eitaa logo
روشنای ویگل
118 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
31.8هزار ویدیو
802 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍توصیه ای از حاج آقا دولابی : ✌️اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود… همیشه بگویید : الحمدلله، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگوالحمدلله. آن وقت غمت را از بین می برد…امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است.
💠 چه کنیم تا در جمع یاری کنندگان و همراهان حسین (ع) و زینب (س) باشیم؟ پیشنهادی به شما می‌کنم. اگر حسین برای دین کشته شد و دین و آموزه های دینی اکنون در پیش ماست، هر کدام از ما، چه بزرگ و چه کوچک، می‌تواند در تحقق هدف دینی حسین و زینب را یاری کند. اگر کسی نماز نمی‌گزارد، برای اکرام حسین و زینب نماز بخواند. من قول می‌دهم که نام او در فهرست یاری کنندگان و همراهان حسین و زینب درج می‌شود. اگر کسی غیبت می‌کند و برای تکریم حسین این کار را ترک کند، حسین او را در شمار یاران و سپاهش می‌گذارد. اگر کسی وجدان مریضی دارد و آن را پاک می‌گرداند، اگر کسی با بستگانش اختلافی دارد و آن را رفع می‌کند، اگر کسی به همسایه اش کمکی کند، اگر کسی مشکلی دارد و آن را حل کند، اگر کسی فرزندش را نیکو تربیت کند، اگر کسی در لباس و زندگی و زبان و نماز و خانه اش نقصی دارد و آن را برطرف کند، این شخص از جملۀ یاران حسین و یاران زینب است. شهادت حضرت زینب کبری (ع) تسلیت باد
🔅 ✍️ یک جوان هرگز نمی‌تواند اقتضای سالخورده‌ای را بفهمد 🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت: پدرم مرا بسیار آزار می‌دهد. پیر شده است و از من می‌خواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم. روز دیگر می‌گوید پنبه بکار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟ 🔸عالم گفت: با او بساز. 🔹گفت: نمی‌توانم! 🔸عالم پرسید: آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟ 🔹گفت: بلی. 🔸عالم گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را می‌زنی؟ 🔹گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. 🔸عالم گفت: آیا او را نصیحت می‌کنی؟ 🔹گفت: نه، چون در مغزش نمی‌رود و… 🔸عالم گفت: می‌دانی چرا با فرزندت چنین برخورد می‌کنی؟! 🔹گفت: نه. 🔸عالم گفت: چون تو دوران کودکی را طی کرده‌ای و می‌دانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نکرده‌ای، هرگز نمی‌توانی اقتضای یک پیر را بفهمی! 🔹در پیری انسان زودرنج می‌شود، گوشه‌گیر می‌شود، عصبی می‌شود، احساس ناتوانی می‌کند و… ✍پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. جز این نیست. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande @Dastanhaeamozande
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨این فیلم را به هر کس که برای شرکت در انتخابات مردد است نشان دهید بلاشک و قطع به یقین نظرش عوض خواهد شد. لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. حالا اگر می خواهید بدانید دشمن چرا دنبال کاهش رای در ایران است. پشت صحنه را که توسط مزدورانش افشاء میشود حتما حتما ببینید. 🔺شبکه منوتو در کمتر از 2 دقیقه تبیین می‌کند که عدم مشارکت در انتخابات چه نتیجه‌ای دارد؟! لطفاً در نشر این پیام همت نمایید.👆👆 ✅✅ جهادگران تبیین
یه روش نوره گذاری به اخلاق زائد خودمون آدم وقتی متوجه رفتار بدش میشه که خودشو بزاره جای دیگری و رفتار خودشو ببینه پدری متوجه رفتار بد خودش میشه که بدرفتاری یک پدر دیگه رو با بچش ببینه آدمی متوجه بحث‌های بیهوده میشه که شاهد بحث های بچه گانه و الکی دیگران باشه پس برای اصلاح خودمون باید به رفتار خودمون با چشم دیگران نگاه کنیم اینجوری رشد میکنیم قوی میشیم حاشیه ها ادمو به حاشیه میبرن به حاشیه نریم
43.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک قرارداد ۲۰ ساله یک طرفه همه امکانات تقدیم شما بدون اینکه چیزی بپردازی
