❤️به نام خداوند بخشنده مهربان
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
🇮🇷در دوازدهم آذر ماه 1358 نخستین قانون اساسی نظام بر پایه پیوند دین و سیاست در جمهوری اسلامی به تصویب ملت ایران رسید.
♦️ در تاریخ انقلاب های جهان هیچ انقلابی را نمی توان یافت که به فاصله کمتر از دو ماه از پیروزی انقلاب و سقوط رژیم سابق، شکل نظام سیاسی جدید (جمهوری اسلامی)با همه پرسی ملت آنهم با رای قاطع 2/ 98 درصدی رسمیت یابد.
♦️بلافاصله انتخابات تعیین خبرگان قانون اساسی برگزار شد و جمعی از دانشمندان و اسلام شناسان ایران از مرداد سال 58 قانون اساسی را تصویب کردند که در تاریخ معاصر کشورهای اسلامی بی نظیر است.
♦️ حتی تصویب این قانون مصوب نمایندگان ملت هم باعث نشد که برای تایید بیشتر مردمی بودن این قانون به همه پرسی ملت گذارده نشود و چنین بود که در 12 آذر ماه 58 ملت ایران به قانون اساسی مصوب نمایندگان خود، مهر تایید زدند و این تازه آغاز راه تحقق عینیِ جمهوری اسلامی بود که بر اساس اصل ششم قانون اساسی آن اداره امور آن با اتکاء آرای مردمی از راه انتخابات قرار داده شد.
🌍 @ebratha_ir
🌹🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 هرچه میخواهند بکشند ...ما هم امید داریم روزی شهید شویم
🌹صدای شنیدنی شهید فخریزاده درباره ریختن خون «جهادگران علمی» توسط صهیونیسم و نتایج حاصل از خون شهیدان
🌍 @ebratha_ir
شهیدی که بعد از شهادت گوشتش را خوردند!
سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت.
، شهید احمد وکیلی که با پیروزی انقلاب نام مستعار سعید را برای خود انتخاب کرده بود، بچه شهر قم بود. با وجود جوان بودن سختترین عرصهها را برای خدمت به انقلاب برگزید و نهایتا توسط ضدانقلاب کردستان زخمی شد و بعد اسیر و بعد شکنجه و بعد قطع عضو و بعد شهید و سپس خورده شد.
سال 58 که حضور در کردستان، ایمانی قوی و دلی چون شیر را میطلبید، سعید در 2 نوبت عازم آن منطقه شد. در اردیبهشت سال 59 و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم سپاهی که پوشیده بود، کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظه شهادت بلاهایی بر سر او بیاورند که باور بروز این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.. واقعا این کومله کجا و سرداران شهید حسین املاکی، وحید رزاقی، فرهاد لاهوتی و... کجا. چه رشادتهایی که شهدای ما در مقابل این جنایتها انجام دادند.
بعد از مجروحیت و اسارت سعید دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه مفقود الاثر شد و تنها سند و حکایت بعد از اسارت ایشان خاطرات یک برادر ارتشی است که از آن دوران دارد:
ما عدهای از برادران ارتشی بودیم که ماموریت بازگرداندن حدود چهل بدن مطهر و منور از شهدای عملیاتهای گذشته را داشتیم. در محور پیرانشهر در منطقه آلواتان بود که افراد کومله یکی از تانکهای ما را زدند، در همان هنگام که میخواستم خودم را از تانک بیرون بیندازم کتف راستم هدف تیر آن کوردلان قرار گرفت و به همین صورت به اسارت افراد وحشی و خونخوار حزب کومله درآمدم.
