eitaa logo
روشنای ویگل
118 دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
31.8هزار ویدیو
802 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
جلب محبت خدا.mp3
758.4K
🎙بشنوید: «جلب محبت خدا» •••✾•┈🍃💐🍃┈•✾••• 🔻کانال @rasmevafa
• 📸❤️ اقدام شایسته و در خور تقدیر یک پزشک👌🏻 🗓 بمناسبت روز پزشک @labeik_ya_fatemata_zahra
حاج‌محمود_کریمی_گلان_وحی_را_پرپر_که_دیده_زین‌العابدین_.mp3
2.21M
📝 گلان وحی را پرپر که دیده زین‌العابدین... 🎤 حاج‌محمود کریمی 🤲🌷 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       @monjei_delhaa ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯ ما را به دوستان خود معرفی کنید.‌
✅ یک پیشنهاد ویژه برای روحانیون بابصیرت ، مسئولین حوزه های علمیه و فعالان دلسوز فرهنگی مذهبی ... 👈 تاسیس پیش دبستان ، دبستان یا یک مدرسه شبانه روزی ، بر پایه علوم اسلامی ایرانی اقتصادی . ✅ اهداف تربیتی : ۱. تقویت هویت و شخصیت دانش آموزان ۲. تقویت اعتماد به نفس دانش آموزان ۳. تقویت بنیه علمی و سوادی ۴. تقویت فکر و تدبر ۵. تقویت در تهذیب و دین داری و معنویت ۶. تقویت احکام ، اخلاق و عقاید دانش آموزان ۷. تقویت روحیه انقلابی و مطالبه گری ۸. دادن آگاهی و بصیرت ۹. تقویت روحیه کارآمدی ، کارآفرینی و توانمندی ۱۰. تقویت روحیه اقتصادی ۱۱. پیگیری تخصص شغلی دانش آموزان ۱۲. آشنایی با رشته های کشاورزی ، دامداری ، گیاهان دارویی ، طب سنتی و... 🇮🇷
💠 تحول گفتمان سلفیت جهادی؛ از مبارزه با غرب تا مبارزه با تشیع قسمت دوم ( القاعده و جنگ با شیعیان) 🔸 روشن است که از دید القاعده شیعیان رافضی هستند. خود بن‌لادن هم در سخنان مکتوب شده‌اش چهار بار برای اشاره به شیعیان از واژه رافضه و رافضی استفاده کرده است. طبق مبانی سلفیت نیز القاعده می‌بایست به کفر و شرک شیعیان باور داشته باشد. 🔸 بن لادن بعد‌ها یکی دو توهین زشت به بنیانگذار ج اا و دبیر کل حزب الله لبنان دارد. با این حال در همه آن سال‌ها نه فتوی و بیانیه تکفیر مآبانه‌ای از او و القاعده مشاهده شده است و نه در عرصه میدانی، اقدام عملیاتی از سوی این سازمان علیه شیعیان صورت گرفته است. 🔸 این در حالی است که در تمام آن سال‌ها، لایه‌ای در درون القاعده شکل گرفته بود که درصدد اقناع بن‌لادن برای اولویت بخشی به نبرد با دولت‌های عربی و شیعیان بود. بخشی از این تلاش‌ها در خاطرات سیف العدل از دیدار ابومصعب الزرقاوی با بن‌لادن در سال ۱۹۹۶ و اظهار ناراحتی وی از انفعال القاعده در قبال شیعیان افغانستان و التقاط طالبان (مواردی نظیر زیارت قبور و… ) گزارش شده است. با این حال بن‌لادن به شدت‌ایستادگی می‌کند و مانع غلتیدن القاعده در «نبرد‌های حاشیه‌ای و فرعی» می‌شود. 