هر دوست که راست گوی و یکرو نبُود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
در دفتر زمانه فُتد نامش از قلم
هرملتی که مردم صاحب قلم نداشت
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
تا درس محبت تو آموخته ایم
در خرمنِ عمر، آتش افروخته ایم
بی جلوه ی شمعِ رویت از آتش غم
عمریست که پروانه صفت، سوخته ایم
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
در قدمگاه محبت پا منه، بردار دست
یا اگر پا میگذاری، ترک سر باید نمود
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
همه گویند چرا دل به ستمگر دادی؟
دادم آن روز به او دل که ستمکار نبود
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
وای بر آن مردمآزاری که در دَه روز عمر
آمد و خود را میان خلق، ننگین کرد و رفت
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
زندگی کردن من مُردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
با آنکه جیب و جام من از مال و مِی تهی است
ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
کینه ی دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست
بس که مِهر دوست آنجا هست، جای کینه نیست
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
گر به کام تو فلک دور زند، غرِّه مشو!
که جهان از پسِ هر سور، عزایی دارد..
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
بازیِ اهلِ سیاست که فریب است و ریا
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait
در دفتر زمانه فِتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
#فرخی_یزدی
@robaiiyat_takbait