حدود یک سال و چندی که در دست آنها اسیر بودم به انواع و اقسام و به هر مناسبتی شکنجه شدم. شما شکنجههایی را که در زمان شاه ملعون توسط ساواک انجام میگرفت شنیدهاید اما انگار هر چه تمدنها پیشرفت میکند و ادعاهای آزادی، در بوقهای تبلیغاتی گوش مردم دنیا را کَر میکند، نوع شکنجهها و فشارها و قلدریها و بیرحمیها هم پیشرفت میکند. همان اول اسارت که به پایگاه منتقل شدم، گفتند هیچ اطمینانی در حفظ اینها نیست، به همین خاطر پاشنههای هر دو پایم را با مته و دلر سوراخ کردند و برادران دیگر را هم نعل کوبیدند و با اراجیف و فحاشی بر این عملشان شادمانی میکردند. بعد از 18 روز قرار شد ما را به سبک دموکراتیک و آزادانه!! محاکمه و دادگاهی کنند.
البته یادم میآید در یکی از عملیاتها تعدادی اسیر عراقی را از جبهه گیلان غرب آورده بودند، یکی از برادران، کمپوتی را که تازه باز نموده بود به یکی از اسرا که ابراز تشنگی کرد، داد و رویش را هم بوسید. آن اسیر مات و مبهوت مانده بود و از این حرکت نمیدانست باید تشکر کند یا از شرمندگی بمیرد. از این نمونهها شاید بسیار دیده و حتما شنیدهاید. نه اینکه بخواهم رفتارها را مقایسه کنم چون اصلا قابل قیاس نیست ولی حد ایثار و گذشت را از یک طرف و کمال خشونت و بیرحمی و شقاوت را از طرف دیگر دیدن، خود مشخصه حقانیت هدف و مسیر است. بدوش گرفتن مجروح اسیر عراقی کجا و نعل زدن به پاشنه پا به خاطر فرار احتمالی کجا.
روز دادگاه رسید، رئیس دادگاه، سرهنگ حقیقی را که همان اوایل انقلاب فرار کرده بود شناختم و محاکمه بسیار سریع به انجام رسید. چون جرم محکومین مشخص بود - دفاع از حقانیت اسلام و جمهوری آن و ندادن اطلاعات- و بالطبع حکم هم مشخص، عدهای به اعدام فوری و بقیه هم به اعدام قسطی (یعنی به تدریج) محکوم شدیم. حکم ما که اعداممان قسطی بود به صورت کشیدن ناخنها، بریدن گوشتهای بازو و پاها، زدن توسط کابل، نوشتن شمارهای انقلابی! توسط هویه برقی و آتش سیگار به سینه و پشت و... و تمامی اینها بیچون و جرا اجراء میشد. که آثارش بخوبی به بدنم مشخص است.
یک بار که ناخنهایم را میکشیدند طاقتم تمام شده بود و دیگر میخواستم اعتراف کنم و هر چه که میدانستم بگویم، اما یکی از برادران سپاهی که با هم بودیم به نام برادر سعید وکیلی، میگفت ما فقط به خاطر خدا آمدهایم خود داوطلب شدهایم که بیاییم پس بیا شرمنده خدا و خلق او نشویم و لب به اعتراف باز نکنیم. سوره والعصر را برایم خواند و ترجمه کرد، آب سردی بود که بر آتش بیطاقتم ریخته شد، پس از آن جریان بود که سه تا دیگر از ناخنهایم را کشیدند و با نمک مرهم گذاشتند و پس از اینکه مقدار زیادی با کابل زدند باز برای به درد آوردن بیشتر بدنم در حضور دیگر برادران، مرا برهنه در دیگ پر از آب نمک انداختند و بیش از نیم ساعت وادارم کردند که در آن بمانم و سپس برای عبرت دیگر برادران، مرا در سلولی عمومی انداختند.
فکر میکردند من معدن تمامی اسرار ایران هستم. لذا از ش
کنجه بیشتری هم برخوردار میشدم. البته بعد از هر شکنجه مدتی به مداوایم میپرداختند آن هم نه به خاطر خود من و یا دیگران بلکه به خاطر اینکه یک مقداری از پوستم ترمیم شود تا بتوانند مجددا شیوه تازهتری را اعمال کنند. شاید فکر کنید این چیزها را برای جلب احساسات و عواطف شما خوانندگان عزیز میگویم اما اینها همه حقیقت محض است و دنیا باید از این همه پستی و رذالت و کثافتی که دامنگیرش شده شرم نماید و منادیان دروغین حقوق بشر بفهمند که در این منجلاب بیش از هر کسی خودشان غوطه ور و مورد تمسخر بشریتند. اینها را که میگویم تنها برای سندیت در تاریخ آیندهگان است. دنیا بشنود که پای گرفتن اعتراف از یک اسیر، به وسیله تیغ موکت بری سینهاش را بریده و کلیهاش را در میآوردند.
