☘️ مرحوم سید هاشم حداد (ره) :
🌷 برای نورانیت قلب ، هفتاد مرتبه استغفار بعد از نماز عصر ، بسیار مفید است.
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛
روشنگرانه
ادامه از قبل 👇👇 رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_دوم🎬: روح الله که انگار از چیزی گیج بود، سری تکان داد
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_سوم🎬:
فاطمه دو دستش را بالا برد و می خواست بر سرش بکوبد که روح الله متوجه نیتش شد، فوری جلو آمد و دستهای سرد فاطمه را در دست گرفت و گفت: این کارا چی هستن می کنی؟! مگه چه اتفاقی افتاده؟!
فاطمه دندانی به هم سایید و گفت: یعنی به نظرت اتفاقی نیافتده؟! اومدی میگی برام هوو آوردی...تازه اونم کی؟! شراره؟!!!! زن داداش مرحومت...زن سعید ،داداش کوچکت که خودش را کشت و تو هم با افتخار رفتی اونو گرفتی؟ مگه نمی دونستی من و شراره مثل دو تا خواهر میمونیم؟! آخه چطور باور کنم...شراره؟! آخه من چی کم برات گذاشتم؟! تو یه روحانی هستی و منم طلبه، میدونم که وظایفی را که دین مشخص کرده برای یه زن چی هست و همه را یک به یک انجام دادم، نکنه تو یک زن افسار گسیخته و برهنه و بی حجاب مثل شراره می خواستی و من نمی دونستم؟! نکنه دوست داشتی منم مثل شراره چادر از سر بندازم و با هفتاد قلم آرایش توی کوچه و خیابون راه بیافتم و دل مردهای شهر را بلرزونم؟!...اگه همچی می خواستی چرا زودتر نگفتی؟! چرا گذاشتی کار به اینجا بکشه و بعد ناباورانه فریاد زد: روح الله! واقعا شراره را عقدش کردی؟!
روح الله سرش را پایین انداخت ، همانطور که به سمت صندلی جلوی دراور میرفت تا کت را برداره گفت: آره پنجاه ساله صیغه اش کردم...
فاطمه سرش را روی دستهایش گذاشت و های های گریه می کرد.
روح الله از اتاق بیرون آمد و حسین و عباس و زینب را دید که پشت در با چشمانی گریان چمپاتمه زده اند.
بی توجه و بدون حرف به طرف در ساختمان رفت.
صدای بسته شدن در هال که بلند شد، فاطمه از جا برخواست...باید کاری می کرد، دوست داشت از ته سرش جیغ و داد بزند ، اما چون توی خانه سازمانی بود و میدانست که همسایه ها همه از کارمندان زیر دست شوهرش هستند ، باز هم حجب وحیا به خرج داد و راضی نشد آبروی همسرش جلوی همکارها و زیر دست هاش برود.
فاطمه گوشی به دست ، مثل مرغ سرکنده ، طول و عرض اتاق را می پیمود، شماره خواهرش زهرا را گرفت تا باهاش حرف بزنه شاید آروم بشود،اما هر چی زنگ می خورد زهرا گوشی را بر نمی داشت.
ناخوداگاه دستش رفت روی اسم صدیقه، صدیقه یکی از طلبه هایی بود که روح الله با همسرش رفاقت داشت و فاطمه هم رفیق گرمابه و گلستان صدیقه شد،اما الان اونا قم بودند و فاطمه و همسرش هم تبریز...
صدیقه با دومین زنگ گوشی را برداشت: سلام عزیززززم، آفتاب از کدوم طرف سر زده...
صدای هق هق فاطمه بلند شد و صدیقه ادامه حرفش را خورد...
فاطمه گریه کرد و گریه....چند دقیقه ای که گذشت صدای محزون صدیقه توی گوشی پیچید: چی شده فاطمه جان؟! چرا گریه می کنی عزیز دلم؟ بگو دارم از بغض خفه میشم...
فاطمه تمام نیرویش را جمع کرد و با صدای کم جانی گفت: روح الله...روح الله
صدیقه با بی تابی گفت: خدا مرگم بده همسرت طوریش شده؟
فاطمه دوباره تلاشش را کرد: روح الله زن گرفته و دوباره زد زیر گریه...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛
50611645389084.mp3
28.17M
📽مداحی اربعینی
قدم قدم موکبارو میگردم....
ستون ستون دنبال یک نشونم.....
کجای این جمعیتی که میخام.....
نمازمو پشت سرت بخونم.....
👤میثم مطیعی
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عرض ارادت کودک کار به محضر امام حسین (عليهالسلام) و شکار آن توسط دوربین مداربسته شرکت برق منطقه ای اصفهان
✅حتما ببینید🥀😔🤲
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛
♦️قصه ای واقعی وآموزنده
▫️ جوانی پارچه ای را نزد پیرمرد خیاط برد واز او خواست با آن پارچه کت و شلوار برایش بدوزد خیاط قبول کرد ، اجرت کار ۱۵ تومان مشخص شد و جوان چند روز بعد برای تحویل لباسش آمد و مبلغ ۱۵ تومان پرداخت کرد پیر مرد خیاط با لبخند ۵ تومان پس داد وقتی جوان علت را جویا شد گفت: ما طی نمودیم اجرت ۱۵ تومان باشد و من راضی هستم چرا ۵ تومان پس دادید ؟
پیرمرد خیاط گفت گمان میکردم این کت و شلوار یک روز و نیم کار میبرد ولی یک روزه تمام شد دستمزد من در یک روز ده تومان کافی است . این گونه میشود پیرمرد خیاطی میشود شیخ رجبعلی خیاط و حضرت امام عصر ارواحنا فدا برای دیدنش به مغازه اش میرود و با او نشست و برخواست میکند.
📚 کتاب کیمیای محبت
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛
▪️خداوند قسم یاد کرده...
قال الامام الباقر - علیه السلام -: اِنّ الحُسَیْنَ صاحِبَ کَربَلا قُتِلَ مَظْلوما، مَکروبا عَطْشانا، لَهفانا فآلَی اللّه عَزَّوَجلّ عَلی نَفْسِهِ اَن لا یاتیَهُ لَهفانٌ و لا مَکروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَنْ بِهِ عاهَةٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَیْنِ بنِ عَلی علیه السلام اِلَی اللّه عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّه کُرْبَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فی عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فی رِزقِهِ فَاعتَبِروا یا اُولی الاَبْصار.
امام باقر - علیه السلام -: حسین، بزرگ مرد کربلا، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب زده به شهادت رسید. پس خداوند، به ذات خود، قسم یاد کرد که هیچ مصیبت زده و رنجیده خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه ای و هیچ بَلا دیده ای به خدا روی نمی آورد و نزد قبر حسین علیه السلام دعا نمی کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمی سازد، مگر این که خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده میکند و گناهش را میبخشد و عمرش را طولانی و روزی اش را گسترده میسازد. پس ای اهل بینش، درس بگیرید!
📚«بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۴۶، ح ۵»
┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓
@roshangarane_313
┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