#درسعبرت
📝خاطرات ابوبشیر
5⃣قسمت(۵)
سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!
⚡ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ..... آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم .....
⚡ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن ام عایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!
⚡ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم ، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند ، هرکسی گمشده ای داشت ، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریه ها ، خنده ها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانواده های آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!
⚡ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت ، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!
⚡ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . 😔😭
⚡ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگه ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تا کنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته ، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!😭😭
⚡ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . 😭😔 اما هیچپاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.
⚡ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن : لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود ، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می کند تا برایش گذرنامه آماده می کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم می کنند . لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده اند. 😔😭
⚡ پایین برگه سرگذشت لیلا ، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود : این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید ، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.
⚡ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر ام عایشه لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم ، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.😔😔
🔺️ظریف : برای حمایت از روحانی پشیمانم، این اشتباه را در مورد همتی تکرار نکردم!
🔹️سایه نویس: ظریف در جلسه ای اذعان داشته است که به خاطر حمایت از روحانی در سال 96 پشیمان است. این جلسه در جمع مسئولان وزارت خارجه بوده و ظریف در این جلسه از فشار اصلاح طلبان برای حمایت از همتی می گوید.
🔹️ظریف در این جلسه می گوید: به من برای حمایت از یکی از کاندیداها بارها و بارها زنگ زدند و خواستار حمایت من از وی شدند و به من فشار بسیار وارد شد اما من این مسئله را قبول نکردم.
🔹️ظریف در ادامه می گوید : من در سال 96 هم که از روحانی حمایت کردم و سفر انتخاباتی با او به اصفهان رفتم گرچه در مرخصی بوده و با هزینه شخصی این کار را انجام دادم اما یکی از بزرگترین اشتباهات زندگی من بود.
@akhavanshahidi
•°~🥀
میزنمامروزدرکویتوَلاّیتقدم
تابگیریدستاینافتادهرافرداجواد
درگلستانمحمد،نخلسرسبزرضا
میوهقلبعلی،ریحانهزهراجواد..🖤
#یاجوادالائمهادرڪنی💔
•••
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
✨﷽✨
#عالم_برزخ
🌼 مثال مرگ، برای شایستگان 🌼
✍️شخصی از امام جواد (علیه السلام) پرسید، چرا عده ای از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند. امام جواد (علیه السلام) فرمود: زیرا آنها مرگ را نمی شناسند از این رو آن را خوش ندارند. اگر آن را می شناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و می دانستند آخرت برای آنها، بهتر از دنیا است. سپس امام جواد (ع) برای روشن نمودن مطلب، این مثال را زد و به او فرمود: چرا کودک و دیوانه، دوائی را به حال او سود دارد و موجب تسکین درد آنها می شود، دور می کنند و نمی خورند؟ امام جواد (ع) فرمود: سوگند به کسی که محمد (ص) را به حق مبعوث کرد، کسی که خود را برای مرگ، آماده کامل کند، فایده آن مرگ برای او از فایده این دارو برای بیمار بیشتر است، آگاه باشید، اگر آنها (که خود آماده کرده اند) می دانستند که مرگ برای آنها پلی به سوی نعمتهای الهی است، با علاقه ای بیش از علاقه خردمند بیدار، به دارو، برای دفع آفات و تحصیل سلامتی، آن مرگ را می طلبیدند. نیز روزی امام جواد (ع) به بالین بیماری از یارانش رفت، دیدی گریه می کند و در مورد مرگ بی تابی می کند، امام جواد (ع) به او فرمود:
ای بنده خدا! از این رو از مرگ می ترسی که آن را نمی شناسی، هرگاه بدنت پر از چرک گردد، و زخمها و بیماری های پوستی بردارد تو بدانی که اگر به حمام بر وی و بدن خود را شستشو بدهی، همه آنها چرکها و زخمها، برطرف می گردد، آیا با علاقه به حمام برای شستشو می روی؟ و یا به حمام رفتن را دوست نداری؟ بلکه دوست داری که آن چرکها و زخمها در بدنت بماند؟ او عرض کرد: ای فرزند رسول خدا(ص)، دوست دارم که به حمام بروم. امام جواد (ع) فرمود: فذالک الموت هو دللک الحمام...
آن مرگ همان حمام است، و آخرین مرحله برای زدایش گناهانت و پاکی از پلیدی معصیت هایت می باشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدی و از آن گذشتی، و از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات می یابی و به هر گونه سرو و شادی می رسی. در این هنگام آن بیمار، آرامش یافت و بیانات امام جواد (علیه السلام) او را با نشاط نمود و تسلیم مرگ گردید، چشمش را فرو خوابانید و از دنیا رفت.
📚 معانی الاخبار صدوق، ص290
🤔 شکیات نماز (۳۷):
شکهایی که نباید به آنها اعتنا کرد (۳۱):
شك در نماز مستحبّى (۵):
🤔 مسأله 1197 اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن (1) سجدۀ سهو واجب مىشود، يا يك سجده (يا تشهد (2)) را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز، سجدۀ سهو يا قضاى سجده (و تشهد (3)) را به جا آورد.
(1) خوئى، تبريزى، زنجانى، صافى، سيستانى: در نماز واجب ..
(2) و (3) [قسمت داخل پرانتز در رساله آيت اللّٰه سيستانى نيست]
🤔 (توضيح المسائل (محشى - امام خمينى)، ج1، ص: 649)
💥قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً💥
#رهبر_معظم_انقلاب
▪️درس بزرگ امام جواد به ما این است که در مقابل قدرتهای منافق و ریاکار، باید همت کنیم که هوشیاری مردم را برای مقابلهی با این قدرتها برانگیزیم. امام جواد علیهالسلام همت بر این کار گماشتند که ماسک تزویر و ریا را از چهرهی مأمون کنار بزنند و موفق شدند.
۱۳۵۹/۷/۱۸
#شهادت_امام_جواد(علیهالسلام)
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اولین تلنگر که باعث شیعه شدن مستبصر سیستانی شد
#اسلام_محمدی
#ولایت
#غدیر_را_فراموش_نکنیم
#مُبلّغ_غدیر_باشیم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد
و آل محمد ..... اللهم العن الجبت و الطاغوت
👆👆👆👆👆👆👆👆
👌👌👌👌👌👌👌👌
✅☑️✅☑️✅☑️✅☑️
✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
@ala_allah
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 شرح خطبه غدیر
🔷 حجتالاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده #مسیح_علینژاد
✍ تخریبچی
🚨تخریبچی، کانال اخبار خاص
🆔 @takhribchi110
🆔 @takhribchi110
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍️موضوع: برای نعمتهای دیگران هم خدارو شکر کن!
🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🚨🚨 در آستانه روز عفاف و حجاب یه پارچه فروشی در مهاباد با مانکنهای زنده بیحجاب افتتاح شده
انگار خیلی وقته کار از دوتا تار مویی که مهرعلیزاده ها و همتی ها میگن بهش گیر ندین گذشته
مبارک باشه آقای صاحب مغازه!
چرخش خوب بچرخه براتون...
#مانکنهای_زنده
#نجابت_ایرانی
@deldadegiabi
دلدادگی آبی💙