🏴 سالروز وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها اسوه صبر و فداکاری تسلیت باد
ـــــــــــــــــــــــ
◾️ رهبر معظم انقلاب: صبر عظیم و ایستادگی زینب کبری (سلامالله علیها) موجب شد که امروز میبینید ارزشهای دینی در دنیا، ارزشهای رائج است.
/ در مدح عقیله بنی هاشم س
/ اسوه صبر وایثار
/ از اشعار آئینی ۳۳۸
ای مهین دختر زمین زینب
مادر صبر صابرین زینب
اولین یار و آخرین یاور
انتخاب تو بهترین زینب
ای همه انبیا به قربانت
زینت دوش باب ودین زینب
ادبت فوق جمله ی آداب
در شرفجای مسلمین زینب
همه زنهای دهر را دل و جان
شده با مهر تو عجین زینب
زبده مردان ز خرمن ادبت
شده پیوسته خوشه چین زینب
بحر عشق ورفاقتت به حسین
میزند موج از یقین زینب
روز اول که آمدی گفتی
من حسین و حسین چنین زینب
محرم راز ، چون عقیل علی
با عقیله شدی قرین زینب
این پیامت بود به عبداله
که حسینت بود گزین زینب
داغ مادر تو را زغم افسرد
قبل مولای متقین زینب
روضه ی کوچه داد بر دل تو
دردهایی چه سهمگین زینب
زندگی با محبت حسنت
چقدر بود دلنشین زینب
کربلا رفتی و از آن رفتن
دل و جان تو شدغمین زینب
آن رشادت به دشت خون و قیام
داشت احسنت و آفرین زینب
پا به پای حسین کرب و بلا
دوپسر کرده نذر دین زینب
در کنار فراق و داغ حسین
خطبه ات بود آتشین زینب
خطبه ات کوفه را به شور آورد
پس از آن محنت قرین زینب
کس ندیده چو تو برادر را
شده بی یار وبی معین زینب
با چه حالی حسین را دیدی
اوفتاده ز صدر زین زینب
جز تو خواهر برادری کی دید
تن بی سر کف زمین زینب
صوت قرآن چه کرد با دل تو
که به محمل زدی جبین زینب
#حضرت_زینب_شهادت
کفنی پاره مانده در مُشتش
درد شلاق و نیزه ها کُشتش!
حال و روزی عجیب و درهم داشت
در رجب غصهء مُحرّم داشت
گرچه در زینبیه مَحرم داشت
دم آخر، حسین را کم داشت
حرز زهرا "وَ اِن یَکادَش" بود
لحظه های وداع، یادش بود
قلب زارش ز کار می افتاد
یاد حلقوم یار می افتاد
بین آن نیزه زار می افتاد
پیش ده تا سوار می افتاد
آنهمه شور و شین را کشتند
زنده زنده حسین را کشتند
یوسفش را که برنگرداند و
پیکرش بین گرگ ها ماند و
شب شد و عرش را که لرزاند و
یا اُخیَّ اِلیَّ می خواند و
زیر نیزه شکسته تب می کرد
آب از خواهرش طلب می کرد
بین هفت آسمان قمر می سوخت
خیمه ها تا دم سحر می سوخت
دل زهرای خونجگر می سوخت
در میان تنور، سر می سوخت
بعد آن بی حیایی دشمن
مطبخ خانه اش نشد روشن
تنِ بی سایه بان عوض شده بود
نیّت ساربان عوض شده بود
لحن زجر و سنان عوض شده بود
سر و وضع زنان عوض شده بود
گوش های بدون زیور، وای!
دختران بدون معجر، وای!
مُشت و سیلی ز پیش و پی خورده
سنگ عُشاقِ مُلک ری خورده
بعد هر گریه، کعب نی خورده
پیش او یک سپاه، مِی خورده
ناله هایش به آسمان رفته
بین بازار شامیان رفته
بی علمدار خود، کشیده عذاب
رفته در کوچه ها بدون نقاب
شده آب از غم و جنایت آب
خواب گهواره دیده مثل رباب
چون رباب ز جنگ، برگشته...
صورتش بوده رنگ، برگشته
.
.
