- رخساره -
تمام ان چیزی که دربارهی تو در سرم هست،
ده ها کتاب میشود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است
دوستت دارم؛
یک خاطره داریم و یک خَروار شب که هِی تکرار می شود
و حافظهای که هِی از تو پُر می شود
و جانی که هی به لَب می رسد اما دَر نمی رود .
هدایت شده از تنفس -
خیلی چیزا اتفاق افتاده که دلم میخواد واست تعریف کنم ولی نیستی نیستی و نیستی .
وقتی نیستی درد دوریت دیوونم میکنه و وقتی هم هستی ترس از دست دادنت ولم نمیکنه ، کاش میتونستم دوست نداشته باشم . .
تو شوخی کردی؟ من جدی جدی قلبم شکست .
تو گذاشتی رفتی؟ من جدی جدی تنهاترین آدم این شهر شدم .
تو حرفات همه دروغ بود؟ من باورشون کردم و تا پوست و استخونم لمسشون کردم .
تو تکیه گاه نبودی؟ من بهت اعتماد کردم و تکیه دادم بهت اما نتیجش سقوطِ خودم بود .
تو آدم موندن نبودی؟ من تورو همیشگیِ خودم دونستم و الان نیمهترین آدم توی گوشهای از این دنیام .
تو باهام سرد شدی؟ من به تنهایی به رابطمون گرما بخشیدم .
تو مقصدت شد دنیایی دور از من؟ من مقصدم شد دنیایِ خاطرات و مرور خاطرات تو .
تو رنگ زندگیمو سیاه و سفید کردی؟ من تمام تلاشم این بود زندگیتو رنگی کنم .
توی بحثامون همیشه مقصر تو بودی؟ من بودم که کوتاه اومدم و سوختم و ساختم .
فرق ما زیاد بود و من زیادی دوست داشتم ، ولی یچیزی! حقم این نبود که نداشتنت رو لمس کنم :)
آلپاچينو : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪی؟
ﺩﻧﻴﺮﻭ : 20 ﺳﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻮﺩ 30 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻡ .
آلپاچينو : ﺣﺎﻻ چی؟
ﺩﻧﻴﺮﻭ : 30 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ 30 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ . .
همیشه کنار گذاشتن به معنای دوست نداشتن نیست یه وقتایی بیخیالِ آدما میشی چون میبینی دارن به معنایِ واقعی روحتو خسته میکنن ؛
حس میکنم خستم.
حس میکنم این روزا روحم احتیاج به آرامش داره.
روحم احتیاج به خواب داره،به یه خواب خیلی عمیق.
شاید دلیل همه این نخوابیدنا و شب بیداری هام،
ناآرومی روحم باشه.
شاید حتی روحمم از دست جسمم خستس.
بعضی وقتا فکر میکنم به یه زبون. دیگه ای صحبت میکنم.
انگار بین آدما گمم.انگار دیده نمیشم.
انگار حرفام شنیده نمیشن.
مثل یه رویا ترسناک ،تبدیل به یه روح سرگردون میون آدما شدم و فریاد میزنم و هیچکس بهم توجه نمیکنه..