گناه کردن که کاری ندارد!
#مومن بودن جسارت میخواهد👌
اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی !!
اینکه وسط یه عده بی حجاب در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !!
اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی !!
اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !!
اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنى !!
ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره آخر الزمان است،
به خودت افتخار کن ...
تو خاصی ...
تو شیعه على هستى ...
تو منتظر فرجى ...
تو گریه کن حسینى ...
نه اُمُّل ...
بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت ...
به محاسنت ...
به چادرت ...
به عزاداریت ...
به سیاه پوش بودنت ...
می ارزد به یک لبخند رضایت #مهدی فاطمه.
🍃
هدایت شده از ▫
🏴باب الحوائج ....
🍂ابوعلی خَلّال، از علمای #اهلسنت در قرن سوم هجری، گفته است هر گاه برایم مشکلی پیش میآمد به زیارت قبر #موسی_بن_جعفر میرفتم و به او متوسل میشدم، مشکلم برطرف میشد.
بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۳۳.
#شهادت_امام_موسي_كاظم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#تلنگر
آیا می دانید فقیر واقعی کیست؟
روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسیدند:
🌸🍃فقیر کیست؟
اصحاب پاسخ دادند:
فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.
حضرت فرمودند:
🌸🍃آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست
فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که👇👇
حق مردم در گردن اوست
بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته
مال کسی را خورده
خون دیگری را ریخته
چهارمی را زده.
اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.
📚بحارالانوار، ج 72، ص 6
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 #قسمت_صد_سی_یکم #ب
🌸🌿🦋🌿
🌿🌸🌿
🦋🌿
🦋 #رمان_لبخند_بهشتی 🦋 🌿
🌸نویسنده: میم بانو🌸
🌿 #قسمت_صد_سی_یکم
#بخش_سوم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روی تپه کنار سجاد می نشینم .
+چقدر اینجا سر سبزه ؟
نگاه پر عشقی حواله چشم هایم میکند و لبخند شیرینی به صورتم میپاشد
_آره ، مشهد دشت و پارکای سر سبز و خوشگل زیاد داره .
سر تکان میدهم ، با دیدن موبایلش که کنار دستش گذاشته بی اختیار لبخند مرموزی میزنم و پوبایلم را از جیبم بیرون میکشم .
شماره سجاد را میگیرم و به صفحه موبایلش چشم میدوزم .
با بلند شدن صدای زنگ سجاد نگاهی به موبایلش می اندازد ، دقیق به نام روی صفحه چشم میدوزم
《لبخند بهشتی》
نگاهم را بلند میکنم و به سجاد میدوزم ، با دیدن تعجب در چشم هایم خودش همه چیز را متوجه مشود .
میخندد
_دلیل داره که اسمتو اینجوری تو گوشی سیو کردم
اخم تصنعی میکنم و حق به جانب میگویم
+زود ، تند ، سریع توضیح بده ، وگرنه اسمتو تو گوشیم از عشقم به پسر عمو تعقیر میدم
با بلند شدن صدای قهقهه سجاد میخندم .
نگاهش را به رو به رو میدوزد قفل لب هایش را باز میکند .
_خدا روزی که انسان رو خلق کرد ، به خودش افتخار کرد ، بابت این آفریده خاصش ، بابت آفریده ی بی نظیرش که شد اشرف مخلوقات .
یه لبخند شیرین زد ، از جنس بهشت ، با لذت گفت :
《فَتَبارَکَ الله اَحسَنُ الخالِقین》
تو برای من مثل اون لبخندی ، مثل اون لبخند شیرینی ، ار جنس بهشتی ، خاصی .
تو برای من مثل لبخند خدایی .
بخاطر همین اسمتو ذخیره کردم لبخند بهشتی
چشم هایم را آرام میبندم ، قطره ایکش که در چشمم پنهان شده بود سرازیر میشود .
میخندم
+احساساتی شدم ، خیلی خاص بود
میخندد ، خنده اش را میخورد و نگاهم میکند ، در نگاهش غم لانه کرده
_میدونی شهریار اسمتو جی ذخیره کرده بود ؟
&ادامه دارد ...
🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
هدایت شده از ▫
✨خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
✨ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
✨دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
✨سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
✨عید #مبعث بر همگان مبارک✨
○•🌱
🖇 شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیهالسّلام برمیخورد، به حضرت سلام میداد.
〽️ آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پروندهی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی تمام عیار است.
◇ لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پروندهی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین【ع】 را دید محکم ایستاد و به ملائکهای که او را میبردند گفت من در دنیا هیچ وقت بدون سلام کردن از این بیرقها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم میآیم. ملائکه گفتند نمیشود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی.
❗️ تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیهالسّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکهی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پروندهی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند.
◇ حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند.
ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت میروند خیلی تعجّب کردند!
❗️ به پروندهی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامهی اعمال آن شخص نوشتهاند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدیها را به خوبی تبدیل میکنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند.
📚 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب
#مکتب_سردار_کریمان
📜حاج قاسم سلیمانی:
تازه به نقطهی شروع رسیدیم. علمای ما میفرمایند: چهلسالگی در واقع دورهای بوده است که همهی پیامبران به نبوت میرسیدند. تازه انقلاب ما به نبوتِ خودش رسیده است؛ شروع ولایت و کارش است.
خیلی آمادگی میخواهد و این آمادگی را ما باید تا لحظهای که واقعا در دنیا هستیم، حفظ بکنیم.
اصلا نمیتوانیم ما با توجه به این همه تصاویری که از شهدا و از دوستانمان در چشم ماست، این نظام را ترک بکنیم و زندگی شخصیِ آرامی را برای خودمان بگیریم.
۹۷/۱۲/۲
📔#داستان_کوتاه_آموزنده
مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد.
و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است.
🔻اول از *نگهبان* شروع کرد پس گفت:
انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد:
آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را میگیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد.
🔻بعداً از *کشاورزی* که پیش او کار میکرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟
کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا مال را انتخاب میکنم.
🔻بعد از آن سوال از *آشپز* بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم.
▫️و در سری آخر از *پسری* که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری.
▫️ پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا اینکه مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است*
قرآن را گرفت و بعد از اینکه قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت .
❣ و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی را وارث میشود
👌پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.
✓
ای کاش فقط به قدر خوندن یه امین الله
رو به روی ضریحت دلم شاد میشد :)💔
مرا دوباره به آن روز هایِ خوب ببر...
#امامرضا