خاطره شهید
زمانی که نوه ام محمد علی به دنیا آمد، بعد از چند روز مشکل پیدا کرد و در بیمارستان بستری شد. بیمارستان رفتم دیدنش.
مصطفی در بخش نوزادان پشت در اتاق نشسته بود، ازش پرسیدم،
مصطفی محمد علی بهتره؟
گفت، مامان الحمدلله خیلی بهتر شده.
ولی من نگران بودم
.
مصطفی متوجه نگرانی من شد،
گفت :
مامان اینقدر که نگران
سلامتی جسمش هستی؟، کمی هم برای عاقبت بخیر شدنش دعا کن.
بهش گفتم، نگران نباش، قبل از اینکه شما به دنیا بیایی، از خداوند خواستم که اگر قرار است نسلی از من به وجود آید که در غیر راهت باشد، اصلا به وجود نیاید، این دعای همیشگی ام بوده.
بعد از چند دقیقه گفت،
مامان چه دعای اساسی ای کردی، این دعا ریشه ای است، خیلی حال کردم ...
☀️ مادر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
┈┈┈┈🌹┈┈┈┈
#شهدا
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش جالب مجری انگلیسی به توقیف رسانه های ایرانی؛ آمریکایی ها مثل دزد دریایی، سایت های ایرانی را دزدیدند همانطور که طلای ونزوئلا و نفت سوریه را سرقت می کنند!
مجری شبکه راشاتودی در واکنش به انسداد دهها سایت خبری توسط دولت آمریکا:
🔸اگر دولت آمریکا تلاش می کند شما را ساکت کند مطمئن باشید که کار درستی انجام می دهید.
✅ @Roshangeran
#ابوحلما💔
#قسمت_دوم: ردپای عشق
مرد جوان کت مارکدارش را از جلو مرتب کرد و گفت:
بله من کوروش مغربیم...مشکلی پیش اومده؟
سرباز پرونده ای که دستش بود را زیر بغلش گذاشت و درحالی که جلو می آمد گفت: باید با ما بیای
کوروش عینک آفتابی اش را از چشمش برداشت و رو به پلیس پرسید: کجا؟ چرا؟
مرد پلیس آمد و سینه به سینه اش ایستاد و پاسخ داد: اداره پلیس چون شاکی خصوصی دارید.
دختر همانطور که گوشه چادرش را در دستش فشرده بود چند قدم عقب رفت و بعد با احتیاط از آنها دور شد. وقتی به خودش آمد روبه روی مزار پدرش بود. نگاهش که به لبخند پدرش از پشت آن شیشه ی غبار گرفته گره خورد، پرده اشک روی مردمک سیاه چشمانش افتاد. کنار مزار نشست. اول شیشه کمد بالای مزار را تمیز کرد بعد سنگ مزار را شست. خودش را آماده کرده بود اینجا که بیاید خیلی چیزها به پدر بگوید. اما بغضی عجیب صدایش را زندانی کرده بود. قاب عکس پدرش را از کمد بیرون آورد. انگشت اشاره اش را روی عکس حرکت داد، اول روی ریش سفید و لب های پدرش دست کشید. بعد قاب را بغل گرفت و آهسته گفت: امشب بیا تو جلسه خواستگاریم باشه؟ اگه نظرتو راجع بهش ندونم چطور...
و هق هق گریه اش نگذاشت جمله اش را تمام کند. نسیم خنکی می وزید و چادرش را کنار صورتش جابه جا میکرد. عکس پدرش را سرجایش گذاشت و بلند شد. موبایلش که خاموش شده بود را روشن کرد و خواست داخل کیفش بگذارد که زنگ خورد. تلفن را جواب داد:
+سلام مامان
-سلام گلم کجایی؟
+هنوز گلزارم
-هنوز اونجایی؟ پاشو بیا دختر دو ساعت دیگه خواستگارت میاد
+مامان...
-جونم
+اگه من به آقای رسولی جواب مثبت بدم تو ناراحت...
