eitaa logo
دکتر رسول میرباقری
445 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
366 ویدیو
7 فایل
| ؛﷽ | 🔹مدرس حوزه و دانشگاه 🔹مهندس عمران 🔹دکتری مدیریت استراتژیک(DBA) ولی افتخارم این است که روضه خوان سیدالشهداء هستم.
مشاهده در ایتا
دانلود
شبانه ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﻧﯿﺴﺘﻢ که ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ که ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﻮﻡ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ که ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﮔﺮﯼ کنم ، ﻧﯿﺴﺘﻢ که ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﺟﺎﻭﯾﺪ ﺷﻮﻡ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ که ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺯﯾﺒﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ کنم ، نیستم تا برایت زیبا گمنام شوم ، و..... من ﭘﺮﻧﺪﻩ ﭘﺮ شکسته ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ که ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﺮﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ، ﭘﺲ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺮﻫﻢ ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﻢ ﺑﺎﺵ ، ... 🌸 التماس دعای فرج 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 @rmirbagheri
حکایت روحانی معروف تهران و چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش. جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد. وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش… آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل… دست شما درد نکند، بزرگوار! سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری! آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن… حاج مرشد، پیرمرد ۵۰ ، ۶۰ ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه… زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد. زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود. دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند… * حاج مرشد! جانم آقا سید؟ آنجا را می‌بینی؟ آن خانم… حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین. استغفرالله ربی و اتوب‌الیه… سید انگار فکرش جای دیگری است… حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا. حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند: حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟ سبحان الله… سید مکثی می‌کند. بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟! حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود. زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند. به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استغفرالله می‌گوید. - خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند. زن، با تردید، راه می‌افتد. حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!… زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش… دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟ شاید زن، کمی فهمیده باشد! کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران: حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم… سید؛ ولی مشتری بود! پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد: این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام. مال امام حسین(ع) است… تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!… سید به حاجی ملحق می‌شود و دور… انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد… * چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل! سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد، نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده. مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی. زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند. مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض: آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت… آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام! این بار، نوبت باران چشمان سید است…سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه ۴۰ تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت… ✨🌸الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌸✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دکتر رسول میرباقری: http://eitaa.com/joinchat/2786394115C82f26b9b19
🌹 ۴ پایه دارد: 🌟 دو تاشو “مولانا” به ما نشون داده دو تاشو “حافظ” دوتایی که مولانا معرفی کرده : “ مرنج ” و “ مرنجان ” مانند باران باشید که پلیدیها را می شوید و دوباره به آسمان می رود پاک می شود و به زمین برمی گردد، و حافظ گفته : “ بنوشان “ و” نوش کن “ 🌟 هر نعمتی که خدا به شما داده از مال یا سلامتی، از معرفت و آگاهی با دیگران تقسیم کنید و دیگران را در این لذت سهیم کنید؛ چون همه اینها امانتی ست که به ما داده شده؛ و باید ان را منتقل كنيم. ✨ @rmirbagheri
هميشه اين جمله را با خودتون تكرار كنید: « » ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛ منوط به ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ نکنید و ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ؛ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑنید! ﻣﺎ ﺁینه ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ... ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ، ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ... ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕـــﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ! ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕـــﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ... ﻭ ﺍﯾﻦ يعنى رسيدن به آرامشى بى انتها... سلام علیکم صبح شما بخير لحظات‌تان سرشار از کامیابی و انرژی مثبت🙏🌹 ✨ @rmirbagheri
🔹 🔸سازماندهی، شرط اساسی برای موفقیتِ هر کاری در این جهان و در نظام هستی است. در جهانی که خداوند آن را بر نظم تمام و دقیق آفریده است، هرگونه فعالیت سازماندهی نشده و نامنظم، عملی مغایر این هستی و است. 📕منبع: کتاب نای و نی ، و ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹 سلام دوستان با صفايم صبح شنبه تون زیبا روزتون پراز موفقیت 🌸 روزتـون پـر از بـرکت دلاتون بی کینه و غم تنتون سالم و روزتون قشنگـ ‎‌‌ 🙏🌹 🆔 @rmirbagheri
✍شهید دکتر چمران میگفت: توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد خوابیده بود ...سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛ اون شب رخت و خواب آزارم می داد! و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ... رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ... 🌷اما روحم شفا پیدا کرد🌷 چه مریضی لذت بخشی ... 🌹 چقدر این روزها جای مسئولینی همچون دکتر چمران خالی است. 💠: @rmirbagheri🌷
✅تلنگر ✍همسر فرعون " تصميم گرفت که عوض شود و شُد یکی از زنان والای بهشتی. پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت. غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان... اولي همسر يک طغيانگر بود و دومي پسر يک پيامبر...!!! براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست.... اين خودت هستي که تصميم مي گيري تا عوض شوی... ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج ‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ ✨ @rmirbagheri
انا لله و انا الیه الراجعون سردار رشید اسلام حاج به شهادت رسید. 🎥بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می‌شود 🔹امام خمینی(ره): با ریختن خون عزیزان ما، تایید شد انقلاب ما. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا می‌کند. بکُشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می‌شود. ما از مرگ نمی‌ترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. @rmirbagheri
📷 پوستر/ دیشب ارواح طیبه شهیدان، روح مطهر حاج قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. “امام خامنه‌ای” @rmirbagheri
همزمان باایام شهادت ام الائمه حضرت فاطمه زهـــــراء سلام الله علیها مجلس بزرگداشت سردار سرافراز اسلام با سخنرانی فرماندهی سپاه حضرت صاحب الزمان (عج) و مرثیه سرائی شنبه14دیماه ساعت 7/30 شب در حسینیه بتی فاطمه واقع در خیابان ابن سینا هیئــت بنی فا طمه اصفهان
نسلی از جنس ظهور: 👈نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه گفت: 💯 تاکنون این را نگفته‌ام اما اکنون که ایشان شهید شده‌اند می‌گویم که سردار سلیمانی یک ریال حق ماموریت نگرفت و گاهی به من می‌گفت که من در خرج زندگی می‌مانم. حاج قاسم بنا داشت فرزندش را داماد کند، می‌گفت می‌خواهم به‌خدمت رهبر انقلاب بروم تا اگر قبول کنند، خطبه عقد فرزندم را ایشان بخوانند. وقتی برای خرید ازدواج با هم رفتیم، ایشان گفتند که پول خرید وسایل ازدواج فرزندم را نداشتم ولی حل شد
🔸 خاطره آیت الله العظمی نوری همدانی از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی حضرت آیت الله بیان خاطره ای از آخرین دیدار خود با : 🔻حاج قاسم سلیمانی مکرر در دفتر ما رفت و آمد داشت، در آخرین دیدار بعد از ملاقات رسمی گفتند که همه بیرون بروند من با شما کاری خصوصی دارم، بنده و ایشان در اتاق ماندیم. 🔻حاج قاسم از کیف کفنش را آورد و به بنده گفت که کفن من را امضا کنید و نام خود را بنویسید و ما هم امضا کردیم، بعد هم گفت می خواهم به عنوان خداحافظی چند رکعت نماز پشت سر شما بخوانم. 🔹بعد از دیدار بنده از ایمان و بصیرت ایشان منقلب شدم و عشق و علاقه به جهاد و شهادت داشت، در زمان خداحافظی سردار سلیمانی را در آغوش گرفتم و آیه" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا" را قرائت کردم و با چشمان اشک بار خداحافظی کردیم. ‌ـــــــــــــــ 🆔 @rmirbagheri