و این شکنجهها تنها برای من نبود هر که مقاومت بیشتری داشت شکنجهاش بیشتر بود و این اصلی از اصول حیوانیشان شده بود و اصل دیگر اینکه مردان باید بجنگند و زنان اعتراف بگیرند. هر چه بیشتر فکر کنی که اساسا اعتقاد اینان بر چه مبنایی است کمتر به نتیجه میرسی، آیا مارکسیستند؟ آیا نازیست یا فاشیستند؟ یا چنگیز و آتیلا و دیگر خونخواران سلف خود را اسوه قرار دادهاند؟ من شاهد جنایاتی بودم که گفتنش نیز مشمئز کننده و شرم آور است...
مرسوم است به میمنت ازدواج نوجوانی، جلو پایش قربانی ذبح شود. این رسم را کومله نیز اجرا میکرد با این تفاوت که قربانیها در اینجا جوانان اسیر ایرانی بود. چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سرکردگان بردند پس از مراسم، آن عفریته گفت: باید برایم قربانی کنید تا به خانه شوهر بروم، دستور داده شد قربانیها را بیاورند. شش نفر از مقاومترین بچههای بسیج اصفهان را که همه جوان بودند، آوردند و تک تک از پشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پر پر میزدند و آنها شادی و هلهله میکردند. ولی آن بیانصاف باز هم تقاضای قربانی کرد.
مجددا شش سپاهی، چهار ارتشی و دو روحانی آورده شدند و از طرف اقوام و دوستان و آشنایان هدیه شدند. آن عزیزان نیز چون دیگر برادران به فیض شهادت عظیمی رسیدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند به حالت بیهوشی و اغما به زندان برگرداندند ولی شنیدیم تا پایان مراسم عروسی 16 نفر دیگر را هم در طی مراحل مختلف قربانی هوسرانی شیطانی خود کرده بودند. ننگ و نفرین ابدی بر شما که اگر تنها قانون جنگل را هم مبنای خود قرار میدادید اینچنین حکم نمیکردید.
بله، بزرگترین جرم همگی ما این بود که میخواستیم دست اینان را از سر مردم مظلوم و مسلمان کُرد آن منطقه کوتاه کنیم چرا که به قول حضرت امام «آنها کردستان را به فساد کشاندند و مردم کردستان را به طرز وحشتناکی اذیت و آزار کردند، آنان اموال مردم را غارت کردند و همه را کشتند.» اگر انسان از شنیدن این حرف که آنها میخواستند حاکمیت آن منطقه را بدست گرفته و بر سر مردم مسلمان و غیور کردستان که ذخایر انقلابند حکومت کنند، برخود بلرزد و در دم جان بسپرد هیچ جای شگفتی نخواهد بود چونکه ما در این مدت چیزهایی را دیدیم که حتی شنیدنش هم ممکن است برای شما سنگین باشد. یک نمونه را برایتان عرض میکنم.
قبلا اسمی از برادر سعید وکیلی برده بودم. ماجرائی را که بر سر این برادر آورده شده است نقل میکنم. همان طور که در بالا هم گفتم تنها برای ثبت در تاریخ و اعلام آن به تمام دنیاست که این صحبتهار ا میگویم. شاید که بشنوند و من باب دلخوشی تنها همین یک عمل را محکوم کنند. از مقاومترین افراد، سعید وکیلی، سرگرد محمد علی قربانی، سرگروهبان جدی و دو خلبان هوا نیروز بودند که اغلب اوقات اینها زیر شکنجه بودند. سعید 75 روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند. اولین کاری که کردند هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و پس از چند روز که کمی بهبودی یافته بود آوردندش و مجددا اعتراف گرفتن شروع شد.
