خبرگزاری فرانسه هم چند روز بعد از این کار خودخواهانه صدام علیه مردم خودش نوشت: «حلبچه شهری از کردستان عراق؛ گویی شهری منجمد شده است و ساکنان در خوابی عمیق فرو رفتهاند.»
اگرچه هنوز بسیاری از رمز و رموز این فاجعه بشری سر به مهر مانده است، اما پروفسور «اوبن هندریکس» رئیس آزمایشگاه سمشناسی بیمارستان «گان فلاندر» بلژیک در مورد سموم بهکار گرفته شده در بمبهای شیمیایی گفته است: «رژیم بعث عراق از 3 نوع گاز مختلف علیه حلبچه استفاده کرد. این گازها شامل گاز خردل (ایپریت)، گازهای اعصاب (تابون، سارین یا سومان)،VX و گاز سیانوژن بودند. بنابراین باید گفت مرگ مردمان کُرد حلبچه مرگی با طعم خردل و با چاشنی تاولزای گاز اعصاب تابون و سارین و بوی مرگآور سیانوژن بود!»
انتشار عکسهای قربانیان حلبچه که بسیاری از آنها توسط عکاسان ایرانی به ویژه احمد ناطقی، سعید صادقی و سعید جان بزرگی ثبت شده است، خیلی زود، چهره منفور صدام را برای تمام مردم دنیا علنی و حقانیت جمهوری اسلامی ایران را در برابر وی نشان داد.
بسیاری از آن عکسها به دلیل آنکه در لحظه مرگ جانباختگان گرفته شده بود، بسیار تکاندهنده بود و بازتاب و تأثیر فراوانی بر افکار عمومی جهانی گذاشت. از میان این همه تصویر، عکس عمر خاور، مرد کُردی که کودک یک سالهاش را در آستانه در خانهاش در آغوش داشت بهعنوان نماد فاجعه حلبچه شناخته شده است. دکتر احمد ناطقی آن عکس را گرفت که بعدها روی تندیسی در جلوی دادگاه لاهه نصب شد. شاید اگر آن عکسها توسط عکاسان ایرانی گرفته نمیشد، صدام با همکاری غربیها و همپیمانانش در جنگ با ایران، حقیقت را به شکلی وارونه تحویل مردم دنیا میداد.
ناطقی، لحظه عکاسی را اینگونه روایت میکند: «مردی با لباس کردی درحالیکه صورت خود را با چفیه پوشانده، کودکی شیرخوار را در آغوش گرفته بود و معلوم بود لحظاتی پیش هر دو جان دادهاند. صورت کودک آنقدر زیبا و معصوم بود که انگار در خوابی شیرین پس از خوردن شیر مادر بسر میبرد.»
از سویی دیگر، ایرانیان مجروحان این جنایت را به بیمارستانهای خود منتقل کردند. این اتفاق در حالی رخ داد که بسیاری از بیمارستانهای ما پر از مجروحان جنگی بود که با دستور صدام و توسط نیروی بعث زخمی شده بودند. علاوه براین، رزمندگان ایرانی با همکاری ساکنان منطقه و نیروهای پیشمرگه، قربانیان را در گورهای جمعی موقت دفن کردند.
حلبچه در آیینه فرهنگ و هنر
چنین سوژهای تمام مؤلفههای لازم برای تبدیل شدن به یک اثر فرهنگی و هنری را داراست؛ از یکسو پیوند خوردن آن با جنایاتی که صدام علیه مردم ایران در هشت سال جنگ تحمیلی رقم زد، به ویژه بمباران شیمیایی سردشت، آن را تبدیل به سوژهای برای تولید آثار مختلف فرهنگی و هنری میکند. از سویی دیگر، حضور ایرانیان برای کمک به مردم حلبچه نشاندهنده اوج فداکاری آنها حتی در صحنه جنگ است و در نهایت شقاوت وصفنشدنی صدام این اتفاق را تبدیل به یکی از سوژههای ناب برای نمایش هنری میکند.
