📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_نود_پنجم اح
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_نود_ششم
شهروز دهان باز میکند تا چیزی بگوید اما بهاره پیش دستی میکند
_بسه ؛ تو مهمونی جای این حرفا نیست .
شهروز با آرامش به صندلی تکیه میدهد و شهریار به کارش ادامه میدهد .
معلوم است شهروز خیلی شاکیست که حاضر شده در جمع چنین حرفی را بزند ، همیشه در جمع خودش را خوب نشان میداد اما این بار انگار به سیم آخر زده است .
نمیدانم با این حرف ها میخواهد بگوید چیزی از عشق سوگل به شهریار فهمیده ؛ یا قصد اذیت کردن شهریار و سوگل را دارد .
پدرم برای عوض شدن جو بحث سیاسی را پیش میکشد و عمو ها مشتاقانه از آن استقبال میکنند .
بعد از مدت کوتاهی نشستن در جمع با اشاره مادرم من و سوگل به آشپزخانه میرویم .
دلم میخواهد شهریار را مثل خودش غافلگیر کنم .
سریع شمع های ۲۲ را روی کیک قرار میدهم و مشغول روشن کردن آن میشوم .
سوگل از داخل یکی از کابینت ها کادوی من را بر میدارد و زیر چادرش میگیرد .
لبخند عمیقی میزنم و با سوگل از آشپرخانه خارج میشویم .
برای اینکه همه متوجه کیک بشوند با صدای بلند میگویم
+داداش شهریار تولدت مبارک
همه سر بر میگرداند و با دیدن کیک در دست من متعجب یکدیگر را نگاه میکنند .
برای اینکه بقیه از تعجب خارج شوند پدر و مادرم شروع به دست شدن میکنند ، بقیه تازه به خودشان میایند و شروع به دست زدن میکنند .
سجاد سوت بلندی میکشد و شهریار را بغل میکنند
_تولدت مبارک شهریار جان
شهریار لبخند پهنی تحویل من میدهد و چشم هایش برق شادی میزنند .
_ای بابا من کیک بخورم یا خجالت .
آرام میخندم و کیک را روبه روی شهریار قرار میدهم .
بهاره لبخند تصنعی میزند
_دستت درد نکنه نورا خیلی تو زحمت افتادی
من هم متقابلا لبخند تصنعی میزنم
+کاری نکردم وظیفه بود
عمو محمود شاکی میگوید
_نورا جان چرا به ما نگفتی حداقل هدیه بخریم ؟
+نگفتم که تو زحمت نیوفتید
_هدیه شهریار که پیش من محفوظه
بعد از تعارف تکه پاره کردن و گرفتن عکس و فیلم ، مادرم کیک را به آشپزخانه میرود تا در بشقاب برای بقیه بیاورد .
شهریار قدر شناسانه نگاهش را در جمع میگرداند
_دست همگی درد نکنه به ویژه نورا خانوم که خیلی زحمت کشید
لبخند مهربانی میزنم
+خواهش میکنم کاری نکردم .
هدیه را از دست سوگل میگیرم و به سمت شهریار میگیرم
+بفرمایید اینم کادوی تولدت . قابل دار نیست ، دلم میخواست چیز بهتری بگیرم ولی فرصت نداشتم ، ایشالا بعدا جبران میکنم
کمی محبت را چاشنی لحنش میکند
_ای بابا چرا زحمت کشیدی تو خدت هدیه
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از ▫
❣️ سلام_امام_زمانم❣️
🌸یا صاحب الزمان(عج)
🌱سلام بر شما ای حجت خدا
🌼که درب ورود به سوی خدا هستید
🌱و جز از این درب
🌼نتوان راه به خدا یافت
#اللّهُمّ_عَجّلْ_لِوَلیّکَ_الفَرج 🌸🍃
#کرونا #انتقام_سخت
✴️ چهارشنبه 👈 19 آذر 99
👈 23 ربیع الثانی 1442 👈 9 دسامبر 2020
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
📛 صدقه صبحگاهی لازم است .
