
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
#حکمت_شعر_داستان
🌹🍀 حکمت ۳_ قسمت ۱
وَ قَالَ (علیه السلام): الْبُخْلُ عَارٌ؛
و فرمود (ع): بخل، ننگ است.
💦💧 شعر موضوعی:
جامی:
هيچ گه بر در بخيل مرو
به عزيزى او ذليل مشو
صائب تبريزى:
با تهى چشمان چه سازد نعمت روى زمين++
سيرى از خرمن نباشد ديده ى غربال را
ريزش اين تنگ چشمان تشنگى مى آورد
واى بر آن كس كه خواهد آب از اين غربال ها
💦💧 داستان کوتاه:
روزی شخصی بسیار خسیس در رودخانه ای افتاده بود و عده ای جمع شده بودند تا او را نجات دهند.
🔹یکی از دوستانش دوید تا به او کمک کند روی زمین کنار رودخانه نشست و به مرد خسیس گفت: دستت را بده به من تا تو را از آب بالا بکشم.!
مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد!
شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.!
🔸ملانصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، خود را به لب رودخانه رساند و به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد!!
مردم در شگفت شدند و گفتند: ملا معجزه کردی این مرد دستش را به هیچ کس نمی داد... ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید! او دست بده ندارد، دست بگیر دارد..! اگر بگویی دستم را بگیر می گیرد؛ اما اگر بگویی دستت را بده نمی دهد!
✨تهیدست از برخی نعمت های دنیا و خسیس از همه نعمات دنیا بی بهره می ماند.
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
🌹سلام رفقای عزیز،
🌿 وقتتون بخیر،
یه روز امیرالمومنین(علیه السلام) تنها و غریب بود و امروز کلام و تفکر امیرالمومنین،
☘ روزهای زوج با یک حکمت نهج البلاغه، دو سه بیت شعر و یک داستان کوتاه
در کانال( rmirbagheri@ )، در خدمت شما عزیزان هستم.
🍀 شما طلبه گرانقدر، می توانی بین دو نماز درمسجدتون و همچنین شما مداح عزیز، ابتدا و یا انتهای جلساتتون و یا در کانال ها و گروه هاتون مردم را از این سرچشمه جوشان، سیراب گردانید.
🌿 شما دوست عزیز هم می توانید با معرفی این کانال و یا ارسال حکمتهای آن برای دوستان خود، مروج کلام امیرالمومنین(علیه السلام) باشید.
✨🌸الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌸✨
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال دکتر رسول میرباقری:
http://eitaa.com/joinchat/2786394115C82f26b9b19
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘ حکمت۳_قسمت۲
وَ قَالَ (علیه السلام): «وَ الْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ [حَاجَتِهِ] حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ؛ فقر وتنگدستى، آدم هوشمند را از اداء حجت و دليل ناتوان مى سازد و بينوا در شهر خود غريب است.»
💦💧 شعر موضوعی:
اقبال لاهورى:
اى فراهم كرده، از شيران خراج
گشته اى رو به مزاج از احتياج
خستگى هاى تو از نادارى است
اصل درد تو همين بيمارى است
مى ربايد رفعت از فكر بلند
مى كشد شمع خيال ارجمند
فطرتى كو بر فلك بندد نظر
پست مى گردد ز احسان دگر
[ ديوان اقبال لاهورى، ص 18. ]
💦💧 داستان کوتاه:
شیخ بهائی (لاغر اندام ) درروزگار ورودش به اصفهان بدلیل لباس فقیرانه و ناشناس بودنش و عدم شناخت افراد داخل قصر شاه عباس، سربازان شاه از ورود او به قصر و رفتن وی نزد شاه عباس جلوگیری میکردند. شیخ بهائی مجبور میشود برای ورود به قصر و رفتن پیش شاه عباس ترفندی بزند که یکی از شاهکار های سیاسی شیخ محسوب میشود وآن اینگونه بوده است که حلاج پنبه زنی را که خوش هیکل و چاق و چله ایی داشته استخدام میکند و اورا به حمام برده خضاب میکند و لباس فاخری بر تن او مینماید و به او میگوید من ترا به قصر شاه عباس میبرم و بعنوان یک شخصیت مهم علمی معرفی میکنم و تو فقط سرت را بجنبان! حلاج میگوید من که سواد ندارم اگر از من سئوالی بپرسند جوابی ندارم ، شیخ بهائی میگوید هرچه از تو پرسیدند بگو این سئوال شما انقدر ساده است که پیشکار من هم میتواند جواب دهد ! آنگاه من پاسخ میدهم! لذا وقتی شاه عباس با حلاج که سواره بود و شیخ پیاده ، به قصر شاه در عالی قاپو رفتند شیخ همه مناصب خود را به حلاج نسبت داد و از سربازان خواست راه عالم ناشناس را به قصر شاه بازکنند تا مورد خشم شاه واقع نشوند و سربازان نیز از ترس شکایت عالم جدیدالورود راه را بازکردند و شیخ به مجلس شاه راه یافت ودر مجلس هرچه علما از حلاج سئوال میکردند اوکه همواره مشغول خوردن بود مسئله را به پیشکارش یعنی شیخ بهایی حواله میداد تا اینکه شاه از پاسخ های حلاج فهمید کاسه ایی زیر نیم کاسه هست و از شیخ بهایی موضوع را استفسار نمود و شیخ بهایی نیز حقیقت را گفت و در همان جلسه شاه از ابتکار شیخ بهائی چنان خشنود شد که منصب شیخ الاسلامی را به وی پیشنهاد کرد.
