✨🌸✨
🔹هیچکس قفل
بدون کلید نمیسازد...
اگر قفلی
در زندگیت می بینی؛
شک نکن اون قفل
🔸کلیدی هم داره!
کلید خیلی از
قفلهای زندگی؛
چهار چیز است:
"صبر ، آرامش، تلاش و توکل"
💠: @rmirbagheri🌷
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘حکمت۴_ قسمت۲ : رضا و تسلیم
وَ قَالَ (علیه السلام): «وَ نِعْمَ الْقَرِينُ [الرِّضَا] الرِّضَى.
و درود خدا بر او، فرمود: و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.
💦💧شعر موضوعی:
فیض کاشانی:
راحت و امن و عافیت، گر طلبی درین جهان
زهد و قنوع پیشه کن، مملکت رضا طلب
مولوى:
نيست به جز رضاى تو، قفل گشاى عقل و دل
نيست به جز هواى تو، قبله و افتخار جان
💦💧داستان کوتاه:
❄️⇦ پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» . پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
❄️⇦ روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد.
❄️⇦ وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟» وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
✅مادر
✍مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند...
🔹شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد...
🔸نقاش نیست؛ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند...
🔹ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است...
🔸مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند...
🔹بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست؛ بهشت نعمتِ وجودش است...
💠: @rmirbagheri🌷
🌹☘ حدیث شعر داستان
#شیعه_واقعی از منظر #حضرت_زهرا(سلام الله)
💦💧 شيعه قالت فاطمهًْ(سلام الله):
«إنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا اَمَرْنَاکَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاکَ عَنْهُ فَأنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إلاَّ فَلَا»
«اگر به آنچه شما را امر نموديم عمل ميکني و از آنچه شما را بر حذر داشتهايم دوري ميکني از شيعيان ما هستي وگرنه هرگز.»
(بحارالانوار، 65، 156)
💦💧شعر موضوعی:
شیعه در گـــفتار شمشیر علی است
شیعه در آئینه تصویر علی است
شیعه هر جــــــا پا گذارد با علیست
اول و آخـــــر كلامش یا علیست
شیعه تنها از خــــــــــدا پُر می شود
شیعه روز امـتحان حٌر می شود
شیعه در صفین ها عــــــمار هاست
شیعه میثم بـــــر فراز دارهاست
💦💧 داستان کوتاه:
ما رئیس دزدها نیستیم!
مرحوم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (ع) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا - ع - به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (ع) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(ع) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
✨کانال دکتر رسول میرباقری در ایتا
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
آخوندی ﺗﻮی جمعی ﮔﻔﺖ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ
ﻋﻤﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ !😃
آﻗﺎﯾﻮﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ 😳
ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﭻ ﭘﭻ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﺣﺎﺝ آﻗﺎ در ﺍﺩﺍﻣﻪ گفت : ﺑﻠﻪ ، ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺷﺪﻡ !
ﻫﻤﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﻠﯿﻬﺎ ﺍﺷﮏ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ... 😢
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ حاضرین در ﻣﺠﻠﺲ هماﻥ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪ ﻋﯿﺎﻟﺶﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻭﻧﻪ ﺩﺍﺭﻩ غذا درست ﻣﯿﮑﻨﻪ ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﻋﯿﺎﻝ !
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﻋﻤﺮﻡ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻧﯽ بودم ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ! 😃
ﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﺸﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ ! لطفاً برای ﺳﻼﻣﺘﻴﺶ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻴﻦ !
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺩﺭ ﺻﺤﺒﺖ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﺍﻭﻝ ، آﺧﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﻦ ...!!! بعضیشون ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻣﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻥ !!!😂
روز فرخنده میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر بر همه مادران مبااااارک💐💐💐
✅آرزوی خدمت به امام زمان (عـج)
✍امام صادق(سلام الله علیه) فرمودند: هر مؤمنی آرزوی خدمت به حضرت مهدی(عج) را داشته باشد و برای تعجیل فرجش دعا کند، (اگر از دنیا برود ، هنگام ظهور)کسی بر قبر او می آید و او را به نامش صدا میزند که: فلانی مولایت صاحب الزمان ظهور کرده اگر میخواهی به پا خیز و به خدمتش برو، و اگر میخواهی تا روز قیامت بخواب. پس عده ی بسیاری به دنیا باز میگردند و در خدمت امام هستند
📚مکیال المکارم
✨❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️✨
💠: @ rmirbagheri🌷
#حکمت_شعر_داستان
🌹🍀 حکمت ۵ _ قسمت ۱ : ارزش علم
وَ قَالَ (علیه السلام): الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ،
و درود خدا بر او، فرمود: "دانش، ميراثى گرانبهاست"
💦💧 شعر موضوعی:
مولوى:
خاتم ملك سليمان است علم
جمله عالم، صورت و جان است علم
معرفت جان است و انسان جسم وى
آدم بى معرفت، 'لا شى ء' نه 'شى ء'
منبع حكمت شود حكمت طلب
فارغ آيد او ز تحصيل و سبب
بوالبشر كو علم الاسماء بگست
صد هزاران علمش اندر هر رگست
[ ديوان مثنوى معنوى، د 7، ص 429 و د 1،ص 24. ]
فيض كاشانى:
هر كه با علم و دانشست قرين
در جهان، نامدار مى باشد
[ ديوان فيض كاشانى، ص 180. ]
💦💧 داستان: علم بهتر است یا ثروت
جمعيت زيادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسيد:
– يا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است يا ثروت؟
علی(ع) پاسخ می دهد؛
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همين هنگام مرد ديگري وارد مسجد شد و همانطور که ايستاده بود بلافاصله پرسيد:
– اباالحسن! سؤالي دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعيت ايستاده بود پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟
علی فرمود: علم بهتر است؛ زيرا علم تو را حفظ میکند، ولي مال و ثروت را تو مجبوري حفظ کني.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ايستاده بود نشست.
در همين حال سومين نفر وارد شد، او نيز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زيرا براي شخص عالم دوستان بسياري است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسيار!
هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود که چهارمين نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسيد:
– يا علی! علم بهتر است يا ثروت؟
حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به ديگران بياموزی بر آن افزوده میشود.
نوبت پنجمين نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ايستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخيل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگي و عظمت ياد میکنند.
با ورود ششمين نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند.
يکی از ميان جمعيت گفت: حتماً اين هم میخواهد بداند که علم بهتر است يا ثروت! کسانی که صدايش را شنيده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعيت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
يا علی! علم بهتر است يا ثروت؟
امام نگاهی به جمعيت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زيرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمهای در ميان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه يک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهي به تازهواردها دوخته میشد.
در همين هنگام هفتمين نفر که کمي پيش از تمام شدن سخنان حضرت علی وارد مسجد شده بود و در ميان جمعيت نشسته بود، پرسيد:
– يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟
امام فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسيده نخواهد شد.
در همين هنگام هشتمين نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسيد که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ براي اينکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در اين دنيا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسي چيزی نميگفت. همه از پاسخهای امام شگفتزده شده بودند که… نهمين نفر هم وارد مسجد شد و در ميان بهت و حيرت مردم پرسيد:
يا علی! علم بهتر است يا ثروت؟
امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زيرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان ميشود.
نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمين نفر را ميکشيدند.
در همين حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتي خرما در دامن کودک ريخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نميکردند ديگر کسی چيزي بپرسد، سرهايشان را برگرداندند، که در اين هنگام مرد پرسيد:
– يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟
نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنيدن صدای علی مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زيرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدايی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فرياد هياهو و شادي و تحسين مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بيصدا از ميان جمعيت برخاستند. هنگامی که آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام را شنيدند که میگفت: اگر تمام مردم دنيا همين يک سؤال را از من میپرسيدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم.
منبع: کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷.
༺════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادر اساس زندگی
شستشوی قبر مادر توسط آیت الله جوادی آملی
اونهایی که مادر از دست دادن احساس #غربت می کنند.
╭┅─────────┅╮
🌺 @rmirbagheri
╰┅─────────┅╯
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘ حکمت ۵ _ قسمت ۲ : ادب
وَ قَالَ (علیه السلام): وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: و آداب، زيورهاى هميشه تازه است.
💦💧شعر موضوعی:
از خدا جوییم تو فیق ادب
بی ادب محروم گشت از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد(مولانا)
سید اشرف الدین حسینی:
باادب باش که تکلیف جوانان ادب است
فرق مابین بنی آدم وحیوان ادب است
راحتِ روح زنان،زینت مردان ادب است
باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است
آیه آیه همه جا سوره ی قرآن ادب است
باادب باش که اندرهمه جا یابی راه
در قیامت نشود روی سفید تو سیاه
همچو یوسف به سرتخت برآیی ازچاه
باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است
آیه آیه همه جا سوره ی قرآب ادب است....