-چه حرفیه میزنی! حلما من فقط یه آرزو دارم اونم خوشبختیته
-آخه با حرفایی که زدیم این مدت...به نظر می اومد مخالف باشی
+من فقط گفتم بیشتر تامل کن
-مامان تو همیشه گفتی بابا یکی از بهترین آدمای دنیا بوده
-هست
+از ازدواج با بابا...پشیمون نیستی؟
-نه ...معلومه که نه
+ پس دلیل مخالفتت با آقای رسولی این نیست که گفت میخواد پاسدار بشه؟
-وقتی اومدی خونه درموردش حرف میزنیم
+فقط بگو آره یا نه
-آره
+ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت کشوره...
-الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
تلنگر
✍️ اگر قفلی در زندگیت میبینی شک نکن اون قـفل کلیدی داره... هیچکس قفل بدون کلید نمیسازد اگر قفلی در زندگیت میبینی شک نکن اون قـفل ڪلیدی هم دارد...
✅ کلید خیلی از قضاوتهای زندگی پـنج چیز است:
➊ایمان به خدا
➋توکل
➌صبر
➍تلاش
➎آرامش
┈┈┈┈🌹┈┈┈┈
#تلنگر
✅ @Roshangeran
کار خوب #رئیسی که امیدواریم الگوی بعد انتخاباتی شود
#مهرعلیزاده #همتی #قاضی_زاده_هاشمی #سعید_جلیلی #زاکانی #محسن_رضایی
✅ @Roshangeran
تنها رئیس جمهوری که تا پایان دولت فقط وعده داد!
روحانی قول میدهم مشکلات کارگران صنعت نفت حل شود!
✅ @Roshangeran
سردار سلامی اعلام کرد که ایران به پهبادهای قاره پیما با برد بیش از ۷ هزار کیلومتر دست پیدا کرده!
آمریکا در وین به دنبال مذاکره روی موشکهای ایرانه ولی ایران از تهران بهش پس گردنی میزنه :)
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراف شبکه سعودی اینترنشنال به شکست در برابر ایران؛ دعوت رسمی "داریوش"، خواننده ایرانی از سازمان تروریستی منافقین برای اتحاد با اپوزیسیون!
✅ @Roshangeran
#ابوحلما 💔
#قسمت_سوم: خواستگاری 💐
+ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت کشوره...
-الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم. تو میدونی مسائل مادی اصلا برام مهم نیست و از این نظر هیچ وقت درمورد خواستگارات بحثی نداشتم. ولی ...
+پس چی مامان ؟ آقای رسولی پسر خوبیه، سربه زیره خوش اخلاق و کاریه، معدل الف دانشکده مهندسیه این چند جلسه که اومدن دیدی چقدر به مامانش احترام میذاره خب وقتی به مامانش که یه زن مسنه اینقدر احترام میذاره و با محبته یعنی قدرشناسه یعنی... پای همسرش می مونه...
-نه مثل اینکه این آقا محمد حسابی دل دخترمو برده
+ماماااان
-باشه من دیگه چیزی نمیگم ولی بدون زنِ یه پاسدار شدن علاوه بر اینکه افتخار و سربلندی پیش حضرت زهرا رو داره، صبر هم میخواد اونم زیاد. هرجا خطر و دردسر هست باید بذاری بره! همه فحش و بد بیراه و تهمتایی که بهتون میزنن هم باید تحمل کنی!
+خودش جلسه قبل همه اینارو بهم گفت
-پاشو بیا عروس خانم کارا رو که نکردی لااقل روسری و چادرخودتو اُتو بزن
+چشم
-روشن، خداحافظ
+خداحافظ
(دو ساعت بعد)
بوی اسفند و نمِ خاک تمام حیاط را پر کرده بود. شاخ و برگهای خشک درختان خیس بود و ابرها نگاه آسمان را گرفته تر کرده بودند.
همینکه حلما دستگیره در را گرفت مادرش در را باز کرد و پیش از آنکه چیزی بگوید حلما صورت مادرش را بوسید و گفت:
+سلام مامان خوشکلم
-علیک سلام...