همانطور که گفتم این بهداری بردن و معالجه کردنهایشان به خاطر این بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاههای برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند که درد و سوزندگیاش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که با همان جراحات داخل دیگ آب نمک میاندازند که وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وکیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل کرد و لب به سخن نگشود.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد
. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میکرد. انگار مسابقهای بود بین تمام مردانگی، با تمامی نامردیها و شقاوتها، هر چند که سعید را با سنگدلی هر چه تمامتر به شهادت رساندند اما در این مسابقه تنها سعید بود که تاج افتخار پیروزی را بر سر گذاشته و بر بال ملائک به ملاء اعلی پیوست.
تنها به آخرین قسمت از زندگی سعید وکیلی میپردازم که اگر سراسر زندگیاش هم درسی نباشد همان اواخر دنیایی از ایثار و گذشت، مروت، و مردانگی، استقامت و شجاعت را به تمام ما آموخت و نمودی از عشق و ایمان را جلوهگر ساخت. او که دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید که خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس...
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا مشهدش شد و با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان که حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و بدنش را... الله اکبر... لااله الا الله... اینکار تنها برای او نبود رسمی شده بود برای هر کس زیر شکنجه جان میسپرد البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند. درود به روان پاک تمامی شهیدان بالاخص شهید سعید وکیلی.
قبل از آزادی ما، دو تن از خلبانان هوانیروز در آن حوالی که ما بودیم مشغول گشت زنی بودند. افراد کومله با لباس مبدل به آنها علامت میدادند و آنها نیز بر زمین مینشینند افراد کومله یکی از خلبانها را دستگیر میکند و خلبان دیگر که طی درگیری زخمی هم میشود به پایگاه برگشته و گزارش ما وقع را میدهد. بعد از چندین روز هواپیماهای شناسائی منطقه را شناسایی میکنند و برادران رزمنده طی یک عملیات آن منطقه را آزاد میکنند و در نتیجه ما نیز آزاد شدیم. آن موقعی که عملیات صورت میگرفت و افراد کومله فراری و متواری میشدند من بیهوش بودم و در هواپیما بود که به هوش آمدم و فهمیدم آزاد شدهام. به علت جراحات بسیار سنگینی که داشتم امکان معالجهام در تهران نبود بعد از 24 ساعت به وسیله بنیاد شهید به آلمان فرستاده شدم. همراه من عده دیگری از برادرانی که آنها نیز در این عملیات آزاد شده بودند به آلمان آمدند. مدت کمی گذشت تا الحمدالله بهبودی حاصل شد و برگشتم ولی برادرانی بودند که هر دو دست و هر دو پایشان ناقص شده بود و یا چشمهایشان را در آورده بودند، آنها ماندند تا معالجه شوند.
موقعی که آزاد به خانه برگشتم کسی را دور و برم نداشتم چون پدرم در زمان شهید نواب صفوی توسط ایادی استعمار شهید شده بود و مادرم همان موقع که شنیده بود بدست کومله اسیر شدهام سکته میکند و تا به بیمارستان میرسد به رحمت ایزدی میپیوندد. در این مدت که اسیر بودم برادرم که خلبان بود به شهادت میرسد که جنازهاش هم پیدا نشد. شوهر خواهرم همراه با دو تا از بچههایش به شهادت رسیدند. و یکی دیگر از فرزندانش هم به دست مزدوران صدامی اسیر شده بود. تنها من ماندهبودم و یکی دو نفر دیگر از افراد خانواده...
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد*
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
https://www.yashahid.com/4314/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجای دنیا رهبربه این تواضع و مردمی دیده ای
خداعمرپربرکت رهبرعزیزمان را تافرج منجیمان حفظ بگردان.آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفای مادرشاهی معمارزاده توسط شهیدش و معجزه ای جالب.حتماتماشاکنید
💐ما هر روز مهمان چند معصوم هستیم،
تا #جمعه که خدمت امام زمان ارواحنافداه میرسیم و سر سفرهی امام زمان ارواحنافداه مینشینیم.
