چیزی مرا کم است . . شاید امید ، شاید فراموشی ، شاید مَن !

...

یبار بهش پیام دادم همون لحظه سین شد فهمیدم توی صفحه ی چتمون بوده، پیام بعدی رو که فرستادم دیدم پیام دومی دیگه سین نشد، اون ترس داشت از اینکه من بفهمم اون لحظه ها داشته توی صفحه ی چتمون پیامامونو می خونده و مرور میکرده، دلم خواست بهش بگم، حداقل واسه دوست داشتن من، ترسی نداشته باش.

متنفرم ازت و کاملا فراموشت کردم . . (وی زرِ مُفت میزند)

من هنوز باهمه‌ی بدیات تورو میخام :) بیا :) -🎧✨ ⌲𝓦𝓱𝓲𝓽𝓮𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽.

اگه میبینی ساکتم برای اینه ک من این روزا همش دارم میجنگم ، با قلبم که همش دلش برای روزای قبل تنگ میشه با مغزم که هی میگه باید همه چیوبزارم کنارو ، برم .. با ادما ، با ادمایی ک میگن این رابطه تموم شدست حتی با تو ، برا اینکه یادت بیاد ما قرار نبود ب اینجا برسیم :))

خيلی وقتا دلمون واسه همون چيزايی تنگ ميشه ک مجبوريم وانمود کنيم ؛ اصلا واسمون مهم نيستن :))))))

ولی وقتی نتمُ روشن میکنم و تکستی ازت نمیاد، دلم میخواد گوشیمو بکوبم تو دیوار .

:)

‏امان از "اما تو قول داده بودی" هایی که گفته شد ، باورهایی که خراب شد تا یاد بگیری آدما صرفا احساسات لحظه‌شون رو‌ میگن و این به سادگی ممکنه پایدار نباشه .

گاهی تمام جمعیت شهر همان یک نفریست که نیست ؛