📚روزی که ! ✍سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود. 🔸هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند. 🔹روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت : 🔸ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد : واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. 🔹پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. 🔸چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. 🔹علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت : عجب❗️ من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت : 🔸گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت : خاموش باش. 🔹تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند. 🔸امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande @Dastanhaeamozande
✨🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ ﷽ 🔻️جوانِ پرهیزکار، بهترینِ امّت🔻 🔴 حضرت رسول اکرم (ﷺ) فرمودند: 🔹 خَيرُ اُمَّتىٖ مَن هَدَمَ شَبابَهُ فى طاعَةِ اللهِ وَ فَطَمَ نَفسَهُ عَن لَذّاتِ الدُّنيا وَ تَوَلَّهُ بِالآخِرَةِ، اِنَّ جَزائَهُ عَلَى اللهِ تَعالىٰ اَعلىٰ مَراتِبِ الجَنَّةِ. 🔸 بهترين افرادِ امّت من كسانی هستند ، كه خود را در راه اطاعت از خداوند صرف كرده باشند، و نفس خود را از لذّت های دنيوی بريده و قطع نمايند و اشتياق آخرت داشته باشند؛ به راستی كه پاداش آنان نزد خداوند، بالاترين مراتبِ بهشت است. آیا عملی برتر و بالاتر از یاری ولیّ زمان داریم⁉️ خوشا به سعادت کسانی که در راستای یاری امام زمان قدم بر می‌دارند. @sadatmahdvi ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨ 🌹 ✨
🗳 مشارکت گسترده 🔻 مقام معظم رهبری: هرجا انتخابات با شرکت گسترده‌ مردم باشد، نشانه‌ این است که ملت در آن کشور بیدارند، هوشیارند و با نظام خود همراهند. ۱۳۹۰/۱۲/۱۰
⭕️اگر مرتب دست روی اشتباهات يا اشكالات فرزندتان بگذاريد: ◽️فرزندتان يا خجالتی خواهد شد. يا باعث لجبازی و بدرفتاری فرزندتان خواهيد شد. ◽️اگر كار فرزندتان بد اما بی خطر و بی ضرر است از روش بی اعتنايي فعال استفاده كنيد. يعنی آگاهانه به آن بی اعتنايی كنيد. ◽️زمانيكه فرزندتان ببيند كارش باعث جلب توجه شما نميشود، بعد از مدت كوتاهی دست از آن برخواهد داشت. 💢دور از سیاست و درگیری های دنیوی... هر روز یک نکته جالب برای تربیت فرزندان عزیزمان یاد بگیریم و عمل کنیم. به کانال سلام مغان بپیوندید 👇 ➥@salammoghan1💯
همسر شهید نواب صفوی: بعد از افطار به آقا گفتم: دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک فقط لبخندی زد این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم سحر برخاست آبی نوشید گفتم: دیدید سحری چیزی نبود افطار هم چیزی نداریم باز آقا لبخندی زد بعد از نماز صبح هم گفتم بعد از نماز ظهر هم گفتم تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم اذان مغرب را گفتند آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود: امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم: صد البته که هست رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند طبقه پائین پسرعموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند سلام و تحیت و نشستند آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست، رفتم و آوردم آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند در همین هنگام باز صدای در آمد به آقا یوسف همان پسرعموی آقا گفتم برو در را باز کن این دفعه حتماً از مشهدند الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان مرحوم نواب چیزی نگفت یوسف رفت در را باز کرد وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است گفتم: اینها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند و به علتی مهمانی آنان به هم خورده است آقا نگاهى به من کرد خندید و رفت من شرمنده و شرمسار غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم ميل کردند و رفتند آقا به من فرمود: یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تأخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صدایشان وقت نداشتن، داد می‌زنند وقت داشتن، بخل و غفلت دارند ⭕️پ.ن: این ماجرا چقدر شبیه این روزهای ماست