+میدونم دیر کردم، الان مهمونا میان، پشت تلفن نباید اون سوالا رو میپرسیدم ولی... یه چیزو میدونی مامان؟
-چی رو عزیزم؟
+خیلی گلییییی
-برو آماده شو ببینم ا...
ناگاه صدای زنگ باعث شد نگاه هردوشان با اضطراب به هم گره بخورد. مادر دستی به بازوی حلما کشید و گفت:
- برو حاضر شو دخترم
+باشه فقط بذار ببینم چی پوشیده
-وقتی اومدن میبینی دیگه برو
+یه دقیقه از آیفون نگاه کنم دیگه
مادر چشم غره ای تحویل نگاه پر از شوق حلما داد و بعد دکمه آیفون را زد. مادر چادر زرکوبش را برداشت و به طرف حیاط رفت.
بعد از گفتن چند بار "یاالله" در باز شد و پیرمرد لاغر اندام و بلند قدی با بلوز و شلوار سرمه ای وارد شد و سلام کرد.
بلافاصله پشت سرش جوان رشید و چهارشانه ای با بلوز سفید و شلوار مشکی اتو کشیده ای وارد شد. دست گل رز و مریمی را که در دستش بود، پایین تر از صورت مهتابی اش گرفت و آهسته گفت:
سلام
مادر حلما چادرش را دور صورتش محکم گرفت و همانطور که جلوی درِ شیشه ای سالن ایستاده بود، گفت: سلام، بفرمایید.
پیرمرد در حالی که از دو پله ی ایوان بالا میرفت، گفت: شرمنده خانم سبحانی، حاج خانم آنفلانزا گرفته نیومد البته خیلی سلام رسوند و معذرت خواست.
مادر حلما همانطور که به مبل اشاره میکرد گفت: بفرمایید...میگم حالا چطورن؟میخواستین جلسه خواستگاری رو میذاشتیم یه روز دیگه...آقا محمد چرا شما نمیای داخل؟
در همان هنگام محمد درِ خانه را پشت سرش بست و آرام به طرف ایوان قدم برداشت اما همینکه پایش را روی پله گذاشت باران شروع به باریدن کرد.
پدر محمد لبخندی زد و گفت : خب اینم به فال خیر میگیریم.
مادر حلما همانطور که به طرف آشپز خانه میرفت گفت:
خیره ان شاالله
محمد همانطور که سرش پایین بود دستی روی موهای کم پشت و صافش کشید و
صورتش گل انداخت.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر میخوای کسی رو بشناسی در سه جا او رو امتحان کن...
#حدیث_روز
✅ @Roshangeran
پس از پیام #رئیسی خطاب به ایرانیان خارج درباره بازگشت آنها به ایران ،رئیس مرکز خدمات مشاوره ایرانیان خارج از کشور گفته:با هماهنگی های انجام شده با مسئولان کشور همه هنرمندان، خوانندگان و ورزشکاران خارج ازجمله#بهروز_وثوقی برای آمدن وماندن در وطن هیچ مانعی ندارندوبستر بازگشت مهیا است
پن: دیواری که #خاتمی و #میرحسین_موسوی کشیدند را رئیسی برمیدارد
✅ @Roshangeran
همسرش سواد چندانی نداشت، اما خودش علامه بود. روزی سوءتفاهم جزئی پیش آمد. عباراتی تلخ بینشان رد و بدل شد. پس از گذشت مدتی، وقتی استاد عازم بیرون منزل شد، با نهایت فروتنی جلو آمد و دست همسرش را بوسید و عذرخواهی كرد.
علامه جعفری همیشه میگفت که موفقیتهای علمیاش را مدیون همسرش است.
#علامه_جعفری
#سبک_زندگی
✅ @Roshangeran
شیخ رجبعلی خیاط (ره) میگفت:
امام زمان دنبال رفیقخوب میگردن؛
شما خوب شو،
"خودش میاد سراغت..!🌸🌱
┈┈┈┈🌻┈┈┈┈
#فرهنگ_مهدوی
✅ @Roshangeran
براۍجهادلازمنیستفقطشمشیــر
برداریم. مواجهه با این شبهـــــات
#بزرگترینجهاد است.