💦💧داستان کوتاه:
ابوعلی بن سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی زمان خود، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد.با کمال غرور گردویی را به جلوی ابن مسکویه افکند و گفت: « مساحت سطح این را تعیین کن». ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود ( کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: « تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو». بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاق او در همه عمر قرار گرفت. ( داستان راستان، شهید مطهری، صص97و98)
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════
🌹انتشار نامه تکاندهنده شهید سلیمانی به فرزندش
♦️عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
♦️سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببُرند
🇮🇷در بهار آزادی جای #شهدا خالی:
شهدای انقلاب،دفاع مقدس، تفحص، ترور، خودکفایی،فتنهی ۸۸، هستهای، فاجعهی منا و مدافع امنیت، حرم و سلامت
🌹درود و صلوات تقدیم به ارواح مطهرشان
✨ @rmirbagheri
#یومالله۲۲بهمنگرامیباد
🔹همواره میــان "حقّ" و "باطل" جنگ است
🔸بی بغض عـدو ، پایهی ایمان لنـگ است
🔹مصداق "یزیـد" عصــر ما "آمریکا"ست
🔸با "دشمن اهل بیت"، "سازش" ننگ است
🙏سپاس بيكران از همت والا و تلاش مجاهدانه شما گراميان در بزرگداشت ايام الله دهه فجر 1399 و طلب سلامتي و عاقبت به خيري از خداوند متعال براي شما عزيزان.
🔅کانون مداحان استان اصفهان
🔅خانه مداحان اصفهان
🔅بسیج مداحان ناحیه امام صادق(ع)
#حکمت_شعر_داستان
🌹☘حکمت ۵ _ قسمت ۳ : فکر و اندیشه
وَ قَالَ (علیه السلام): وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.
و درود خدا بر او، فرمود: و انديشه، آيينه اى شفّاف است.
💦💧شعر موضوعی:
مولانا:
اي برادر تو همان انديشه اي
مابقي خود استخواني و ريشه اي
لامع:
آسان شدن مشکلی از فکر عمیق
از داشتن گنج نهان گشته الذ
💦💧 داستان کوتاه:
شخصي آمد خدمت رسول اكرم(ص)عرض كرد نصيحتي به من بفرماييد، فرمود آيا اگر تو را نصيحتي بكنم عمل خواهي كرد؟ آن مرد در جواب گفت بلي، و تا سه مرتبه اين سوال و جواب بين رسول اكرم(ص) و آن مرد رد و بدل شد و در هر مرتبه از رسول خدا به او مي فرمود: آيا اگر دستوري بدهم عمل خواهي كرد؟ و او در جواب مي گفت: بلي عمل خواهم كرد. پس از تعهد موكدي كه رسول خدا از آن مرد گرفت، به او فرمود: هر گاه تصميم كاري را گرفتي اول تدبر و تفكر كن و عاقبت و نتيجه آن را ببين، اگر رشد و هدايت است آن را تعقيب كن و اگر شر و ضلالت است از آن دوري كن.
💦💧 روایت ديگري از پیامبر (ص) آمده كه مشتمل بر داستاني است و عملا در آن داستان فرق بين پيروي از منطق و پيروي از احساسات ديده مي شود؛مردي از اعراب نزد پیامبر آمد و از او نصيحتي خواست. رسول اكرم در جواب او يك جمله كوتاه فرمود و آن اينكه؛ "لا تعصب" يعني خشم نگير، و آن مرد هم به همين مقدارقناعت كرد و به قبيله خود برگشت.تصادفا وقتي رسيد كه در اثرحادثه اي بين قبيله او و يك قبيله ديگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرايي كرده و آماده حمله به يكديگر بودند. آن مرد روي خوي و عادت قديم و تعصب قومي تهييج شد و براي حمايت از قوم خود سلاح به دست گرفت و در صف قوم خود ايستاد.در همين حال گفتار پیامبر (ص) به يادش آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد.خشم خود را فرو خورد و به انديشه فرو رفت. تكاني خورد و منطقش بيدار شد، با خود فكر كرد چرا بي جهت بايد دو دسته از افراد بشر به روي يكديگر شمشير بكشند؟ خود را به صف دشمن نزديك كرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مي خواهند از مال خود بدهد. آنها نيز كه چنين فتوت و مردانگي از او ديدند،از دعاوي خود چشم پوشيدند.غائله ختم شد وآتشي كه از غليان احساسات افروخته شده بود،با آب عقل و منطق خاموش شد.
༺════════════
❇️ @rmirbagheri❇️
༺════════════