روایتی شنیده نشده از جنگ ایران و عراق در برنامه پناه: وقتی خواهر پرستار هنگام سرکشی به پیکرهای شهدا در سردخانه، با پیکر برادر خودش مواجه شد

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد حوا که لب گشود عسل اختراع شد آهی کشید وآه دلش رفت ورفت ورفت تا هاله ای به دور زحل اختراع شد آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت نزدیک ظهر بود … غزل اختراع شد آدم که سعی کرد کمی منضبط شود مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد یک دست جام باده ویک دست زلف یار اینگونه بود ها…! که بغل اختراع شد حامد_عسکری

نوشته: «اگه بودی کسی جرأت حمله به علوی و شیعه و مسیحی‌های سوریه رو نداشت»💔

آدم هر از گاهی درون خویش می‌گرید گاهی به یاد کوچه ای، گاهی به آهنگی

‏عکس از M-z

اونجاکه نرگس صرافان میگه:

شبیه طفل ضعیفی که روزه می گیرد

برای زنگ صدایت ، هلاک افطارم

اونجاکه حسین منزوی میگه:

به كسى كه با تو هر شب
همه شوق گفت و گو بود

چه رسيده است كه امشب سر گفت‌وگو ندارد

اونجاکه فریدون مشیری میگه:

بنشین! مرو که در دلِ شب، در پناه ماه

خوش‌تر ز حرفِ عشق و سکوت و نگاه نیست