یه فکت جالب شنیدم از قرآن -
خدا تو سوره ی صافات آیه ی ۱۰۲ به حضرت ابراهیم وحی میکنه برای ذبح حضرت اسماعیل ؛
" هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده ای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت"
خیلی رسمی و شاید خشک .
ولی خدا تو سوره مریم آیه ۲۳- ۲۴
وقتی که حضرت مریم پریشون بوده ناراحتیشو ابراز کرده بابت باردار بودن ،
خدا میفرمایند که : ناراحت نباش و اصطلاحا نازشو میکشه و تازه زیر پای حضرت مریمم اون جوی جاری میشه .
تو سوره قصص آیه ۷ ام ماجرای مادر حضرت موسی و سپردن حضرت موسی به نیله .
مادر خیلی نگران و پریشون بودن بابت فرزندشون که خدا مادر رو دلداری میدن ؛ ناراحت نباش، نترس ! ما فرزندت رو بهت برمیگردونیم ، تازه پیامبرشم میکنیم .
بریزم اشک و بپاشم نمک به زخم جدایی
توان ندارم و دارم چنین بریز و بپاشی...
-معنی زنجانی-
هدایت شده از ' کــــبریت مــــمتاز'
این بنده خدا رو میشناسم
سنیه و همکلاسی بنده
روح کوچولو؛
این بنده خدا رو میشناسم سنیه و همکلاسی بنده
وای چه دنیای کوچیکی ، فکر کردم یه مرد چهل پنجاه سالس
بله ،اقای مهراد درست میفرمائید!
البته زندگیه که
مثل یک کوه بلنده و سخت .
و مثل یک خواب، کوتاهه ؛
-
همین الان پی بردم که
تو تمام جمع هایی که حضور دارم کوچیکترین عضوشون منم ، حتی تو جمع دوستام و چقدر این وضعیت رومخه .