در این بین فعالین عرصه کتاب و نویسندگان ایرانی، بسیار فعالتر از بقیه بودند و با نگارش چندین کتاب، گام بلندی برای روایت تاریخ و بیان اوج خباثت دشمن بعثی برداشتند. در زیر چند کتاب درباره بمباران شیمیایی حلبچه معرفی میشود:
مرثیه حلبچه
کتاب «مرثیه حلبچه» را میتوان اولین واکنش فرهنگی در قالب چاپ کتاب به حمله شیمیایی صدام به شهر حلبچه دانست. این کتاب حدود یک هفته بعد از این حمله شیمیایی به مناطق کردنشین کشور عراق در اول فروردین سال 1367 توسط نصرت الله محمود زاده و از سوی وزارت جهاد کشاورزی در 136 صفحه منتشر شد.
سفر به حلبچه
کتاب «سفر به حلبچه» به قلم هدایت الله بهبودی و توسط انتشارات سوره مهر، در اوایل دهه 1380 به چاپ رسید.
این نویسنده نامآشنا کتابش را برگرفته از یک گزارش سفر میداند که در سال 1368 در قالب کتابی با عنوان «سفر به قلهها» چاپ شد و از آن زمان به بعد از چشمها و دستهای دوستداران ادب پایداری دور ماند.
در بخشی از کتاب «سفر به حلبچه» میخوانیم: «آنچه در حلبچه گذشت، همانا هولوکاست کردها به دست صدام حسین بود.»
نفسهای مسموم حلبچه
کتاب «نفسهای مسموم حلبچه» اثر دیگری به قلم نصرت الله محمودزاده است که نشر عماد فردا در سال 1391 منتشر کرد. این کتاب 80 صفحهای شامل روایتی از حضور نویسنده اثر در جبههها و حضورش درشهر حلبچه در زمان حمله شیمیایی (25 اسفند سال 1366) صدام است. این کتاب یکبار دیگر در سال 1400 توسط نشر شهید کاظمی منتشر شد.
در بخشی از کتاب آمده است: «24 و 25 اسفند را بی هیچ حادثهای در حلبچه، با استقبال گرم مردم گذراندم و تا اصل واقعه شروع شد، نه من و نه مردم حلبچه تا ساعت ها باورمان نمیشد که هواپیماهای حامل بمب شیمیایی -آن هم در حجم وسیع- این همه پروازشان را تکرار کنند و حتی مردم را تا تپهها و غارهای کوههای اطراف تعقیب کنند.
این مستند دارای تصاویر و روایتهای دیده نشده از حملات شیمیایی دوران دفاع مقدس است که بخشی از روایتها به همراه علی فریدونی، سعید صادقی و احمد ناطقی بهعنوان عکاسان شناخته شده سالهای دفاع مقدس انجام میشود و رضا ایرانمنش گویندگی آن را به عهده دارد.
مستند «دختر گمشده حلبچه» نیز اثری است که چندی پیش از بیبیسی پخش شد و به همین سوژه میپرداخت.
دیگر آثار هنری
در سال 2008، کیهان کلهر و بروکلین رایدر، آلبوم موسیقی خود بهنام «شهر خاموش» را منتشر کردند. قطعه نخست آلبوم که نام آلبوم نیز از آن گرفته به یاد قربانیان شهر حلبچه اجرا شده و نام آن نیز اشاره به همین رخداد دارد. کلهر دلیل این امر را عدم توجه کافی در زمان رخداد این فاجعه عنوان کردهاست. این قطعه توسط سیامک آقایی و کالین جیکوبسن آهنگسازی شدهاست.
همچنین فیلم جیان (Jiyan)، در سال 2002، در رابطه با کشتار حلبچه منتشر شد. جانو روژبیانی نویسنده و کارگردان این فیلم است.
