‼️برخورد با شیعیان تفرقه افکن
🔷س 5430: تکلیف ما در برخورد با شیعیانی که اصرار به تفرقهافکنی میان مسلمانان را دارند چیست؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر آنها واجب است؟
✅ج: نظر حضرت آقا این است که تفرقه بین مسلمانان کار حرامی است و توهین به مقدسات سایر مسلمین هم حرام است. فعل حرام منکر است و نهی از منکر هم واجب است؛ اما با وجود شرایط و مراعات مراتب.
📕منبع: leader.ir
#احکام
🆔 @roshangeran
❤️می پرسند از #وحدت شیعه و سنی چه خیری دیده اید؟؟
♦️می گوییم:نتیجه #وحدت این شد که شخصی سنی با آموزه های امام خمینی(ره) شیعه شد و ۲۵میلیون نفر را شیعه کرد...
#شیخ_زکزاکی
@roshangeran
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان نیمه شبی در حلّه
《 اثر مظفر سالاری 》
🔹 قسمت ششم
......... پدر بزرگم چند بار به دارالحکومه فراخوانده شده بود تا در آنجا بهترین نمونه های جواهرات و زیورآلات خود را به خانواده ی حاکم عرضه کند و بفروشد.
این نخستین بار بود که خانواده ی حاکم قرار بود با پای خود به مغازه بیایند و همه چیز را از نزدیک ببینند و چیز هایی را انتخاب کنند. پدربزرگ دستور داده بود که حتی کارگاه و زیر زمین را هم مرتب کنند. بعید نمی دانست که خانم ها هوس کنند از روی کنجکاوی، آنجا را هم ببینند.
ابتدا دو خدمتکار سیاه پوست وارد مغازه شدند و به کارگاه و زیر زمین سرک کشیدند تا مطمئن شوند چیز مشکوکی وجود ندارد. قوس شمشیر از زیر رداهایشان مشخص بود. خانم ها که آمدند، خدمتکارها بیرون ایستادند تا مراقب اوضاع باشند.
خانم ها تقریبا" بیست نفری می شدند. به نظر می آمد همسر وزیر و همسران کارپردازان دارالحکومه نیز بین آنها بودند. حاکم چند دختر داشت که جز کوچک ترین آنها، بقیه ازدواج کرده بودند. می شد فهمید که همه آنها آمده بودند.
همه خانم ها عقب تر از همسر حاکم می ایستادند و احترام می گذاشتند، مگر دخترهای او که بدون توجه به مادر، با قیل و قال فراوان، به جواهرات و زینت الآت اشاره می کردند و در باره ی زیبایی و ارزش آنها نظر می دادند.
جز سه زن خدمتکار، سایر خانم ها صورت هایشان را با حریرهای نازکی پوشانده بودند و تنها چشم هایشان آشکار بود.
آنچه توجهم را جلب کرده بود این بود که احساس کردم کوچک ترین دختر حاکم را قبلا" هم دیده ام. او در این دو هفته ی اخیر، چند بار به مغازه آمده و جواهرات گران بهایی خریده بود. پدربزرگ می گفت لابد دختر بازرگانی ثروتمند است.
بادیدن یکی از زن های خدمتکار، مطمئن شدم که آن مشتری ثروتمند، همان دختر حاکم است؛ زیرا هربار تنها با همان خدمتکار آمده بود.
با خود گفتم: با این علاقه ای که به طلا و جواهرات دارد، بیچاره مردی که با او ازدواج خواهد کرد! بعد به ذهنم رسید زیاد هم بد نیست. با این همه طلا و جواهری که او دارد، شوهرش می تواند خود را مرد ثروتمندی بداند.
می دانستم که نامش قنواء است. تمام جوانان حلّه این را می دانستند.
مشهود بود که دختر ماجراجویی است و گاهی به طور ناشناس در بازار و کوچه ها و محله ها پرسه می زند. حتی شنیده بودم که چند بار خود را به شکل پسرها در آورده و در بازار، دست فروشی کرده است.
هنگامی که طرح هایم را به همسر حاکم نشان میدادم، قنواء کنارش ایستاده بود و به توضیحات من گوش می داد. خواهرانش نیز از پشت سر او گردن می کشیدند.
همان طور که حدس زده بودم، طرح انگشتری که در آن دو اژدها، نگینی از الماس را به دندان گرفته بودند، مورد توجهشان قرار گرفت.
قنواء به من چشم دوخت و گفت: من یکی از اینها را می خواهم؛ خیلی زیبا و ظریف، و خیلی زود.
شبحی از لبخندش را دیدم. حس کردم دارد از موقعیت خودش لذت می برد.
معلوم بود که ویژگی هایش برای مادر و خواهرانش، دوست داشتنی و احترام آمیز است. بیش از حد به او میدان داده بودند و خیال می کرد که میتواند صاحب هر چیزی که بخواهد بشود.
سرانجام، زمانی که خانم ها از مغازه دل کندند و برای رفتن حاضر شدند، ما به اندازه فروش یک هفته به آنها جنس فروخته و یا سفارش گرفته بودیم.
همسر حاکم به پدر بزرگم گفت: پس فردا هاشم را به دارالحکومه بفرستید تا بهای آنچه خریدیم پرداخت شود.
پدر بزرگم تعظیم کرد. زن ها می خواستند از مغازه بیرون بروند که قنواء با اشاره چیزی را به مادرش یادآور شد و او گفت: ضمنا" ما به استادی احتیاج داریم که بتواند جواهرات و اشیای گران بها و تزئینی دارالحکومه را صیقل دهد و آنهایی را که تعمیر می خواهند، مرمت کند.
