قشنگترین تعریفی که از تعهد خوندم این بود که: «اگه یه نفر رو قلباً و با تمام وجود دوست داشته باشی، تعهد آسونترین چیزیه که میتونی داشته باشی، چون هیچکس جز اون به چشمت نمیاد و هیچکس نمیتونه به اندازه ی اون زیبا و کامل باشه.»
مادربزرگم همیشه میگفت:
اگر دوستش داری اگر دوستت دارد، گاهی بیهوا باش، بیهوا بغلش کن، بیهوا صدایش کن؛ میگفت این بیهواها، هوای دوست داشتن و دوست داشته شدن را خواهند داشت در روزهای خسته و بیرمق و کم هوایی زندگی.
همون اکانتی که اولین نفر چکش میکنی
همون چتی که همه جا پینش کردی
همون که صدای نوتیفش با بقیه فرق داره
همون که وقتی باهاش چت میکنی، نیشت تا بنا گوش وا میشه
آره همون .
من تورو از نزدیک ندیدم بغلت نکردم دستاتو نگرفتم توی دستام، حتی باهم نرفتیم بیرون زیر بارون قدم بزنیم و با خنده مسخره بازی در بیاریم، هیچ جای این شهر کوفتی هم خاطره های قشنگ نساختیم ولی خب بازم تو نزدیک ترینی به منو قلبم؛
تو مثل همون آهنگی هستی که ناراحتم میکنه و من از گوشیم پاکش کردم ولی بازم زیر لب میخونم و بهش فکر میکنم.
یه شب پرسید: اگه من نبودم الان این ساعت چیکار میکردی؟!
گفتم: کتاب میخوندم، فکر میکردم، مینوشتم
عکس ادیت میکردم، نقاشی میکردم شاید، یا خطاطی!
گفت: ببین پس این دیوونه چقدر رقیب داره!
دلم میخواست براش بنویسم:
رقیب نیستن اینا
چیزایین که نباشی زنده نگهم میدارن، تا برگردی؛
ميگويی باران را دوست دارم اما وقتی باران ميبارد چتر به دست ميگيری، ميگویی باد را دوست دارم اما وقتی باد می وزد پنجره را ميبندی، به این خاطر میترسم وقتی میگویی دوستت دارم؛
دارم به اینکه بهت فکر نکنم، فکر میکنم
هرکار میکنم تهش ختم میشه به تو
کاش میشد یه روز یه گوشه نشست
از صبح تا شب هی به تو فکر کرد
هی فکر کرد، هی فکر کرد..
انقدر که تموم شی؛
که دیگه فکری از تو برام نمونه!
یه عمره یه گوشه نشستم و دارم بهت فکر میکنم.
تموم نمیشی، اما تمومم کردی!