در پایان باید اشاره کرد بمباران شهرها و منطقههای مسکونی ایران و کشتار غیرنظامیان به وسیله رژیم بعث در طول هشت سال جنگ تحمیلی از بزرگترین جنایتهای جنگی است که هیچگاه از یاد و خاطره مردم ایران نخواهد رفت؛ در این میان وقوع فاجعه انسانی از طرف صدام در بمباران شیمیایی حلبچه و مرگ هزاران تن از مردمان مظلوم عراق رویداد تلخی بود که چهره واقعی این رژیم را نشان داد، زیرا آنها در برابر مردم سرزمین خود نیز از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند.
انتهای پیام/
غبار مرگ تمام دشت حلبچه را فرا گرفت و من دنبال این باور بودم که قبول کنم این همه جسد ببینم.»
البته کتابهای دیگری نظیر «از حلبچه تا شلمچه» نوشته رضا خدری، «صدی السکوت» نوشته احمد ناطقی به زبان عربی و انگلیسی و «حلبجه تراجیدیا العصر» اثری به زبان عربی نوشته شده توسط نصرت الله محمود زاده و زرکوشی عبدالجبار محمود با همین موضوع نوشته شده است.
یک داستان عاشقانه در میان مرگ و زندگی
در بین آثار سینمایی، یک اثر بیش از بقیه جلوهنمایی میکند و آنهم فیلم سینمایی «حکایت عاشقی» به کارگردانی و نویسندگی احمد رمضان زاده و تهیهکنندگی مسعود جعفری جوزانی است که در سال 1393 ساخته شد.
این فیلم سینمایی، داستان یک عکاس ایرانی است که به عنوان اولین عکاس بعد از بمباران شیمیایی حلبچه وارد این شهر میشود و عکاسی میکند. او در طی این سفر با دختری آشنا میشود و ماجراهای عاشقانهای میان آنها شکل میگیرد.
«حکایت عاشقی» با روایت قصه عشق یک خبرنگار ایرانی به یکی از بازماندگان این بمباران شیمیایی، تلاش کرده ضمن پرداختن به اتفاقات رخ داده در بمباران شیمیایی حلبچه، روایتی از آدمهایی را نشان بدهد که در میان مرگ و زندگی برای مقاومت و حفظ حیات انسانی به عشق و ایمان متوسل میشوند.
بهرام رادان، شیلان رحمانی، بهمن زرینپور و قطبالدین صادقی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی بودند و بهمن زرینپور برای بازی در نقش مکمل نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در سی و سومین جشنواره فیلم فجر شد.
«زمناکو»؛ روایتی مستند از بمباران شیمیایی حلبچه
علاوهبراین، چند مستندی نیز درباره همین سوژه ساخته شده است که بدون شک بهترین این آثار در بین مستندهای ایرانی، «زمناکو» به کارگردانی مهدی قربانپور است. این فیلم مستند روایتی متفاوت از بمباران شیمیایی حلبچه در اقلیم کردستان عراق توسط صدام است که منجر به جدایی کودکی 40 روزه از آغوش مادرش میشود. این مستند در جشنواره فیلم فجر نیز مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و جوایز زیادی را از جشنوارههای خارجی و داخلی دریافت کرد.
قربانپور کارگردان این مستند در آیین رونمایی از آن گفته بود: در بمباران شیمیایی حلبچه نیروهای امدادی و نظامی ایران کمکهای بسیاری برای نجات مردم انجام دادهاند. عکسها و تصاویری که توسط رسانههای ایران ثبت شد باعث شد تا دنیا به فاجعه بزرگ بمباران شیمیایی حلبچه پی ببرد و بعدها همین عکسها و تصاویر در دادگاه جنایت جنگی بر علیه صدام استفاده شده است. من با این که کرد نیستم اما اقلیم کردستان را بسیار دوست دارم، چون کردها همیشه در تاریخ مظلوم واقع شدند اما همیشه همانند کوه در برابر تهاجم ایستادگی کردند و اقتدار از خود نشان دادند. من معتقدم سینمای مستند باید وفاداریاش را به نگاه مخاطب حفظ کند و ما در این فیلم سعی کردیم تا از اصالت موضوع فاصله نگیریم.
