eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
720 ویدیو
73 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞💞💞💞 باز هم حورا تنها ماند با یک عالمه افڪار درهم و نا به سامان. دلش مے خواست از آن خانه فرار ڪند. ڪسے او را نمے خواست و دایے اش داشت او را به مردے تحمیل مے ڪرد ڪه حورا حتے او را ندیده بود. با خودش گفت:چه فایده داره جواب من ڪه تغییرے نمے ڪنه. بهتره برم سر درسام. ڪتاب قطورش را برداشت و صفحه اے از آن را باز ڪرد. با بسم الله شروع ڪرد و به هیچ چیز دیگر هم فڪر نڪرد تا تمرڪزش روے درس بالا برود. ڪمی خوانده بود ڪه مریم خانم وارد اتاق شد و گفت:دختر چے گفتے به آقاے سعیدی؟ _گفتم نه. _بی جا ڪردے. اون ڪه گفت حورا مے خواد فڪر ڪنه. _زن دایے جان من جوابم فرق نمیڪنه همونے بوده ڪه هست. بهش بگین خودشو خسته نڪنه. سمت ڪتابخانه ڪوچڪش رفت و مریم خانم گفت:خوب گوش ڪن ببین چے میگم دختر. این چند سالم ڪه اینجا بودے زیادے بود. خیلے تحملت ڪردیم. الانم ڪه یک خاستگار خوب پیدا شده باید دمتو بزارے رو ڪولت و برے خونه شوهر. حورا لبش را گزید و بغض پنهانش را قورت داد. دلش مے خواست زمین دهن باز ڪند و او را ببلعد. دلش نمے خواست سربار ڪسے باشد. _من مے خوام با دایے حرف بزنم. مرےم خانم خوشحال از اینڪه او سر عقل آمده و مے خواهد قبول ڪند، رفت و آقا رضا را صدا زد. _بےا حورا ڪارت داره. آقا رضا عینڪش را از چشمش برداشت و برخواست تا به اتاق خواهرزاده اش برود. _ڪاری دارے حورا؟ _داےی من میخوام از اینجا برم. آقا رضا مات و مبهوت به حورا نگاه ڪرد. _چی؟منظورتو نمیفهمم. فکر ڪردم مے خواے بگے جوابت به خاستگ.. _نه دایے جان من مے خوام از این خونه برم تا سربار شما نباشم. _سربار؟ ڪے اینو گفته؟ _خانومتون گفتن من تو این خونه.. زیادیم.. منم.. _بسه حورا. اگه تو نمے خواے با سعیدے ازدواج ڪنے اشڪال نداره. من با مریم حرف میزنم. میدونے ڪه چه اخلاقے داره ناراحت نشو. به درست برس. آقا رضا ڪه بیرون رفت، حورا دوباره مشغول درسش شد اما با حواس پرتے و ناراحتی. 💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 _مجازه 🚫 . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
اگر احساس شکرگزاری نمیکنید به یاد بیاورید : ▪کسانی را که کار بسیار سخت تر و مشکل تر از شما را انجام میدهند و با حقوقی کمتر ازشما ▪کسانی را که خانه ای دارند با امکاناتی کمتر از شما ▪کسانی را که سلامتی شان کمتر از شماست ▪کسانی را که در گذشته زندگی می کردند و امکاناتی داشتند خیلی خیلی کمتر از شما  آنقدر غرق در نعمتیم که نمی بینیم.... #اینجا_زندگیتو_متحول_کن_و_متفاوت_باش👇👇👇 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ #به_ما_ملحق_شوید👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
🌙 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ پروردگارا من مشتاق زندگی كردن و شور و نشاط آن هستم ، کمک کن تا در تو رها شوم، تا خود را، بر بلندای قله های سعادت و خوشبختی ببینم وطعم پیروزی را احساس کنم. آرامش الهی تو ، همه دنيا را در آرامشی عميق غرق كرده است . در زندگی من  فقط يك حضور و يك قدرت وجود دارد و آن، نيروی بی كران تو  در درون منست...‌ خدای خوبم ، جهان من پر از زیبایی است ومن جز زیبایی و شگفتی چیزی نمی بینم سپاسگزارم 🙏🏻🌹 امشب پیش از خواب: 📌 به بهترین اتفاق امروز بیندیشیم و با قلبی لبریز از قدرشناسی به خواب برویم... 🔹 خداے مہربانم: امروز به من فرصت حیات دادی فرصت نفس کشیدن زندگی کردن تلاش کردن عشق ورزیدن...! 🔸 برای موهبت ارزشمند زندگی ام " عاشقانه و آگاهانه" سپاســـــــــــــــــگزارم سپاســــــــگزارم سپاسگزارم امشب از صمیم قلب برای سلامتی بیماران، حل مسائل همه دوستان و خوشبختیشون دعا کنیم.... 👇👇👇 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