🔸 بر اساس نامه‌های ردوبدل شده میان زرقاوی و ظواهری و بن‌لادن نیز القاعده مادر (برخلاف القاعده عراق و زرقاوی) با استناد به نظریه العاذر بالجهل باور به تکفیر عامه شیعیان ندارد و لذا بمب‌گذاری در اماکن عمومی و کشتار توده مردم را ممنوع می‌داند و در این خصوص بار‌ها به زرقاوی تذکر می‌دهد. حالا این را می‌توان به حساب عملگرایی بن‌لادن و القاعده مادر گذاشت ولی هرچه هست، این دقت نظر، بن‌لادن را از دیگران و نسل بعدی جهادی‌ها متمایز می‌کند. 🔸 بن لادن تا زمانی که زنده بود از سوی سازمان القاعده مادر حتی یک حمله علیه شیعیان نه در افغانستان و نه در ایران گزارش نشده است. 🔸 حتی شاید برای شما و مخاطبان جالب باشد که بدانید که بن‌لادن در دهه هشتاد میلادی و در کوران جنگ با شوروی حتی کمک‌های مالی و تسلیحاتی به برخی از گروه‌های شیعی در هزارستان داشته است. بر اساس گفتگویی که با یکی از فرماندهان مطلع و حاضر سازمان نصر داشتم، ‌ایشان مدعی بود بن‌لادن در آن دوره به یکاولنگ در استان بامیان آمد و دو سه شبی را در مدرسه علمیه آیت‌الله صادقی در نَیَک مستقر شد و با‌ایشان بحث و صحبت کرد؛ بحث‌های فقهی و کلامی در موضوعات مختلف از جمله زیارت قبور و… بن‌لادن در این سفر که در معیت مولوی محمدنبی محمدی وزیر دفاع وقت مجاهدین بود، کمک‌های مالی و تسلیحاتی به برخی از رهبران شیعی جهاد عرضه کرده بود. 📎 مطالعه کامل یادداشت ⬅️ شعوبا، پایگاهی برای آشنایی با جامعه و فرهنگ ملل مسلمان @shouba
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت هفتم» موتی گفت: ها هادی خان! پیش خودمه ... جاشم اَمنه ... اگه راستشو گفت، مثلا از قشم برمیگرده شیراز. اگه هم دروغ گفته باشه که دیگه فاتحه! هادی به موتی نزدیک شد. گفت: دیگه چیا ازش درآوردی حروم زاده؟ موتی با همون لبخند چندشش گفت: این که می‌تونه بابای صاب صرافی رو بکشونه پیش خودش تا روزی که ما کار داریم، فقط پسره باشه و سایه اش! این دختره قاپِ بابای پسره رو هم دزدیده! هادی چشماشو بست. نفس عمیق کشید. لبخندی گوشه لباش ظاهر شد. همونطوری که چشماش بسته بود گفت: بنازم موتی ... بنازم بچه کفِ دروازه سعدی! اینه ... کار درست ینی همین ... بنازمت. چشماشو باز کرد و رو به نظر گفت: نظر ... صبح شنبه ... ساعت هشت ... تا اون روز کسی خونه نمیره ... همه همینجا ... همه گفتند: چشم هادی خان! هادی گفت: نظر یه کار دیگه هم بکن. حواست به موتی باشه. موتی جیم نشه. نره پیش دختره. نظر: حواسم جَمعه هادی خان! موتی: هادی خان میخوای اصلا برم و دختره رو بیارم اینجا تا ... هادی: خفه شو! بین این همه گرگ و کفتار؟ موتی سرش انداخت پایین و گفت: ببخشید. منظور بدی نداشتم. هادی گفت: بی پولیم ... اما بی ناموس نیستیم. اینو تو گوشِت فرو کن. *** پنجشنبه بود. عصر هادی با خستگی رفت خونه. آبجی مرضیه طبق معمول، در رو باز کرد و هادی هم گاز داد و رفت وسط حیاط. مرضیه همیشه از این کار هادی به وجد میومد. هادی کلاهشو برداشت و به مرضیه گفت: کو سلامت آبجی گل؟ مرضیه به هادی و موتورش نزدیک شد و گفت: سلام دا خادی. هادی با خنده گفت: دا خادی دورت بگرده. میخوای سوار شی یه دور بزنیم؟ بیرون نمیریم. همین جا. مرضیه یه قدم عقب رفت. کف دستاشو به هم می‌مالید و این پا و اون پا می‌کرد. هادی گفت: بیا آبجی گلم. بیا. حواسم بهت هست. بیا. نترس. هادی دستشو به طرف مرضیه دراز کرد. مرضیه هم سانت به سانت به هادی نزدیک و نزدیک تر شد. هادی دست مرضیه رو گرفت و آروم به طرف خودش کشید. گفت: نترس قربونت برم. بشین پشت سرم و محکم منو بگیر. مرضیه که چهره اش انگار بغض داشت، رفت پشت سر هادی. میترسید. آروم پای چپش بلند کرد و نشست پشت سر هادی. همون اول، هادی رو محکم گرفت. هادی خنده ای کرد و گفت: هر وقت ترسیدی، فقط کافیه بهم بگی. باشه؟ مرضیه هم نه گذاشت و نه برداشت، فورا گفت: میتلسم دا خادی! هادی گفت: هنوز که حرکت نکردم. ولی ترس نداره. خیلی هم کیف داره. اینو گفت و زد دنده یک و آروم آروم راه افتاد. اولش مرضیه خیلی منقبض بود و محکم هادی را از پشت بغل کرده بود. اما یکی دو دقیقه نگذشت که کم کم شل شد اما هنوز دستش پشت کمر و شکم هادی بود و صورتش گذاشته بود وسط کمر هادی. اوس مصطفی تو اتاق بود و موتور سواری و لبخندهای دخترش رو میدید. میدید که چطوری باد، موهای لَخت و لاسِ مرضیه رو تو هوا میرقصونه و آروم آروم موها داره میاد تو صورتش. و مرضیه چقدر آروم و خوشحال، پشت سر داداشش نشسته و لبخند کوچکی بر لب داره. کم کم صدای خنده های مرضیه و هادی تو حیاط خونه پیچید. هادی یه کم سرعتش رو بیشتر کرد. گاهی الکی گاز میداد. گاهی یهو تک ترمز میزد. گاهی مارپیچ میرفت. همه اینا برای این بود که مرضیه به وجد بیاد و خوشحال تر بشه. تا جایی که ... ایستاد ... روبروی اتاق اوس مصطفی ... و مرضیه وقتی پیاده شد، آروم صورتش به صورت دا خادی گل نزدیک کرد و یه بوس کوچولو رو صورت داداشش نشوند. هادی هم که دلش برای آبجی مرضیه میرفت ازش پرسید: خوش گذشت آبجی؟ مرضیه هم جواب داد: ها ... خیلی خوش بود ... بازم سوارم می‌کنی؟ هادی همینجوری که داشت موتور رو می‌ذاشت کنار دیوار گفت: آره ... اما به یه شرط! ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سردار حاجی زاده روز گذشته: 🔻ما هسته‌ای نداریم ولی کلاهک‌های ما به اندازه‌ای هست که اونجا(🇮🇱)رو چند بار شخم بزنه ... @akhavanshahidi
💔 بگذارید برای پدرم گریه کنم اشک تا هست به چشمان ترم گریه کنم تشنه کشتند عزیزان مرا ، حق بدهید تا که بر می افتد نظرم گریه کنم (ع)🥀 🏴 @zohoreshgh 🖤تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم🖤
✳️ پاسخ به شبهات: 🤔 آیا امام حسین علیه‌السلام با یزید فامیل بود؟ آیا شمر دایی حضرت عباس بود؟🤔 ♻️ در این پست به تمام شبهات در مورد این بحث میپردازیم و به سوالات پاسخ میدهیم. 🌀تهیه کننده این پست: شایان 🌐: @shabahatdini