🌹حضࢪٺآقا🌹
✅ @Roshangeran
🤔پرسش
❓کانال های ضد دین اشکال می کنند که شما معتقدید که چون امام زمان ترس از کشته شدن دارد غائب شده است و می گویند امامی که میترسد چگونه می خواهد حق مظلومان را از ظالمین بگیرد❗️❗️
💠پاسخ💠
❕یکی از حکمت های ظاهری غیبت امام عصر در امان ماندن از گزند بدخواهان و ستمگران است .
🔷امام صادق علیه السلام فرمود:
« همانا برای قائم پیش از آن که قیام کند غیبتی است چرا که در هراس است و حضرت اشاره به شکم خود کرد یعنی بیم کشته شدن دارد»
📚الکافی ج1 ص340
📚کتاب الغیبه ، طوسی ، ص329
📚کمال الدین ، ج2 ص342
👌در این شکی نیست که یکی از ویژگی های امامان گرامی ما « شجاع » بودن آنها می باشد .
🔷امام رضا علیه السلام فرمود:
« برای امام نشانه هایی است از جمله عالم ترین و عادل ترین و با تقواترین و حلیم ترین و شجاع ترین مردم است ...»
📚معانی الاخبار ص35
📚بحار الانوار ج25 ص116
👌امام علی علیه السلام فرمود:
« لازم است که امام شجاع ترین مردم باشد زیرا رهبر مومنان است و مومنان از او الگو می گیرند»
📚بحار الانوار ج25 ص164
❗️روی این حساب ما معتقدیم که امامان ما شجاع ترین انسانها بوده اند .
🗯خوف و هراسی که به عنوان دلیل غیبت امام عصر ذکر شده است بازگشت به خوف شخصی نمی کند بلکه بازگشت به خوف دینی می کند .
👌امام زمان همانند سایر امامان از کشته شدن برای دین خداوند هراسی ندارد اما روشن است که اگر ایشان کشته شوند وعده الهی برای گسترس عدل و داد بر روی زمین و بر اندازی حکومت های فاسده محقق نمی شود زیرا اراده الهی به این تعلق گرفته است که این هدف را به وسیله آخرین امامان دوازده گانه محقق کند.
❕امام زمان خوف و هراس این را دارند که با کشته شدنشان این هدف محقق نمی شود لذا تا زمانی که این خوف و هراس باقی است و یارانی نباشند تا حضرت را یاری کنند این غیبت پایان نمی پذیرد.
👌بنابراین خوف و هراس امام عصر خوف و هراس دینی است نه شخصی و آنچه مذموم تلقی میشود ترس شخصی می باشد .
👌ملاک و معیار دین خداوند است .زمانی که ظهور دین و دستورات خداوند در ظاهر شدن و قیام امامان بوده است آنان بدون هیچ ترسی بر جان قیام کرده اند و زمانی که مصالح دینی اقتضاء غیبت را داشته آنان از قیام خود داری کرده اند چنان که پیامبر گرامی در غار حراء برای حفظ شدن از گزند مشرکین پنهان شدند زیرا ایشان خوف آن را داشتند که با ظاهر شدن جانشان را از دست می دهند و نمی توانند وظائف دینی خود را به انجام بر سانند ( خوف دینی ) و الا در شجاعت پیامبر اسلام هیچ شکی نمی باشد.
#پرسمان_اعتقادی
#مهدویت
✅ @Roshangeran
⭕️ #حقوق_بشر_آمریکایی برای بچه ای که به خاطر گرسنگی دعای مرگش را میکند
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 حقوق بشر آمریکایی چه ربطی به انتظار فرج دارد؟
#حقوق_بشر_آمریکایی
✅ @Roshangeran
روشنگران
#ابوحلما 💔 #قسمت_سوم: خواستگاری 💐 +ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پا
#ابوحلما💔
#قسمت_چهارم: آخرین بار💐
مادر حلما سینی چای را آورد و روی میز گذاشت همان موقع زنگِ در دوباره به صدا درآمد. مادر حلما به طرف آیفون رفت و بعد از لحظه ای گفت: داییه حلماساداته
این را گفت و دکمه آیفون را زد.
