«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_5 #پارت_5 شنبه::: روز عملیات::: تو ون:: (زیبنب و روژان تو ون داوود و رسول و محمد رف
امنیت🇮🇷
#فصل_5
#پارت_6
رسول: دستگیرشون کردیم، شک داشتم که چقدر راحت گرفتیمشون..
که صدای زینب اومد...
زینب: یا فاطمه زهرا...
محمددد محمدددد صدامووو داریییی
محمد: بگو!
زینب: روژااان
رسول: روژان چی زینب..
زینب: سریع خودتونو برسونید ضلع جنوبی ساختمون سررریع
محمد: داوود برو پیش زینب تو، ون ارتباطو وصل کن باهامون سرررریع
رسول پشت سرم بیااا بدووو
ـــــــــــــــ
ثنا: اگه از جونت سیر نشدی اصلحرو بردار بزار ما بریم..
روژان: اتفاقا از جونم سیر شدم...
به نظرم شهادت از مرگ معمولی خیلی بهتره
ثنا: پس خدانگهد... یه پشه داشت میرفت تو جشمم با دست جلو صورتمو تکون دادم تا پشه دور بشه
روژان: از فرصت استفاده کردمو اصلحرو از دستش کشیدم بیرون...
حالا من دوتا اصحله داشتم...
رسول: با صدای تیری که اومد سرعتم بیشتر شد..
صبا: یه تیر زدم به دست روژان...
ثتا: سریع تفنگو برداشتم و مسلح کردم..
و نشونه گرفتم روبه روژان و عقب عقب رفتم..خواستم بزنم، که....
روژان: داشتن فرار میکردن که صدای تیر تو راه رو پیچید...
درست نمیدیدم یکم چشامو باز بسته کردم تا شاید جیزی ببینم، متوجه شدم رسول تیر هوایی زد
صبا: نشونه گرفته بودم بزنم به رسول...
روژان: رسول داشت میومد سمتم دسدم صبا نشونه گرفته و میخواد رسولو بزنه...
با تمام دردی که داشتم بلند داد زدم: رسووول....
رسول: متوجه شدمو یه تیر به پای صبا زدم
ثنا: خواستم کار صبا رو تموم کنم و تیرو بزنم به رسول که..
روژان: ثنا هم نشونه گرفته بود رو رسول به زور و تلاش تفنگ رو برداشتم بهش تیر شلیک کردم... ولی دیگه جونی واسم نمونده بود و افتادم رو زمین...
محمد: داوود، داوود صدامو داری!
آمبولانس.. سرررریع
رسول: دویدم سمت روژان.. یکم نزدیکش شدم پام لیز خورد و افتادم کنارش..
روژان😭
روژان: همونطور که سرفه میکردم لبخندی زدم و زمزمه کردم خوبم..
رسول: چشاتو نبند تروخدااا..
صبا: به زور خودمو جابه جا کردم....
خواستم تفنگ که بالا سرمه رو بردارم ولی...
محمد سریع تفنگ رو با پا دور کرد
رسول: روژان داشت چشماشو می بست...
سیلی میزدم تو گوشش تا شاید چشماش باز بمونه ولی فایده نداشت...
فریاد زدم: رووووژاااااااننننن😭
محمد: ددداااوودد آمبوولاااانس چیشدددد
داوود: اقا الان میرسن...
صبا: محمد و رسول بالا سر روژان بودن... حواسشون به من نبود..
رفتم بالا سر ثنا... تموم کرده بود
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا صدای گریمو نشون...
و اروم اروم دور شدم...
پ.ن¹:....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