به شرط اینکه کسی قدر بداند.
انسان از صبح که برمیخیزد
به ياد آقایش باشد،
خودش را وارد بر این محفل مهمانی ببیند.
از صبح علیالطلوع که بلند میشود،
غسل جمعه را انجام میدهد،
آماده و مهیّا، نشاط دارد.
و آسمان وجود نازنین امام زمان ارواحنافداه
چنان بر این شخص میبارد و
چنان از این محفل مهمانی لذت میبرد
که حدّ و حساب ندارد.
💐استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده
#امامزمان
#جمعه
#نفوذ
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🎇🎵 موسیقی (۴۱):
- از پيامبر اكرم (ص) روایت شده که فرمود: "... و تنبك و كنيزان خواننده و آلات لهو و موسيقى و گرايش به نوازندگان طنبور و دف و نى و ساير آلات موسيقى آشكار و شايع مىشود.
آگاه باش كه هركس يكى از آنان را با دينار و درهم و خوراكى و پوشاك و ديگر چيزها كمك و حمايت كند، گويا در داخل كعبه هفتاد مرتبه با مادرش زنا كرده است.
در آن هنگام بدان، امت من عهدهدار كارها مىگردند و حرمتها شكسته مىشود و گناهان انجام مىشود و اشرار بر خوبان مسلط مىشوند و در پوشاك بر يكديگر مباهات مىكنند و نوازندگان آلات لهو و موسيقى را نيك مىشمارند ....".
- از معصوم (ع) روایت شده: "... و مىبينى آلات لهو و موسيقى شايع و آشكار مىشود. [در همه جا] مشاهده مىگردد ولى احدى، احدى از آنها را باز نمىدارد و احدى جرأت و جسارت جلوگيرى از آنها را ندارد".
- از معصوم (ع) روایت شده: "و مىبينى آلات لهو و موسيقى در مكه و مدينه آشكار و شايع مىشود ... پس بر حذر باش و از خداوند درخواست نجات كن".
- از معصوم (ع) روایت شده: "سلام كردن به شش گروه شايسته نيست ... پس كسانى كه سلام كردن بر آنها شايسته نيست: يهود و نصارى و بازىكنندگان با نرد و شطرنج و شرابخواران و نوازندگان با دف و نى هستند".
🎵 (منابع فقه شيعه، ج22، ص: 423).
💥وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»💥
⚠️#تلنگرانہ
آها؎رفیقے کہ میگے حال دلت بده.🙁تو•°گناهنڪن•°..
ببینخداچجور؎ حالتوجامیاره
°زندگیتو° پر از وجود خودش میڪنہ↯↻
⇦- عصبے شد؎؟!
+ یہ نفس بکش بگو: بیخیال..اگه چیزی بگم ○امامزمانناراحتمیشہ○...🍁
⇦- دلخور شد؎؟!
+بگو: •○خدامیبخشہ○• منم میبخشم✋🏻
⇦- تهمتزدن بهت؟!
+آرومباش و توضیحبده بهشون
با خودت بگو • بہ ائمہ هم خیلیے تهمتا زدن•🥀
⇦- کلیپوعکسنامربوطخواستےببینے؟!
+بزن بیرون از صفحه بگو: •°•مولامهمتره•°•✨
⇦- نامحرمنزدیکتبود؟؟!
خوشگل بود؟؟!
+بگو: مهد؎ فاطمہ کہ خیلے خوشگلتره😌✌️🏻
⇦بیخیالبقیہ:)
آیت الله بهجت:
امام زمان علیه السلام به شخصی که اجازه ملاقات میخواست، پیغام فرستادند و فرمودند:
شما تهذیب نفس کنید ؛ من خودم نزد شما می آیم
@Baraaaaaan
به علی مطهری بگید زمانی که شما در مجلس بودید و دولت شما سرکار بود #کشورهای_زیر_پونز هم برای ما شاخ شده بودن اما الان خود آمریکا کداخدای این جماعت التماس ایران میکنه به توافق برسه .