او درباره تأثیر فیلم خود برای پیدا کردن بچههایی که در آن اتفاق والدین و نزدیکان خود را از دست دادهاند نیز گفته بود: بعد از ساخت فیلم زمناکو، 6 خانواده کرد توانستند از طریق آزمایش DNA بچههای گمشده خود را در ایران پیدا کنند و این تاثیری بود که ما به دنبال آن بودیم.
علاوه بر زمناکو، مستندهای دیگری نیز با همین سوژه ساخته شده است که از آن جمله میتوان به فیلم مستند تکاندهنده «حلبچه» اشاره کرد که براساس بخشی از تصاویر ضبط شده توسط خبرنگاران، اشاره کرد. در این فیلم که اواخر اسفند 66 در شهر حلبچه عراق و اطراف آن ضبط شده، اوضاع این شهر پیش از حملات هوایی و شیمیایی رژیم بعث و پس از این حملات، به تصویر کشیده شده است.
جانبازان شیمیایی , جانبازان دفاع مقدس , دفاع مقدس , عکس , فیلم , مستند , سینما , تلویزیون , حلبچه ,
نمایش اوضاع عادی حلبچه و تداوم روند عادی زندگی در شهر به همراه مصاحبه با برخی ساکنان شهر و همکاری و استقبال آنها از رزمندگان، در بخش اول این فیلم نمایش داده شده و در بخش دوم و پس از بمباران شهر و حملات شیمیایی نیز صحنههای تکان دهندهای مانند فرار مردم، جنازههای باقی مانده از اطفال، زنان و مردان حلبچهای، گریه و عزاداری باقیماندگان و بخشی از مصدومان به تصویر کشیده شده است.
آوینی چگونه حلبچه را روایت میکند؟
از سویی دیگر، مستند «حلبچه در آتش» که به کارگردانی مرتضی آوینی ساخته شده، روایتی تصویری از ورود رزمندهها به شهر حلبچه طی عملیات والفجر 10، استقبال مردم کرد این شهر از آنها و در نهایت بمباران شیمیایی این شهر است. در این فیلم ضمن مصاحبه با رزمندگان، خاطرات آنها از این اتفاق هولناک روایت شده است.
مستند «جنایت فراموش شده» به کارگردانی پناه بر خدا رضایی نیز اثر دیگری است که با سوژهای کلیتر یعنی حملات شیمیایی رژیم بعث به شهرهای غربی کشورمان ساخته شده است.
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅🌼🌿پسره تو مترو غیرتی شد و روسری سر خواهرش کرد
❤️پاتوق مهدوی #دختران_انقلاب در مترو
#کار_فرهنگی_تمیز
🌿🌼🌿🌼🌿🌼
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مناجات با امام زمان علیهالسلام
⭕️ یابنالحسن منو از خونه ت بیرون نکن....
🔺آخرین دیدار مادر و پاره تنش پسرش
این تصویر را شاید خیلی دیده باشید.
برخی میگویند، رزمنده حاضر در تصویر، شهید «محمدرضا اکبری» است از یزدانشهر
مادر شهید میگوید:«آن روز بی خبر رفت اصفهان تا اعزام شود. با هزار مصیبت خودم را رساندم به چهارباغ. حدود چهل اتوبوس بودند که چند بار از یک طرفشان رفتم و از طرف دیگر برگشتم تا ببینمش. ولی نبود که نبود. داشتم ناامید میشدم که سه اتوبوس مانده به آخر پیدایش کردم.
وقتی میبوسیدمش، یکی گفت میاندازیش پایین! گفتم نه، قد پسرم بلنده، نمی افته. همان موقع عکاس بهم گفت که این عکس را گرفته و نشانی داد.
بعد شهادت محمد رضا، پیدایش کردم و عکس را گرفتم».
شهید محمدرضا اکبری، ۲۷ اسفند ۶۵ در سن هفده سالگی در فاو به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای یزدانشهر خاکسپاری شد 🌺