👶مناسب زایمان و نوزادش زیبا و دوست داشتنی خواهد شد . ان شاءالله
🚘مسافرت :
مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ آغاز معالجه و درمان .
✳️ فروش جواهرات .
✳️ کودک به مهد نهادن .
✳️ و خوردن نوشیدنی ها نیک است .
💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه) ،
فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث شادی دل می شود .
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث رو براه شدن امور می شود .
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 24 سوره مبارکه " نور " است.
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم ..
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و شاهد بیاورد و بر او چیره شود . ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
@taghvimehamsaran
دلبستہۍ عشـ🌷ـق،
بستہۍ دنیا نیست💚
زندگے خـتـم به💠
شھـ🌹ـادت نشود
زیبا نیست....🥀
#انتقام_سخت
🌱| #حاجحسینیڪتا
چندتا قلب براۍ
امامزمانت شڪارڪردۍ؟!
چَندتامون غصهخورِ امامزمانیم؟!
رفقــا!
توجنگچیزۍڪهـ
بین #شھدا جاافتادهبود
اینبودڪهمیگفتن.. امامزمان!
دردوبلاتبهجونمن ❤️
🌻#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌻
هدایت شده از ▫
◾️ إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون◾️
◾️ #آیت_الله_محمد_یزدی دار فانی را وداع گفت
◾️آیتالله محمّد یزدی، رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری، دقایقی قبل به ملکوت اعلی پیوست.
🔹یار دیرین امام و رهبری پس از طی یک دوره بیماری در سن 89 سالگی به دیدار حق شتافت.
🔹وی یکی از مبارزین برجسته قبل از انقلاب بود و در طول دوران انقلاب اسلامی خدمات ارزنده ای را به کشور ارائه کرد.
🔹ریاست دادگاه انقلاب اسلامى قم، ریاست دفتر امام(ره) در قم، نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى، عضویت در شوراى بازنگرى قانونى اساسى، ریاست قوه قضائیه با حکم مقام معظم رهبرى در دو دوره پنج ساله، نمایندگى رؤساى سه قوه در هیأت سه نفره حل اختلاف بین مرحوم رجایى و بنى صدر، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى، نائب رئیس و قائم مقام اجرائى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضویت در دوره چهارم و پنجم شورای عالی حوزههای علمیه و رئیس دوره پنجم آن شورا از جمله مسئولیت های وی بوده است.🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🍃 داستان واقعی #نیلوفر_آبی
با آخرین جملهای که به زبون آورد از ترس زندان و بیآبرویی لرزه افتاد به تنم :
- بذار بچهها، اطلاعاتِ اون سیستم کوفتی رو تخلیه کنن، اونوقت حساب دستت میاد..!! تو راه کهداشتن منو میبردن بازداشتگاهِ اراک، همش منو میترسوندن!!...
اطلاعات اراک شناساییم کرده بود و اومدن از گرگان دستگیرم کردن... تو ماشین که داشتن منو میبردن اراک مضطر شدم و دلم شکست و از اعماق وجودم پشیمون شدم...!! تو دلم گفتم: چه غلطی بکنم .. چه دروغی بگم .. به بازپرس چی بگم!!! خیلی ناامید و داغون بودم... رسما همه چیز تموم شده بود...
به خودم گفتم بنیامین بیچاره شدی .. یه لحظه سَرم رو برای فرار از نگاهِ پرحرفِ مامور، پایین انداختم!! گاهی وقتا درست زمانی که انتظار نداری و فکرشو نمیکنی به دادت میرسن ......
✨ ادامه داستان 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1559363661C248effabc1
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_نود_ششم شه
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_نود_هفتم
+بفرمایید اینم کادوی تولدت . قابل دار نیست ، دلم میخواست چیز بهتری بگیرم ولی فرصت نداشتم ، ایشالا بعدا جبران میکنم
کمی محبت را چاشنی لحنش میکند
_ای بابا چرا زحمت کشیدی تو خدت هدیه
پدرم آرام میخندد
_انقدر تارف نکنید . شهریاز جان باز کن هدیتو ، هدیه منو خالتم بعدا خصوصی بهت میدم .