این خیلی فرق هست جناب آقا زاده
این تفاوت ها را حالیتون نبود که وضع برجام سرمون اومد و حالا حالاها باید تاوان شماها را بدیم .
🌻 غروب جمعه را دریابید 🌻
إِنَّ فِي الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ قَالَتْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيَّةُ سَاعَةٍ هِيَ قَالَ إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ قَالَ فَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَقُولُ لِغُلَامِهَا اصْعَدْ عَلَى الظِّرَابِ فَإِذَا رَأَيْتَ نِصْفَ عَيْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّى لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِي حَتَّى أَدْعُوَ.
از حضرت فاطمه زهرا(س) نقل شده است:
از رسول خدا شنیدم که میفرمود:
✅ به راستی، در جمعه ساعتی است که اگر مرد [و زن] مسلمان در آن ساعت از خدای عزیز و جلیل خیری درخواست کند، به او داده میشود".
لذا عرض کردم: ای رسول خدا! آن کدام ساعت است؟
فرمود: "اذا تُدلی نصفَ عین الشمس للغروب؛ وقتی نصف قرص خورشید غروب کرد".
✅ زید در ادامه میگوید:
حضرت فاطمه(س) همیشه [جمعهها] به غلامش میفرمود:
"بر بلندی برآی و هرگاه دیدی نصف قرص خورشید به غروب نزدیک شده است، به من اعلام کن تا دعا کنم".
وسائل الشيعة ؛ ج7 ؛ ص384
دم غروب متعلق به امام زمانت است، برنامه ات را طوری بریز که یک چند دقیقه ای، یک جایی، توسلی به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی، حالا می توانی نماز امام زمانت را بخوانی، می توانی نماز استغاثه بخوانی. می توانی زیارت آل یاسین بخوانی.
مسجد می خواهی بروی زودتر برو، توی بیابان هستی، ماشینت را گوشه ای پارک کن همینکه دیدی خورشید دارد غروب می کند، توی خانه ای برو توی اتاقی بنشین با امام زمانت صحبت کن. بعد از نماز صبحت این بین الطلوعین، اینهمه ارزش دارد و مفید و فرحبخش است، برای این است که ساعاتی است متعلق به امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام، چه روز شیرینی می شود شما با یاد امیرالمؤمنین علیه السلام شروع بکنید و با یاد امام زمان ارواحنافداه ختمش بکنید. ببینید اولین معصوم، آخرین معصوم. این ذکرتان باشد، این عملتان باشد.
🔴اینجـا ویـن
و مذاکرات برجام
بدون حضور آمریکاست!
#افول_آمریکا در این عکس مشهوده 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 این پست رو بفرستید برای اون خانم هایی که عکس های شخصی خودشون رو در اینستاگرام پست میکنند!
گلچین كليپ👇
@jamkaranedeleman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 سالگرد ازدواج ☺️
عجب مثالی زد و مقایسهای کرد👌
برجامیون رو با خاک یکسان کرد ☺️
گلچین كليپ👇
@jamkaranedeleman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨همه ی ما رو بی معرفتی گفتیم،آقا بیا😔
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رُخَم عَیان است
سخنران #آیت_الله_سید_احمد_نجفی
🌸سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عج صلوات بفرست🌸
@deldadegi
دلدادگی💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این زن و شوهر شهرستانی ایرانی
😊چیزی اختراع کردند
که قطعا کل دنیا حیرت زده می شود! آنها با نبوغ و هزینه مالی خود هواپیمایی ساخته اند که اگر مسئولان از آنها حمایت کنند می توانند با تولید انبوهش #اقتصاد_ایران را متحول کنند!
بـبینید
و با #نبوغ_ایرانیان آشنا شوید. خوشبختانه چنین طراحانی در ایران هستند، اما افسوس که مافیا، هرگز اجازه بروز به آنها نمی دهند. جهت حمایت از این عزیزان این پست را نشر دهید
✌️🇮🇷📖💪🤝😊