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
✨﷽✨
*مادرِ #شهیدحسن_صفرزاده
حسن دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده.
رفت جبهه و #شهید شد
چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند
وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین انجام بدم
مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است
مادر میگه: اون لحظه جگرم آتش گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم
اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند...
با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم...
بغضم رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به حضرت زینب(س) برسون ... زینب(س) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم...
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘حکمت۴ _ قسمت ۱
وَ قَالَ (علیه السلام): «وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ؛ و زهد ثروت و پرهيزكارى سپر نگه دارنده است.»
💦💧شعر موضوعی:
صائب تبريزى:
بپوش چشم، ز اوضاع روزگار كه نيست++
لباس عافيتى به، ز چشم پوشيدن
[ ديوان كليات صائب تبريزى، ص 792. ]
جامى:
دل را به آب زهد و ورع ده طهارتى++
كين باشد از كتاب هدايت، نخست باب
[ ديوان جامى، ص 11. ]
الهى قمشه اى:
حرص و طمع يكسو نه و آسوده جان باش++
با زهد و تقوى دور كن رنج و محن را
[ ديوان الهى قمشه اى، ص 477. ]
💦💧داستان کوتاه:
"ورع" در لغت به معنای بازداشتن نفس از حرام و دوري كردن از آن است. مرحوم مجلسي احتمال داده كه مراد از ورع، ترك مشتبهات، بلكه ترك بعضي مباحات بوده و ترك محرمات تعريف "تقوي" باشد.
یکی از كساني كه در زهد و ورع موفق بوده اند مقدس اردبيلي است. در حالاتش نوشته اند؛ روزي الاغي را كرايه مي كند كه به نجف مراجعت كند، فردي نامه اي به او مي دهد كه به نجف برساند، وقتي نامه را مي گيرد ديگر بر الاغ سوار نمي شود وقتي از او مي پرسند مي گويد؛ صاحب الاغ به من اجازه حمل اين نامه را نداده است.
و اینچنین است که بزرگان ما به مقامات والایی نائل شده آمد.
✨🌸✨
🔹هیچکس قفل
بدون کلید نمیسازد...
اگر قفلی
در زندگیت می بینی؛
شک نکن اون قفل
🔸کلیدی هم داره!
کلید خیلی از
قفلهای زندگی؛
چهار چیز است:
"صبر ، آرامش، تلاش و توکل"
💠: @rmirbagheri🌷
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘حکمت۴_ قسمت۲ : رضا و تسلیم
وَ قَالَ (علیه السلام): «وَ نِعْمَ الْقَرِينُ [الرِّضَا] الرِّضَى.
و درود خدا بر او، فرمود: و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.
💦💧شعر موضوعی:
فیض کاشانی:
راحت و امن و عافیت، گر طلبی درین جهان
زهد و قنوع پیشه کن، مملکت رضا طلب
مولوى:
نيست به جز رضاى تو، قفل گشاى عقل و دل
نيست به جز هواى تو، قبله و افتخار جان
💦💧داستان کوتاه:
❄️⇦ پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» . پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
❄️⇦ روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد.
❄️⇦ وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
✅مادر
✍مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند...
🔹شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد...
🔸نقاش نیست؛ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند...
🔹ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است...
🔸مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند...
🔹بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست؛ بهشت نعمتِ وجودش است...
💠: @rmirbagheri🌷
🌹☘ حدیث شعر داستان
#شیعه_واقعی از منظر #حضرت_زهرا(سلام الله)
💦💧 شيعه قالت فاطمهًْ(سلام الله):
«إنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا اَمَرْنَاکَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاکَ عَنْهُ فَأنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إلاَّ فَلَا»
«اگر به آنچه شما را امر نموديم عمل ميکني و از آنچه شما را بر حذر داشتهايم دوري ميکني از شيعيان ما هستي وگرنه هرگز.»
(بحارالانوار، 65، 156)
💦💧شعر موضوعی:
شیعه در گـــفتار شمشیر علی است
شیعه در آئینه تصویر علی است
شیعه هر جــــــا پا گذارد با علیست
اول و آخـــــر كلامش یا علیست
شیعه تنها از خــــــــــدا پُر می شود
شیعه روز امـتحان حٌر می شود
شیعه در صفین ها عــــــمار هاست
شیعه میثم بـــــر فراز دارهاست
💦💧 داستان کوتاه:
ما رئیس دزدها نیستیم!
مرحوم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (ع) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا - ع - به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (ع) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(ع) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
✨کانال دکتر رسول میرباقری در ایتا
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════