شهریار سر خم میکند
_چشم هر چی شما امر کنید .
بعد آرام در جعبه را باز میکند . لبخند پررنگی تحویلم میدهد و ساعت را از جعبه بیرون میکشد ؛ ساعتی مشکی رنگ و مجلسی .
_به به عالیه ، دقیقا متناسب با سلیقه منه
با ابرو به سوگل اشاره میکنم
+البته سوگل خانوم این ساعتو انتخاب کردن
شهریار قدر شناسانه سوگل را نگاه میکند
_دست شما هم درد نکنه تو زحمت افتادید
گونه های سوگل به سرخی میزنند و با خجالت میگوید
_نه بابا کاری نکردم
مجددا همه دست میزنند و تولد شهریار را تبریک میگویند .
همه چیز طبق خواسته ام میش میرود ، تنها چیزی که من را نگران میکند نگاه های زیر چشمی و ترسناک شهروز است .
این حجم از خنثی بودن و بی تفاوتی عجیب است .
سعی میکنم این شب قشنگ را با فکر کردن به شهریار خراب نکنم .
به سمت سوگل سر بر میگردانم ، متوجه نگاه زیر چشمی اش به شهریار میشوم .
با شیطنت لبخند میزنم و با آرنج آرام به پهلویش میزنم
+خوردی بچه مردمو ، این بچه صاحاب داره . من رو داداشم خیلی غیرت دارما .
سوگل تازه به خودش میاید ، خودش را از تک و تا نمی اندازد
_برو بابا داداشت ارزونی خودت
بعد هر دو میخندیم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روز ها با سرعت سپری میشوند و ۲ ماه از تولد شهریار میگذرد ، ۲ ماهی که به ظاهر زمان زیادی نیست اما برای من و شهریار به اندازه ۲ سال گذشت .
شهریار در این ۲ ماه تعقیر کرد ، خیلی هم تعقیر کرد .
ظاهرش را مثل باطنش صاف و ساده کرده .
دیگر لباس های مارکدار نمیپوشد ، دیگر شاسی بند سوار نمیشود ، دیگر پدرش خرج و مخارجش را تامین نمیکند .
شهریار شاغل شده ، کار های فرهنگی مذهبی انجام میدهد و دائم در مساجد در رفت و آمد است .
تبدیل شده به یک پسر صاف و ساده در عین حال آراسته ، البته مطمئنن در این ۲ ماه از گزند های شهروز دور نبوده .
برای من هم این ۲ ماه سخت و عجیب گذشت .
۲ ماهی که در آن توانستم احساسام را نسبت به سجاد کشف کنم ، حس عشق تازه جوانه زده در وجودم .
حسی که خوب است اما سخت .
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از ▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست
و زندگی واقعی ، سرای آخرت است، اگر می دانستند
#یک_حبه_نور
#خدا
هدایت شده از ▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلــب زنگـــار نـــداره♥️
ما اونو آلوده میکنیم🌱
راه پاک کردن زنگار قلب.....
#انتقام_سخت
#مهدویت
#استاد_الهی
♥️ #امام_صادق عليهالسلام فرمودند:
🌴 ما سَدَّ اللّهُ عزّوجلّ عَلى مُؤمِنٍ بابَ رِزقٍ، إلّا فَتَحَ اللّهُ لَهُ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ
🍃 خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمىبندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مىگشايد.
📖 بحار الأنوار، ج ۶۹ص۵۲
YEKNET.IR - vahed - shahadat imam sajjad - 1399.06.24 - mirdamad.mp3
2.67M
⏯ #واحد احساسی
🍃خوشا شبی که تو ماه منورش باشی
🍃خوش آن سحر که تو ذکر مکررش باشی
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
👌بسیار زیبا
⭕️ بهترین #مداحی های روز