🔶 ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ 🔸 ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺭﺥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ! 🔷ﺍﮔﺮ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ 🔹 ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺭﺥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ! 🔶 ﺍﻣﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ! 🔸 ﻧﻪ ﺳﻨﮓ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﺩ 🔸 ﻧﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ!!! 🔷 ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭ ﺩﺍﺭﺩ 🔹 ﺑﺎﻭﺭ ﺗﻮﺳﺖ ! 🔶 ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﯾﻘﯿﻦ ﺭﺍﺳﺦ ﺗﻮﺳﺖ ! صبحتون بخیر و شادی 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
✍ #n @ganunejazb برای دوستانتان به اشتراک بگذارید @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 😃✋سلام دوست قدرتمندم!💪 🔴بیایید از امروز یاد بگیریم: 👈به دلخوشی دیگران گير ندهيم!🙏 سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن... و لذت بردن برای آدمها، متفاوت معنی میشه... یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره... یکی از مهمونی رفتن.... یکی تو سفر مکه اقناع میشه... یکی تو سفر تایلند! اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن. سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم! چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن. ❌لطفا به دلخوشی دیگران گير ندهيم!👊 👇👇👇 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 👆👆👆
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
587223581(2).mp3
4.54M
شما به سمت چیزی خواهید رفت که در ذهنتان مرور می‌کنید پس جرئت داشته باشید رویاهای بزرگ بپرورانید.. باهم بشنویم...🌱 👇👇👇 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
💞💞💞💞💞 #رمان_حورا #قسمت_بیست_و_یڪم باز هم حورا تنها ماند با یک عالمه افڪار درهم و نا به سامان. دلش
♥❤♥❤♥❤♥❤♥ "آدم خسته هيچ نمى خواهد فقط دلش مى خواهد دست خودش را بگيرد و فقط برود جايى كه قرار نيست هيچ وقت، هيچ كس، هيچ كجا پيدايش كند" حورا خسته بود از همه. از دنیاے تاریک و تیره اش.. از آدم هاے زندگے اش.. از درد هاے هر روزه اش.. از گریه هاے شبانه اش.. می خواست هر چه زودتر این زندگے ڪابوس وار تمام شود . به تقویم رو میزے اش نگاه ڪرد. فردا فاطمیه شروع مے شد. چه زمان خوبے براے دعا بود. باےد با دایے اش حرف بزند تا اجازه بگیرد شب ها به حسینیه محله شان برود. مانند هر شب شام نخورد و خوابید. صبح روز بعد، بعد از دادن امتحان، با اصرار هدے شوار ماشینش شد تا او را به خانه برساند. _مواظب خودت باش حورا جان. —چشم ممنون ڪه منو رسوندی. _فدات بشم خانمے. التماس دعا. دست هدے را فشرد و گفت:ما بیشتر.خدافظ از ماشینش پیاده شد و با ڪلید، در حیاط را باز ڪرد. صدای تق تق ڪفش هاے مریم خانم آمد و بعد هم صداے خودش. _دختره پررو. این ڪے بود ڪه باهاش اومدے خونه هان؟ _کی زن دایی؟اون هدے بود. _هدی؟!آره منم ساده ام باور میڪنم. اون ماشین شاسے بلند زیر پاے یک دختر؟ _زن دایے من ڪے دروغ گفتم آخه ڪه بار دومم باشه؟ باور ڪنین هدے بود. مرےم خانم، بازوے حورا را گرفت و او را ڪشید داخل خانه. _بےا بریم حالیت ڪنم دختره خیره سر. بزار به داییت بگم حسابتو برسه چشم سفید شدے هر غلطے خواستے مے ڪنی. ♥❤♥❤♥❤♥❤♥ _مجازه 🚫 . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 زن دایے با اشاره چشم به مهرزاد فهماند ڪه حرفے از مونا نزند. _چرا نگم؟ هان؟ چرا ڪثافت ڪاریاے دخترتو رو نڪنم؟ اون ڪه دیگه شورشو درآورده. شبا دیر میاد. صبح ها زود میره. شما ڪه پدر و مادرشین خبر دارین از ڪاراش؟ فقط بلدین به متهم ڪردن دختر مردم. _مهرزاد خفه شو و برو تو. _نه دیگه این دفعه فرق داره مامان. نمیزارم حورا رو اذیت ڪنین. _من هزار بار به رضا گفتم پنبه و آتیش رو با هم نگه ندار تو خونه. اما به گوشش نرفت اینم شد نتیجه اش. ڪه پسرم جلوم وایسته از این دختره بے همه چیز دفاع ڪنه. خون حورا به جوش آمده بود. با حرص گفت:بسههههه دیگه. ڪاش...