گذرش در خرابه ها افتاد
دم دیوار، بی عصا افتاد
سر که آمد، طبق جدا افتاد
دختری از سر و صدا افتاد
مثل بابا شکست حرمت او
جای بوسه نداشت صورت او
💠 چه کنیم تا در جمع یاری کنندگان و همراهان حسین (ع) و زینب (س) باشیم؟
پیشنهادی به شما میکنم. اگر حسین برای دین کشته شد و دین و آموزه های دینی اکنون در پیش ماست، هر کدام از ما، چه بزرگ و چه کوچک، میتواند در تحقق هدف دینی حسین و زینب را یاری کند. اگر کسی نماز نمیگزارد، برای اکرام حسین و زینب نماز بخواند. من قول میدهم که نام او در فهرست یاری کنندگان و همراهان حسین و زینب درج میشود. اگر کسی غیبت میکند و برای تکریم حسین این کار را ترک کند، حسین او را در شمار یاران و سپاهش میگذارد. اگر کسی وجدان مریضی دارد و آن را پاک میگرداند، اگر کسی با بستگانش اختلافی دارد و آن را رفع میکند، اگر کسی به همسایه اش کمکی کند، اگر کسی مشکلی دارد و آن را حل کند، اگر کسی فرزندش را نیکو تربیت کند، اگر کسی در لباس و زندگی و زبان و نماز و خانه اش نقصی دارد و آن را برطرف کند، این شخص از جملۀ یاران حسین و یاران زینب است.
شهادت حضرت زینب کبری (ع) تسلیت باد
🔅#پندانه
✍️ یک جوان هرگز نمیتواند اقتضای سالخوردهای را بفهمد
🔹مردی نزد عالمی از پدرش شکایت کرد و گفت:
پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیر شده است و از من میخواهد یک روز در مزرعه گندم بکارم. روز دیگر میگوید پنبه بکار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانهگیریهایش خسته کرده است. بگو چه کنم؟
🔸عالم گفت:
با او بساز.
🔹گفت:
نمیتوانم!
🔸عالم پرسید:
آیا فرزند کوچکی در خانه داری؟
🔹گفت:
بلی.
🔸عالم گفت:
اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب کند آیا او را میزنی؟
🔹گفت:
نه، چون اقتضای سن اوست.
🔸عالم گفت:
آیا او را نصیحت میکنی؟
🔹گفت:
نه، چون در مغزش نمیرود و…
🔸عالم گفت:
میدانی چرا با فرزندت چنین برخورد میکنی؟!
🔹گفت:
نه.
🔸عالم گفت:
چون تو دوران کودکی را طی کردهای و میدانی کودکی چیست، اما چون به سن پیری نرسیدهای و تجربهاش نکردهای، هرگز نمیتوانی اقتضای یک پیر را بفهمی!
🔹در پیری انسان زودرنج میشود، گوشهگیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میکند و…
✍پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا کن. #اقتضای_سن_پیری جز این نیست.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
@Dastanhaeamozande
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨این فیلم را به هر کس که برای شرکت در انتخابات مردد است نشان دهید بلاشک و قطع به یقین نظرش عوض خواهد شد.
لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. حالا اگر می خواهید بدانید دشمن چرا دنبال کاهش رای در ایران است. پشت صحنه را که توسط مزدورانش افشاء میشود حتما حتما ببینید.
🔺شبکه منوتو در کمتر از 2 دقیقه تبیین میکند که عدم مشارکت در انتخابات چه نتیجهای دارد؟!
لطفاً در نشر این پیام همت نمایید.👆👆
✅✅ جهادگران تبیین
یه روش نوره گذاری به اخلاق زائد خودمون
آدم وقتی متوجه رفتار بدش میشه که
خودشو بزاره جای دیگری و رفتار خودشو ببینه
پدری متوجه رفتار بد خودش میشه که
بدرفتاری یک پدر دیگه رو با بچش ببینه
آدمی متوجه بحثهای بیهوده میشه
که شاهد بحث های بچه گانه و الکی دیگران باشه
پس برای اصلاح خودمون باید به رفتار خودمون با چشم دیگران نگاه کنیم
اینجوری رشد میکنیم قوی میشیم
حاشیه ها ادمو به حاشیه میبرن
به حاشیه نریم
43.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک قرارداد ۲۰ ساله یک طرفه
همه امکانات تقدیم شما بدون اینکه چیزی بپردازی
📚روزی که #امیرکبیر_به_شدت_گریست!
✍سال 1264 قمرى، نخستين برنامهى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويسها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه يافتن جن به خون انسان مىشود.
🔸هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باختهاند، امير بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانويسها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند يا از شهر بيرون مىرفتند.
🔹روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبيدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت :
🔸ما که براى نجات بچههايتان آبلهکوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مىشود. امير فرياد کشيد : واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست دادهاى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي.
🔹پيرمرد با التماس گفت:
باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
🔸چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود.
🔹علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مردهاند.
ميرزا آقاخان با شگفتى گفت : عجب❗️
من تصور مىکردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاىهاى مىگريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت :
🔸گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچهى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشکهايش را پاک کرد و گفت : خاموش باش.
🔹تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيدهاند.
🔸امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ايرانىها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مىگريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
@Dastanhaeamozande