بلافاصله در بازشد و مردچاق و سفید رویی با کت و شلوار مشکی وارد شد. و از همان جلوی ایوان شروع کرد با صدای بلند سلام و احوال پرسی با مهمانها:
سلام حاج حسین گل ...به آقا محمد
حدودا ده بیست دقیقه ای گذشته بود که دایی حلما گفت:
آبجی دیگه به عروس خانمو نمیگی بیاد؟ این آقا محمد جز سلام هیچی نگفته از اول مجلس تاحالا ها منتظر....
مادرحلما لبخندی زد و باعجله گفت: چرا الان باشه داداش
بعد به طرف راهروی کوتاه و باریکی که کنار آشپزخانه بود رفت و بعد از در زدن وارد اتاق انتهای راهرو شد. در را که باز کرد بی اختیار چشم هایش درخشید و لبخند زد.
حلما روسری صورتی حریرش را جلوی آیینه مرتب کرد و بعد درحالی که به طرف مادرش می چرخید، پرسید:چطورم؟
و درمقابل سکوت مادرش، دوباره پرسید:
چطور شدم؟ میگم بد نیست از سر تا ما صورتی پوشیدم؟ شبیه دختربچه ها نیست؟ بهم میاد این روسریه یا عوضش کنم؟ میگم آقای رسولی رو کدوم مبل نشسته؟ ماماااان!
مادرش آرام چانه ظریف حلما را نوازش کرد و گفت: تو هرچی بپوشی خوشکلی، حالا بیا بریم منتظرتن
حلما لبخندی زد و گفت: نگفتی آقای رسولی رو کدوم مبل نشسته
-کدوم شون آقای رسولی پدر یا پسر؟
+اذیت نکن مامان
-درو که باز کنی دقیقا روبه روته
+مامااااان من گفتم رو اون مبل آخریه بشونش که وارد میشم اوضاع زیرنظرم باشه نه اینکه تا میام بیرون باهاش چشم تو چشم بشم!
-خودش اومد اونجا نشست بهش بگم پاشو برو ته بشین؟ چادرتو بپوش بیا دیگه داییتم اومده
+مامانی....میگم
-استرس نداشته باش مگه بار اوله تو این خونه خواستگار میاد؟ یا دفعه اوله این آقا محمدو میبینی؟ خوبه چهار دفعه اومدن و رفتن ها! اصلا با من بیا الان بریم
+نه تو برو من زود میام...زود میام دیگه مامان جون برو
مادرش که بیرون رفت. چادر سفیدش را سرش زد و نفس عمیقی کشید بعد زیر لب "بسم الله الرحمن الرحیم" گفت و از اتاق بیرون رفت.
نگاهش را عمدا به زمین دوخته بود، به ابتدای راهرو که رسید سلام کرد. همه پیش پایش بلند شدند و سلام کردند. دایی اش میخواست با شیطنت چیزی بگوید که با اشاره مادرش ساکت ماند.
در عوض دست حلما را کشید و روی مبل تک نفره کنار مبلی که محمد نشسته بود، نشاند. بعد بلند شد و از ظرف بلور میوه تعارف کرد.
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
#حدیث_روز
امام على عليه السلام:
💠آيا كسى هست كه پيش از فرا رسيدن مرگش، از خواب بيدار شود؟
أ لا مُنتَبِهٌ مِن رَقدَتِهِ قبلَ حينِ مَنِيَّتِهِ؟
غررالحكم حدیث2751
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #موشن_گرافیک | پرواز بی فرود
✈️ به مناسبت سالروز حمله آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران در ۱۲ تیر ۱۳۶۷
#حقوق_بشر_آمریکایی
✅ @Roshangeran
- براندازا قبل انتخابات میگفتن "نه به جمهوری اسلامی".
- بعدش دیدن فایده نداره، گفتن لااقل "رای بی رای".
- باز دیدن مردم ضایعشون کردند، حالا میگن خداوکیلی دیگه "اعتصابات سراسری" کنید ما بتونیم برا اربابامون یه دم تکون بدیم.
✅ @Roshangeran