یه وقتایی به سرم میزنه با خودم بگم اصن گور بابای همه چیز ، بذار برم بهش بگم ، بعد یهویی بیام پیویت ، بیست خط پیام تایپ کنم ، از قشنگیات بگم ، از چشمات بگم ، از دوست داشتنت بگم ، از این بگم که آرزوی بغل کردنت رو دارم ، اره یه وقتا واقعا دلم میخواد بیخیال همهچیز بشم و برات بمیرم .
خیلی خوشحالم که موسیقی وجود داره ؛ اگه موسیقی نبود واقعا باید چیکار میکردم؟ اگه خوشحال بودم؟ اگه غمگین بودم؟ اگه دلتنگ بودم؟ منو هر بار نجات میده .
هدایت شده از مکنونـ ؛
پیش از آنی که بخواهی، از کنارت میروم
تا بدانی عذرِ ما را خواستن، کارِ تو نیست
مکنونـ
ولی من میخوام فقط کنار من بخندی
میخوام تنها کسی باشم
که حالت کنارش خوب میشه ،
میخام همه ی غم و ناراحتیاتو واسه خودم بخرم .
میدونی چقدر دوستت دارم؟ راستش خودمم نمیدونم چون تا میام حسابش کنم ثانیه ها میگذرن و حسم بیشتر میشه ، ولی میدونم انقدری دوستت دارم که دلم میخواد پلک نزدنو یاد بگیرم که وقتی زل میزنم تو چشمات حتی یک صدم ثانیه رو هم هدر ندم . انقدر دوستت دارم که حتی اگه قلبمو بگیری تو دستات و بشکونیش ، دستاتو باز میکنم و تیکه های قلبمو آروم آروم ازشون جدا می کنم که مبادا تیکه های شکستم دستاتو زخمی کنن . بهت گفتم هرثانیه حسم بیشتر میشه؟ ببین حتی وقتی داری اینو میخونی ، بیشتر از وقتی که نوشتمش دوستت دارم .
- رخساره -
خوشا صبحی که چون از خواب گریزم به آغوش تو از بَستر گریزم (:
خوشا آن زمان که سرم در پناهِ بالِ تو بود (: