eitaa logo
به سوی روشنایی
90 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
133 فایل
‌‹💠⃟🇮🇷› حوزه بسیج دانش آموزی شهیدفهمیده باغبادران ‌‹💠⃟🇮🇷› @roshanaei313
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعیت جهان از مرز ۸ میلیارد نفر گذشت 🔹بر اساس برآورد رسمی صورت گرفته از سوی سازمان ملل متحد، جمعیت جهان در روز سه‌شنبه ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲ از مرز ۸ میلیارد نفر فراتر رفت. 🎴
🔴شبهه: جواز برده گرفتن زنان کفار در جنگ و دستورِهمخوابگی با زنان شوهردار در قرآن سوره نساء(آیه ۲۴)، مصداق ظلم آشکار است‼️ 🔵 پاسخ: اولا استثنایی که در آيه ۲۴ سوره نساء ذکر شده استثنا از زنان شوهر دار نیست، بلکه استثنا از عدم جواز ازدواجی است که در آیه قبل تبیین شده است. در آیه ۲۳ خدای سبحان گروه‌هایی که ازدواج با آنها مجاز نیست را تبیین کرده است. این بیان ممکن است این توهم را ایجاد کند که کنیز داشتن نیز برای مسلمان جائز نیست. به همین دلیل در آیه مدنظر می فرماید: مگر زنانی که تحت مالکیت شما قرار گرفته اند؛ یعنی احکام کنیز با احکام و محدودیت های ازدواج متفاوت است. ◀️ثانیا پیش از اسلام راه‌های گوناگونی برای برده گرفتن وجود داشته که اغلب ظالمانه و غیر انسانی بوده و اسلام همه ی آنها را ملغی اعلام کرد. تنها راه مجاز برای گرفتن برده و کنیز آن است که دشمن به سرزمین شما حمله کند و در حین جنگ سربازان آنها اسیر شوند. در این صورت مجازات اسرای دشمن، بردگی خواهند بود. زیرا بدیهی است که این تجاوز نمی تواند بدون مجازات باشد. بنابراین کفار (زن یا مرد) تا وقتی که به جامعه اسلامی تعرض نکرده باشد، برده یا کنیز شمرده نمی شوند -------------------------- رسانه باشید و نشردهید📢
♨️♨️شبهه خداییش زمان شاه بهتره نبود تا الان؟ چقدر اجناس ارزون بودند ولی الان چی به برکت جمهوری اسلامی همه چیز چندین برابر شده است❓ ✅جواب سوم بخش اول 👈اقتصادی 👈درآمدهای نفتی ایران از سه میلیارد دلار در سال 1332 به 53  میلیارد دلار در سال 1356 رسید و درآمد سرانه نیز در این مدت به 11 هزار و 514 دلار افزایش پیدا کرد(برای محاسبه درآمد سرانه تولید ناخالص داخلی کشور را بر جمعیت تقسیم کرده عدد به دست آمده درآمد سرانه کشور است) با این وجود در بخش‌های فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیق‌تر می‌شد، طبق پیش‌‌بینی‌ قانون بودجه، درآمد نفتی ایران در سال 2022 معادل 36 میلیارد دلار خواهد بود . 👌👌✅تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از 15 درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص می‌یافت، شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز می‌کرد. خلاصه👇👇 👌✅جمعیت زمان پهلوی ۳۵ میلیون درآمد نفتی ۵۳ میلیارد دلار و جمعیت الان ۹۰میلیون با داشتن دشمنان بسیااااار در آمد نفتی ۳۵ میلیارد دلار قضاوت با وجدان. ✅جواب چهارم بخش دوم 👈آموزش و پرورش  بی‌سوادیِ 64 درصدیِ جمعیت 15 ساله و بیشتر علاوه بر این آمار و ارقام شهادت می‌دهد که سیاست‌های رژیم پهلوی در حوزه آموزش و سواد نه تنها موفقیت‌آمیز نبود بلکه در برخی از شاخص‌ها حتی عقب‌گرد هم داشت. بنا بر آمار، در سال 1355، جمعیت 15 سال و بالاتر حدود 7 /18 میلیون نفر بوده است که با نسبت‌های مساوی بین زن و مرد و نیز شهر و روستا توزیع شده بود. وجود 7 /6 میلیــون نفر با سواد در سال 1355 در گروه سنی 15 سال و بیشــــتر، نشان می‌‌دهد آمار باسوادی در این رده سنی تنها 9 /35 درصد بوده است. 👈این شاخص نشان دهند این است که بیش از 64 در صد جمعیت 15 ساله در سال 1355 بی‌سواد مطلق بوده‌اند.😐 اما زمان جمهوری اسلامی 👇👇 👌👏90.5 درصد مردم ایران باسوادند/ رشد 42.5 درصدی باسوادی پس از انقلاب اسلامی. 👈👌پیش از انقلاب ۱۶۲ مدرسه در کشور وجود داشت در حالی که امروز ۱۶۸۰ مدرسه در کشور فعال است. 👈✅تعداد دانشگاه زمان شاه: ۲۲۳ ولی زمان جمهور اسلامی ۲۵۴۰ 👈👏تعداد رشته های کارشناسی در دانشگاه زمان پهلوی ۱۹۶ ولی زمان جمهوری اسلامی ۹۱۴ 👈💯تعداد رشته‌های کارشناسی ارشد در دانشگاه زمان پهلوی ۱۸۲ ولی زمان جمهور اسلامی ۱۰۳۳ 👈♨️تعداد رشته های دکتری تخصصی زمان پهلوی ۲۸ ولی زمان جمهور اسلامی ۷۹۳ ✅جواب پنجم بخش سوم 👈درمان و پزشکی 😔مستحضرید که خیلی از پزشکان ایران وارداتی از بنگلادش، فیلیپین، هند و پاکستان بودند. امروز از ۵۳ کشور جهان برای درمان به ایران می‌آیند. در ۲۷ رشته تخصص تربیت می‌کنیم.👏 👌✅در سال ۵۷ صرفاً با ۷ دانشکده پزشکی ۷۰۰ دانشجو داشتیم درحالی‌که حاضر با ۴۷ دانشگاه، ۱۸۰ هزار دانشجوی پزشکی مشغول تحصیل هستند و اعضای هیئت‌علمی با ۱۱ هزار عضو هیئت‌علمی ۱۶ برابر دانشجویان آن زمان هستند. امروز ایران جزو کشورهای برتر جراحیه قلب در دنیاست و جزو معدود کشورهایی است که عمل پیوند قلب در آن صورت می‌گیرد.  👏👈 پزشکان متخصص قبل از انقلاب ۷۰۰۰ نفر بوده که به ۷۲۰۰۰ نفر رسیده است. 👌👈ایران، دارای رتبه ۱۵ پزشکی و ۷ داروسازی دنیا ♨️دانش پزشکی در جمهوری اسلامی ایران خصوصاً در حوزه‌هایی، چون سلول‌های بنیادین، ترمیم ضایعات نخاعی، تولید دارو‌های راهبردی، شبیه‌سازی حیوانات و ... پیشرفت‌های چشمگیری داشته و توانسته رتبه نخست منطقه در تولیدات علمی پزشکی و رتبه ۱۵ جهانی را به خود اختصاص دهد.  
🎥 بد نیست یکبار دیگه لودری که در وسط شبکه من‌وتو رفت روی این شبکه‌ و اونو له کرد ببینید و حالشو ببرید😜 🔴 👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
18.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مجموعه نماهنگ های معاونت سیاسی سپاه 🎬 قطب نما 254 / نظم نوین جهانی 🔻10 ماه از فروپاشی دیوار برلین می گذشت و شوروی بعنوان رقیب آمریکایی ها نفس آخر را می کشید. بوش پدر روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۹۰ و دقیقا دو ساعت پس از حمله به عراق در کنگره آمریکا حاضر شد و به عنوان رئیس جمهور تنها ابرقدرت جهان از عبارتی مهم برای دنیا سخن گفت: نظم نوین جهانی. 🔗دریافت با کیفیت اصلی👇 https://basirat.ir/fa/news/341334/ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شکست پروژه اعتصاب با "نه" کسبه و بازاریان به فراخوان ضد انقلاب ♦️ به دنبال تبلیغات وسیع رسانه‌ای ضدانقلاب مبنی بر تعطیلی بازارهای شهرهای ایران و آغاز اعتصابات سراسری و خیابانی بازدید میدانی خبرنگاران ایرنا در مراکز استانها نشان می‌دهد، اصناف و بازاریان در شهرهای مختلف کشور مغازه‌های خود را تعطیل نکردند و فعالیت عادی خود را همچون روزهای گذشته انجام دادند. ♦️در بیشتر کلانشهرهای کشور همچون مشهد، رشت، گلستان، اردبیل، گرگان، زنجان، قزوین، تبریز، زاهدان، سمنان، شهر ری، شیراز، یاسوج، کرمان، مازندران، همدان و البرز کسبه با فراخوان‌های ارائه شده توسط شبکه‌های معاند در فضای مجازی برای ایجاد وقفه در زندگی روزمره مردم و فعالیت‌های اقتصادی همراهی نکردند و بازاریان طبق روال به فعالیت خود ادامه داده‌اند. ♦️همراهی نکردن اصناف و بازاریان با فراخوان‌ها برای به تعطیلی کشاندن کسب و کارها در روز سه‌شنبه ۲۴ آبان ماه نشان می‌دهد مردم از اهداف پشت پرده معارضان برای برهم زدن نظم عمومی و ایجاد تفرقه و ناامنی در کشور آگاه شده‌اند و پروژه اعتصاب نیز همچون دیگر توطئه‌های دشمنان با شکست روبرو شده است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سلام و روز بخیر ☺️🌺 عرض خدا قوت خدمت همه رفقا الحمدلله ، منم خوبم بلکه عالی ام😊 ان‌شاءالله از امشب داستان را منتشر میکنیم. نیت کردم که ثواب معنوی این اثر را هدیه کنم به روح پاک سردار شهید سید حمیدرضا هاشمی و همه شهدای مظلومی که در فتنه اخیر شهید شدند. امیدوارم دستمون را در دنیا و آخرت بگیرند.🌷🌷
✔️ چند نکته در خصوص داستان : 🔺 این داستان در دو فصل آماده شده. فصل اول چهارده قسمت است که انشاءالله از امشب شروع میکنیم سپس یکی دو شب وسطش وقفه میندازیم و بعدش فصل دوم را هم تقدیم میکنم. 🔺این دو فصل در دو حال و هوای کاملا مختلف هست و هر کدام طعم خاص خودش را داره. اما فصل اول دروازه فصل دوم هست. فصل دوم که مملو از اسامی واقعی و حتی اماکن و پروژه های واقعی است، ناظر به نقشه هفت ساله برای آشوب این روزهاست. 🔺 برای فصل اول، سفرهای طولانی و طاقت فرسا داشتم. حتی مدتی از خانواده دور بودم تا تونستم با فضای فصل اول ارتباط بگیرم و افرادی که قربانی این فضا هستند پیدا کنم. اگر بگم پیر شدم تا این فصل نوشته شد دروغ نگفتم. 🔺 بسیاری از توحش و انحرافات موجود در فضای فصل اول را نمیتونم روایت کنم تا عده ای دوستان اذیت نشوند. فقط از همین حالا بدونید که از چیزی که روایت کردم، صدها برابر بدتره و خدا حتی نصیب گرگ بیابون هم نکنه. 🔺اما فصل دوم ... که یکی از معاونین محترم سیاسی یکی از مجموعه های ارزشی امروز می‌گفت: فهم و ارتباط فکری دقیق با فصل دوم، برابری می‌کنه با صد ساعت آگاه سازی! مخصوصا کسانی که علاقمندند ریشه های منحوس شلوغی های این روزها را بدانند. نکات دیگری هم هست به یاری خداوند سبحان، تدریجا عرض میکنم. ✔️ ضمنا راضی ام که هر جا و برای هر کس خواستید بفرستید. اما به شرط ذکر کامل لینک کانالم و رعایت امانتداری در متن و محتوا. 🔹لطفا لطفا نخونید برای ترشح آدرنالین بلکه بخونید تا با جهان کاملا متفاوت از سطح و سیاق زندگیتان آشنا بشید. شب‌های پاییزی خوب و مفیدی برایتان آرزومندم ☺️🌷 ✍ حدادپور جهرمی
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل اول🔹🔹 ««قسمت اول»» منطقه کوهستانی مرز ماکو هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه! کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو. اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه. از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد. چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد. یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی. یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟ بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود. ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46» انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد. همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه. وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس! پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟ تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.
در دنیایی تاریک و سوت و کور غرق بود که یکباره با ریختن سطل آب یخ به سر و صورتش، به هوش اومد و خودشو در یه دخمه دید. متوجه شد که وسط سه نفر قلچماق با لباس محلی روی زمین افتاده و سر و صورت و گردنش خونی هست. وحشتش با دیدن اونا بیشتر شد اما نای بلند شدن نداشت. خودشو روی زمین کشید. بدن درد داشت. اما به زور خودشو میکشید تا به طرف دیوار بره و اندکی از اونا بیشتر فاصله بگیره. با وحشت و لکنت پرسید: شماها ... شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟ نفر اول که قیافه و هیکلش دو برابر بابک بود و بالای ابروش یه نشونه از شکستگی قدیمی داشت، یکی دو قدم جلوتر اومد و با لهجه ترکی غلیظ گفت: ما کی هستیم؟ مرتیکه یه کاره افتاده وسط زمین ما و میگه شماها کی هستین؟ عجب رویی داری! نفر دوم که دو تا دستش به کمرش بود و سیبیل بزرگی داشت و یه کم غلظت لهجه اش کمتر بود با اخم و صدای بلند پرسید: اسمت چیه؟ بابک جواب داد: بابک! نفر اول گفت: اهل کجایی؟اینجا چه غلطی میکنی؟ بابک جواب داد: ایرانی هستم. نفر دوم گفت: این که خودمونم میدونیم. کدوم شهرش؟ بابک: اهل تبریزم. شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟ نفر اول نزدیکتر شد و پوتینش گذاشت روی پای راست بابک و فشار داد و گفت: پرسیدم اونجا چه غلطی میکردی؟ لابد اومده بودی اسپیلت و لب تاپ ببری! آره؟ ازاین طرف بابک داشت بازجویی میشد و از طرف دیگه ... محمد گوشی را برداشت و شماره ای را دو سه بار گرفت اما اشغال بود. عصبی به نظر میرسید. از سر جاش پاشد و چند قدمی راه رفت که یهو تلفنش زنگ خورد. محمد: سلام. بفرمایید. مِهدی که اصالتا کُرد هست و حدودا چهل و پنج سالشه و جدیدا خدا بهش دوقلو داده گفت: سلام. پسره نرسیده به تپه! بلدچی هم بیشتر از این نمیتونسته معطل بشه و رفته. محمد دستشو گذاشت کنار شقیقه اش و گفت: ای داد! ممکنه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟ مهدی: اگه زنده مونده باشه، گرفتار ماموران مرزداری ترکیه شده. اگه هم مرده باشه که دیگه هیچی! محمد پرسید: گوشیش خط میده؟ مهدی: چک کردم. نه! از اون طرف، شکنجه گر دو با ته پوتینش جوری خوابوند تو دهن بابک که دهنش پُرِ خون شد. بابک داشت ناله میکرد که گردن بابکو گرفت و صورتشو نزدیک صورت گنده خودش آورد و گفت: این شر و ورها تحویل من نده. اگه میخواستی از مرز رد بشی، مثل بچه آدم رد میشدی. مثل بقیه. از راه خودش. تا دندونات نریختم تو حلقت بگو ببینم چرا اون راهو انتخاب کردی؟ بابک که داشت از درد دهان و دندان رنج میبرد با آه و ناله گفت: میخواستم از مرز رد بشم. میخوام برم ترکیه. آدرس اشتباه بهم دادند. لعنت به پدر و مادر اونی که راهو اشتباه نشونم داد. شکنجه گر اول که از بقیه عصبی تر به نظر میرسید گفت: نشد. بازم زدی به باقالیا. از اونجایی که تو میخواستی رد بشی، جن و شیطون هم رد نمیشن. بابک گفت: آقا غلط کردم. گه خوردم. مگه من راه بلدم؟ مگه راه بلد داشتم؟ یه عوضی بهم گفت چون فراری هستی، نمیتونی از مرز رد بشی. فقط باید از اینجا بری که بتونی خلاص بشی. بذارین برم. وقتی آبها از آسیاب افتاد، میرم خودمو معرفی میکنم. به همه چیزم اعتراف میکنم. به ارواح خاک آقام میرم خودمو معرفی میکنم. اما الان نه. بعدا. بذار برم. شکنجه گر دو پرسید: به چی اعتراف کنی؟ مگه چیکار کردی؟ 🔸🔹🔸🔹 ازاون طرف، سعید و مجید اومدن داخل اتاق محمد و با سلام و احترام وارد شدند و نشستن رو صندلی. مجید گفت: مخبری که تو اون منطقه داریم اثری از بابک و یا آدمی با نشونی های اون نداره و به چنین موردی برخورد نکرده. محمد که حسابی تو فکر بود گفت: میدونم. از اونجاها که مخبر داریم رد نشده ولی فکر کنم زیادی رفته سمت چپ. گفته بودین زاویه 45 درجه برو سمت چپ اما ... سعید گفت: رفتار مرزداری ترکیه چطوریه؟ محمد جواب داد: موجودات وحشی و زبون نفهم! 🔸🔹🔸🔹 و واقعا هم همینطور بود... نفری که از دو تا شکنجه گر قبلی جوان تر بود به طرف شکنجه گر2 اومد و آروم درِ گوشش چیزی گفت و بعدش هم کنار ایستاد. شکنجه گر2 گفت: بابک شهریاری! آره؟ درسته؟ فامیلیت شهریاریه؟ چرا میخواستی رد بشی؟ مگه چیکار کردی؟ بابک گفت: آقا شما که توی سه سوت تونستین اسم خودم و فامیلم و جد و اجدادم دربیارین، لابد اینم میدونین که دو هفته پیش تو تبریز شلوغ شد و ریختن چندتا مرکز دولتی آتیش زدند. شکنجه گر1 گفت: خب؟ بابک: کار من و دوستام بود. الان هم دنبالمن. شکنجه گر2 پرسید: دوستات چی شدن؟ بابک با ناراحتی گفت: گرفتنشون. دو هفته است. خبری ازشون نداریم. شایدم سرشون کرده باشن زیر آب. جان عزیزت ما رو تحویل آخوندا نده! اینا رحم ندارن. تو رحم کن. https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 اخراج خبرنگاران اینترنشنال از سازمان ملل بعد از اخراج تروریست-خبرنگاران شبکه اینترنشنال از جام جهانی قطر حالا سازمان ملل هم اعلام کرده تمایلی به حضور این افراد در جلساتش ندارد. قسمتی از گزارش اینترنشنال درباره اخراج خبرنگار خود از جلسه حقوق بشری سازمان ملل وقتی ایران ماه قبل بی‌بی‌سی و اینترنشنال رو تحریم کرد یه عده خندیدن، وقتی دو هفته قبل وزارت اطلاعات اینترنشنال رو سازمان تروریستی معرفی کرد، بازم یه عده مسخره کردن، حالا میبینید تاثیرش رو تو کل دنیا؟ حالا مونده....