📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📙 #داستـــــان #مبارزه_با_دشمنان_خـدا #قسمت_بیـسـتـم ✍نفس و زبانش بند آمده بود یا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#مبارزه_با_دشمنان_خـدا
#قسمت_آخــــر
✍زمان و مکان جلسه رو اعلام کردن جلسه توی یه شهر دیگه بود و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود
از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه غسل شهادت کردم لباس سفید پوشیدم دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم ساعت 9 صبح به شهری که گفتن رسیدم دنبال آدرس راه افتادم از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد گم شده بودم نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب ادامه پیدا کرد
خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود اما چاره ای جز برگشتن نبود
توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید حسابی تعجب کردم با اشتیاق فراوانی گفت: من از طلبه های مدرسه هستم و توی جلسه امروز هم بودم تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما توی جلسه امروز نفسم بند اومد جواب هاتون فوق العاده بود اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه و
مغزم هنگ کرده بود. اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟ من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم گفتم: برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید و اومدم برم که گفت: مگه شما آقای نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟ من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم اجازه می دید شاگرد شما بشم
وقتی رسیدم خونه دیدم یه عده ای دم در اجتماع کرده بودن تا منو دیدن با اشتیاق اومدن سمتم یه عده خم می شدن دستم رو ببوسن یه عده هم شونه ام رو می بوسیدن هنوز گیج بودم خدایا! اینجا چه خبره؟
به هر زحمتی بود رفتم داخل کل خانواده اومده بودن پدرم هم یه گوشه نشسته بود با چشم های پر اشک، سرش رو پایین انداخته بود تا چشم خواهرزاده ام بهم افتاد؛ با ذوق صدا کرد: دایی جون اومد دایی جون اومد حالت همه عجیب بود پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش جاری بود و الحمدلله می گفت؛ اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید
مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن تا اینکه برادرم سکوت رو شکست از بس نگرانت بودم نتونستم نیام ... یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی
بعد هم رو به بقیه ادامه داد خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود چنان با قرآن و حدیث، حرف می زد که نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ رو اعلام کردن
برادرم پشت سر هم تعریف می کرد و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود
اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد شما در راه خدا حرکت کنید، ما از فضل خود شما را حمایت می کنیم ... .
اللهم لک الحمد و الحمد لله رب العالمین
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #پــایــان
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇
@repelay
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
هدایت شده از رمان آیه های جنون
1_37266447.pdf
455.4K
نسخه pdf رمان
#جنگ_بادشمنان_خدا 😊🌹
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
رمان شماره:9❤️😊 نام رمان :مبارزه با دشمنان خدا نویسنده: شهید سید طاها ایمانی تعداد پارتها: 20
ریپلای به قسمت اول رمان مبارزه با دشمنان خدا 👆👆👆
سلام رمان مبارزه با دشمنان خدا هم به پایان رسید امیدوارم مورد پسندتون قرار گرفته باشه ان شاءالله از فردا رمان جدید در کانال قرار میگیره با تشکر از همراهی همه شما بزرگواران 🌹🌹🌹
هدایت شده از رمانکده مذهبی( قانون جذب)
4_411688674204323124.mp3
3.02M
📻 پادکست به هدفت غیرت داشته باش
🕋 بندگانم را از جایی که گمان نمی برند روزی میدهم
🌠 یک پادکست خوب
امیر شریفی
زندگیتو بساز
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
شبها قبل از خواب به خواسته هایتان فکر کنید
👈شبها موقع خواب هیچ وقت به بدبختی ها و نگرانی ها و قسط و وام و بدهی ها و شکست عشقی و بیکاری و ... فکر نکنید
👈موقع خواب هر فکری که در ذهن دارین باعث ایجاد یک احساس در شما خواهد شد و اگه احساس بد و منفی در موقع خواب داشته باشید ، این احساس بد ، باعث منفی شدن فضای کوانتومی مولکولها و اتمهای بدنتان می شود و همچنین باعث جریان انرژی منفی در خون و مایعات بدن شما خواهد شد.
✨✨ به این ترتیب در تمام شب دچار احساسات منفی و کابوس و خوابهای آشفته خواهید شد و موقع بیدار شدن از خواب احساس خستگی و سنگینی در تمام بدن خواهید داشت.
✨✨و نیز افکار منفی که در موقع خواب تکرار می شود بصورت قدرتمند وارد الگوهای افکاری-ارتعاشی ذهن می شود و فرایندهای نورانی ذهن را دچار آلودگی می کند. نظام باورهای شما سرشار از الگوهای معیوب خواهد شد که این افکار و باورها در جهان مادی شما تبدیل به تجارب زندگی شما می شود .
👈پس در موقع خواب باید به اهداف و آرزوهای تان فکر کنید و غرق در احساسات مثبت باشید تا جهان هستی را با افکار زیبای خودتان همراه کنید و خالق زندگی سرشار از نور باشید.
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
لطفا برای حمایت از ما پستها را فوروارد کنید.🙏
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
شب فرصتی ست تا به رؤیاهایتان فکر کنید
شاید صبحِ فردا
محال ترین آرزویتان از نظر خودتان
برآورده شودhttp://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
🔮آموزش گامبهگام قانون جذب
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش...
صبح باشد یا شب ... بذرِ امید ؛
نه وقت می شناسد،
نه موقعیت ...
هر وقت بکاری ؛
شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛
جوانه می زند ...
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ،
اوج می گیرد ...
هرگز نا امید نباش...!
نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛
به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختیات ...
پس تا دیر نشده ،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار،
و معجزه هایت را درو کن ...
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
🔮آموزش گامبهگام قانون جذب
💬
🌱 اگر تو خودت را نشناسی
هیچکس تو را نمیشناسه‼️
🌱 اگر تو خودت، خودت را دوست نداشته باشی
هیچکس نمیتونه تو را دوست داشته باشه‼️
🌱 اگر تو خودت خودت را باور نداشته باشی
هیچکس تو را باور نمیکنه‼️
🌱 اگر تو خودت به خودت اعتماد نکنی
هیچکس بهت اعتماد نمیکنه‼️
🌱 اگر تو برای خودت وقت نگذاری
هیچکس برای تو وقت نمیگذاره‼️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
👭 👬 #واسه_دوستاتم_بفرس
.
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
587223581(1).mp3
4M
جاری شدن برکت از سمت خداست، پس با امید و درستکاری ادامه بده چون اتفاقات خوب تو راهه!
باهم بشنویم...🌱
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
سلام قابل توجه عزیزانیکه رمان ایه های جنون رو دنبال میکنند امروز 6قسمت از ایه های جنون اماده است میفرستم کانال رمان جدید ان شاءالله از فردا ممنون از صبوری شما 🌹🌹🌹