من مدت زیادیه منتظر چیزی نیستم. نه آدما، نه یه خوش‌حالیه از ته دل نه حتی آینده. همین الانشم همه زورمو زدم با زندگی کنار بیام، که فردا از پا نیفتم هرچی شد. خوش‌حال نیستم هرکاری هم می کنم، هرجا می رم یه‌جای کار می لنگه اما منتظر تغییر هم نیستم، شاید عادت کردم. شب می خوابم و صبح که بیدار می شم، فقط وقت گذرونیه نه لذت می برم ازش نه اذیتم می کنه. یاد گرفتم خوب باشم، تا میشه محبت کنم، حواسم به بقیه باشه اما دردای خودمو بذارم کنار تا به چشم نیاد. چه زندگیه قشنگی. البته اگه اسمش زندگی باشه‌. -سینا.

اومدم بگم "درسته که تو زندگیم اشتباه زیاد داشتم ،ولی.. هیچی دیگه. پیدا نکردم،دیدم اشتباهی نبوده نکرده باشم((((:

حق مطلب مارا جنون ادا نکند. .

سلللااام _پناه سلامممم🥹🥹🥹

من یه دستمال میارم ناشناسو گردگیری و ابو جارو میکنم _پناه این وظیفه ی مهم رو فقط باید به خودت سپرد🤌

به زندگیم که می نگرم... به انسان ها... بچه ها... دانش اموزان... کارگران... و هر ان موجود زنده ای که میبینم به دنبال راه فراریست از این زندگی... و جالب است که میدانیم کلید حقیقت درون دست هایمان نهفته مانده ولی هنوز کور کورانه دنبال ان میگردیم:) میخام برم کلاس نویسندگی :) پنجشنبه شروع میشه کلاسام

فوق العادست،موفق بااااشی 🫂 پس قراره بهترین نوشته هاتو به اشتراک بذاری نه؟!

فعلا این باشه تا ببینیم مودمون چی میگه.

من آن تنهای پر دردم ، که بیزار از هیاهویم ؛ به آغوشم نخوابیده کسی غیر از دو زانویم !

وقتی سر شب میخوابی و اخر شب از خواب میپری ،یجور خیلی گریه داری بَده.

گفتن رنج است، فکر کردن رنج است، زندگی کردن سخت است؛ ما شوالیه ی تنهایی خود ایم.