ڪاش منم با پدر مادرم مرده بودم ڪه انقدر بے ڪسیم رو به روم نیارین. بعد هم با گریه دوید و وارد خانه شد. مهرزاد با تاسف نگاهے به مادرش ڪرد و گفت:واقعا متاسفم براتون مامان. او هم بیرون ازخانه رفت و در را به هم ڪوبید. چقدر از آن لحظه اے متنفر بود ڪه حورا اشک بر گونه هایش روان شد. دلش قدم زدن هاے تنها را نمے خواست. همراه مے خواست آن هخ نه هر ڪسی...حورا.. ڪاش مے شد دستانش را بگیرد و تا ته دنیا برود. "تنهايى صرفا به این منظور نیست ڪه ڪسے را نداری! گاهى اطرافت را آدم هاى متفاوت پُر مى كنند اما نداشتنِ همان يك نفر تمامِ تنهايى هارا بر سرت خراب مى كند! مشكلِ همه ما "همان يك نفر" است كه نيست..." 🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 _مجازه 🚫 . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay
🌼💞🌼💞🌼💞🌼💞🌼 تا نیمه هاے شب، خیابان ها را طے ڪرد و به دستان یخ زده اش، ها مے ڪرد. وقتی به خانه رسید ڪه ڪفش هاے غریبه اے را پشت در دید. حدس زد چه ڪسے به خانه شان آمده براے همین خونش به جوش آمد. _مرتیکه پیر خجالت نمیڪشه میاد خاستگارے حورا. الان حسابشو میرسم. اےن بار خیلے جدے وارد خانه شد و قدم هاے محڪمش را سمت پزیرایے به زمین ڪوباند. مادر، پدرش و سعیدے از جا پریدند و به مهرزاد عصبانے خیره شدند. _اینجا چه خبره؟ _صداتو بیار پایین مهرزاد. چه خبرته؟ رو ڪرد به پدرش و گفت:دیگه اون مهرزاد همیشه مطیع و فرمان بر مُرد. من مے خوام بدونم این مرتیڪه اینجا چه غلطے مے ڪنه. ابروهای هر سه نفر بالا پرید و صداے در اتاق آمد. مهرزاد فهمید ڪه مونا و مارال بیرون امدند و حورا از پشت در شاهد گفتگوے او هست بنابرین تمام جرات و جسارتش را یک جا جمع ڪرد و گفت: چرا خشڪتون زده؟ دارم میگم این مرتیڪه اینجا چه غلطے مے ڪنه؟ سعیدی با چشماتچن از خشم قرمزش او را نگاه مے ڪرد و پدرش جلو امد. _حرف دهنتو بفهم پسره بے خاصیت. صداتو بیار پایین واسه من صدا بلند مے ڪنه. احترام خودتم نگه دار. یڪم شعور خوب چیزیه آقاے سعیدے مهمون ما هستن. به اخم پدرش توجهے نڪرد و گفت:من بے شخصبتم، بے خاصیتم، بے شعورم، اصلا من خود ڪثافتم اما شما ڪه پاک و طاهرے چشمات ڪور شده از ثروت این مرتیڪه. براے همین راضے شدے ڪه حورا رو دو دستے تقدیمش ڪنے بره. صدای سیلے ڪه به گوشش خورد نه تنها او را ساڪت نڪرد، بلڪه جرے تر شد و ادامه داد:خوبه آفرین.. باریڪلا پدر نمونه. جلو مهمون میزنے تو گوش پسرت.. پاره تنت.. هه _تو.. _آره من تن پرورم و هیچ ڪارے بلد نیستم. بے عرضه و تنبلم میدونم اما دیگه تحمل رفتاراتون رو ندارم. برگشت سمت مادرش و گفت:حورا به ما هیچ بدے نڪرده مامان ڪه این جورے باهاش رفتار مے ڪنے. یا اینڪه خوشحالے از این ڪه اون به زودے از این خونه بره. چرا؟ چون دختر خواهرشوهرته.. اگه دختر خاله ام بود رو چشمات میزاشتیش. مرےم خانم به اوج انفجار رسیده بود اما مهرزاد به ڪسے حق حرف زدن نمے داد. باز برگشت سمت پدرش و گفت:شما چرا به دختر خواهرت بد ڪردی...نمیدونم.. چرا گذاشتے زن و دخترت این همه ازارش بدن.. برام سواله.. ڪاش یڪم.. فقط یڪم احساس مسئولیت میڪردے و میفهمیدے حورا جز ما ڪسے رو نداره. صورتش را ڪج ڪرد و با چشمان خیسش گفت:اگه مے خواے بازم بزن.. بزن دیگه. ڪاش به جاے ڪتک زدن اون دختر بے چاره منو میزدین.. داد زد:انقدر میزدین ڪه بمیرممم چون حقم بود. عقب عقب رفت و گفت:اما..اما حق حورا.. نه ڪتک بود نه توهین نه تهمت نه تحقیر.. حقش آرامش بود با دل دریایے ڪه اون داره با خداے مهربونے ڪه اون داره لیاقتش بهترین هاست.. 💞🌼💞🌼💞🌼💞🌼💞 _مجازه 🚫 . @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 برای دسترسی به قسمت اول رمان به کانال ریپلای مراجعه کنید👇👇👇 @repelay
هدایت شده از ♥💍 رَّمَّانهای عاشقانه_ مذهبی💍 ♥
به نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند: 🏵1-ثروت، بدون زحمت 🏵2-لذت ، بدون وجدان 🏵3-دانش ، بدون شخصیت 🏵4-تجارت ،بدون اخلاق 🏵5-علم ، بدون انسانیت 🏵6-عبادت، بدون ایثار 🏵7-سیاست، بدون شرافت این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه اش داد. 👇👇👇 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا