سلام سلام حالتون چطوره؟؟
برا کسایی که گاندویی هستن یه کانال جذاب اوردم توی کانال یک رمان قرار میگیره که خیلی جذابه و کلی اتفاق خفن توش رخ میده🤩
راستی محمدو رسول توی رمان باهم برادر هستن😍
ـــــــــــــــــ قسمتی از #پارت_7👇🏻 ـــــــــــــــــ
رسول: خیلی ناراحت بودم کمرمم خیلی درد میکرد...
رفتم نشستم کنار داوود
داوود: داشتم کارامو میکردم که رسول اومد نشست کنارم حالش خوب نبود انگار...
رسول: حالم خیلی بد بود سرم گیج میرفت
داوود: رسول چیشده؟؟ چرا رنگت پریده
رسول: صدا هاو تصاویر برام واضح نبود و بعدش سیاهی مطلق
داوود: رسول داشت بی هوش میشد، یا خدا رسول رسول جان چشماتو باز کن یا خداا آقا محمد رسوول(با داد)
پ.ن: رسول چی شدددد😨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر دوست داری ادامه این پارت رو بخونی حتما حتما عضو کانال زیر شو👇🏻
@rooman_gando_1400
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه ها این رمان قبلا در روبیکا گذاشته میشد اما به دلایلی نویسنده روبیکارو پاک کرد و میخواد رمان رو توی ایتا بزاره...لطفا حمایتش کنید❤️🙏🏻
شعبه دوم کانال امنیت در ایتا🧡
امنیت🇮🇷
#پارت_7
رسول: رفتم سر میزم که دیدم یه خانومه پشت میزمه یکم بهتر که دقت کردم دیدم خانوم محمدیه(روژان) رفتم جلو و گفتم
رسول: اهم اهم ببخشید شما سر میز من چیکار میکنید🤨
روژان: خانم فهیمی بهم گفته بود باید رو (بیتا صالحی) سوار باشم یکی از جاسوس هاست داشت درمورد قرارش با شارلوت حرف میزد که اقای حسینی عین روح ظاهر شد و گفت سر میز من چیکار میکنید
روژان: جوابشو ندادم و با دست بهش اشاره دادم که بفهمم کجا قرار دارن
رسول: چرا جواب نمیدید.. یکم بلند تر گفتم
روژان: آقای حسینیییی(نسبتا بلند) نزاشتید متوجه بشم بیتا با شارلوت کجا قرار دارن
رسول: مهم نیست بگید ببینم کی به شما اجازه داده بشینید سر میز من
روژان: مهم نیست؟؟!!!😐
رسول: کی گفته شما بیاید سر میز من(با داد)
روژان: اه چرا داد میزنید...کر شدم(کر شدم رو اروم گفت) خانوم فهیمی گفتن بشینیم اینجا
محمد: میخواستم برم پیش خانم محمدی ببینم درمورد شارلوت و بیتا به کجا رسیده دیدم رسول وایساده بالاسرش داره داد میزنه که چرا نشستی سر میز من رفتم جلو و گفتم: چه خبره اینجا چیشده رسول چرا داد میزنی کل سایت رو به همریختی
رسول: ببخشید اقا
محمد: چیشده کامل توضیح بدید، خانوم محمدی شما بگید
روژان: من داشتم به شنود بیتا و شارلوت گوش میدادم باهم قرار داشتن که اقای حسینی اومدن و نزاشتن بفهمم چی شد و کجا قرار دارن
محمد: درسته استاد رسول؟
رسول: بله اقا اما اگه اول میگفتن کار دارم چیزی نمیگفتم
روژان: اقای حسینی من دفعه اول که گفتید جوابتونو ندادم و با دست بهتون اشاره کردم اما شما بلند تر ادامه دادید
محمد: که اینطور....رسول خان شما توبیخ میشی و یک هفته اضافه کاری داخل سایت میمونی
رسول: چشم
محمد: هنوز تموم نشده، تا یک هفته هم کنار درست داوود کارتو انجام میدی
رسول: نههه اقا نه لطفا حاضرم 1 ماه اضافه کار کنم اما از میزم دور نباشم لطفا
محمد: خیر، برو به کارت برس خداحافظ
روژان: خیلی کیف کردم😂خوب حالشو گرفت
رسول: خیلی ناراحت بودم کمرمم خیلی درد میکرد...
رفتم نشستم کنار داوود
داوود: داشتم کارامو میکردم که رسول اومد نشست کنارم حالش خوب نبود انگار...
رسول: حالم خیلی بد بود سرم گیج میرفت
داوود: رسول چیشده؟؟ چرا رنگت پریده
رسول: صدا هاو تصاویر برام واضح نبود و بعدش سیاهی مطلق
داوود: رسول داشت بی هوش میشد، یا خدا رسول رسول جان چشماتو باز کن یا خداا آقا محمد رسوول(با داد)
ادامه دارد.....
امنیت🇮🇷
#فصل_2
#پارت_7
محمد: فرشید تو بگو
فرشید:.......
محمد: باشه نگید
سعید: وایسید اقا....من گرفتم
محمد: چرا؟
(همه ماجرارو برای محمد تعریف کردن)
محمد: که اینطور اقا سعید اتاق من
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد: سعید رفتارت خیلی بود هم با امیر هم با فرشید
سعید:ولی اقا اخه..
محمد: ولی چی سعید
سعید: اقا من نمیخوام خواهرم ازدواج کنه
محمد: خواهرتم همینو میخواد؟؟
سعید: بله
محمد: مطمعنی
سعید: بله
محمد: باشه
سعید: اقا به کی میخواید زنگ بزنید
محمد: میفهمی.....الو خانم پناهی بیاید اتاق من لطفا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعیده: سلام اقا...عه سلام داداش
محمد و سعید: سلام
سعیده: بامن کار داشتید
محمد: بفرمایید بشینید
سعیده: میشه بگید چیشده
محمد: شماهم مثل خواهر من...سعیده خانوم شما قصد ازدواج دارید
سعیده: بله!!!!
محمد: راستش فرشید از شما خوشش میاد
سعید: با این حرف اقا محمد آب دهنم پرید تو گلوم و شروع کردم به سرفه کردن
سعیده: خوبی داداش
سعید: با دست اشاره دادم که خوبم
محمد: حالا نظرتونو بگید..البته الان نه یکم فکر کنید بعد
سعیده: نیازی به فکر کردن نیست جواب من...
پ.ن¹: جوابش چیه؟
پ.ن²: فرشید عاشق شده😂😂
ادامه دارد......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