حمل آن جواهرات به بیرون از دارالحکومه، هم مشکل است و هم خلاف احتیاط. بنا بر این فردی که انتخاب می شود باید مدتی در دارالحکومه مشغول به کار شود.
پدربزرگ به علامت فکر کردن، لب ورچید و گفت: نعمان برای این کار مناسب است. او جلا دهنده ها را به خوبی می شناسد و در مرمت و تعمیر نیز استاد است.
قنواء گفت: بهتر است این یکی را بفرستید و به من اشاره کرد.
--- دوست دارم طراحی کردنش را ببینم.
مادرش مرا ورانداز کرد و پرسید: کار این جوان چطور است؟
پدربزرگ از زیر چفیه، پشت گوشش را خاراند و گفت: اسمش هاشم است. من پدر بزرگش هستم. در حلّه، استاد زرگری مانند او نیست. زیباترین کارهایی که خریدید، کار اوست؛ اما دوست ندارم از من دور شود.
قنواء گفت: ما هم دوست نداریم گنجینه های دارالحکومه را به دست هر کسی بدهیم.
مادرش به راه افتاد تا از مغازه بیرون برود.
--- اتاقی را به عنوان کارگاه برایش در نظر می گیریم. از پس فردا بیاید.
دستمزدش هم پس از پایان کار، پرداخت خواهد شد.
قنواء قبل از رفتن، آهسته به من گفت: انگشترم را باید در آنجا بسازی دوست دارم طرز کارت را ببینم.
زن ها که رفتند، پدربزرگ به من گفت:
حق با تو بود. نمی باید تورا به فروشگاه می آوردم.
اما من از همان لحظه، کنجکاو شده بودم که دارالحکومه را از نزدیک ببینم.............
پایان قسمت #ششم......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
@roshangeran
♨️سوال:
🔰حفظ وحدت بین شیعه و اهل سنت را توضیح دهید. آیا این بدان معنا است که ما با آنها هیچ اختلافی در امور دینی و عقاید نداریم؟
✍️پاسخ:
✅وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب نیست. این وحدت نه شدنی است و نه منظور داعیان این وحدت است. وحدت به معنای نادیده گرفتن اختلافات و شیعه شدن سنی، یا سنی شدن شیعه نیست.
مقصود از وحدت اسلامی همبستگی مسلمانان و اتحاد پیروان مذاهب گوناگون با وجود اختلافات مذهبی، در برابر دشمنان اسلام و بیگانگان است.
معنای صحیح وحدت شیعه و اهل سنت این است که با توجه به این که بین دو مذهب مشترکات بسیاری است، دو گروه باید بر محور این مشترکات به هم نزدیک شوند؛ برای حفظ و تعالی اسلام با همدیگر همکاری و همیاری داشته باشند؛ چرا که هر دو دشمن واحدی دارند. دشمنان اسلام، دشمنان هر دو مذهب هستند. در برابر این دشمنان و برای جلوگیری از سوء استفاده آنان از اختلافات باید در مقابل آنها بر وجوه اشتراک خود تکیه کنند، تا بتوانند بر دشمنان اسلام که دشمن مشترک شیعه و سنی هستند، از خود دفاع کنند.
شیعه و سنی، قرنهای طولانی است که در مسائل گوناگون اختلاف نظر دارند و این امر، گاه از سوی فتنه انگیزان مایه گسستها، بلکه نزاعهای فراوان در تاریخ شده است، و بیگمان، یکی از عللِ ضعف مسلمانان در حال حاضر در برابر هجمه استعمار غرب، همین امر بوده است.
شیعه و سنی هر دو مسلمان و در اعتقادات، احکام، اخلاق و ... دارای مشترکات زیادی هستند، البته اختلاف هایی هم دارند که انکارشدنی نیست، اما این اختلاف ها نباید منجر به خصومت و دشمنی شود و به اساس اتحاد و برادری اسلامی ضربه وارد سازد .
علامه شرف الدین می گوید: "سیاست سبب جدایی شیعه و سنی شد، همو نیز باید سبب اتحاد شیعه و سنی شود". [۱] منظور این است که سیاست استعماری و دسیسه های بی گانگان فرق اسلامی و از جمله شیعه و سنی را از هم جدا کرده است، باید سیاست اسلامی به منظور مقابله با دشمن مشترک نیز آنها را به هم پیوند دهد.
وحدت و مناظرات علمی
وحدت به معنای ترک و تعطیل کردن مباحثات و مناظرات علمی بین این دو مذهب نیست. با حفظ وحدت و یک پارچگی نیز می توان در محیط های علمی مناظرات علمی برقرار کرد؛ به گونه ای که دشمنان نیز نتوانند سوء استفاده نمایند. روشن است که برای رسیدن به اتحاد، نخست باید عوامل تفرقه و موانع اتحاد را از سر راه برداشت، و به طرفین شناختی صحیح از عقاید و افکارِ یکدیگر بخشید، و این، جز با بحث و مذاکره علمی بین دانشمندان ممکن نیست. "اتحاد" به معنای نفی آزادی اندیشه و تحقیق، حقیقتجویی و عدالت خواهی نیست. اتحادی مطلوب است که در کنار این ارزش ها مطرح گردد.
اگر این مباحثات و مناظرات علمی با روش های علمی و رعایت آداب مناظره صورت گیرد، نه تنها سبب تفرقه و جدایی بین دو مذهب نخواهد شد، بلکه منجر به شناخت صحیح یکدیگر و تقریب و در نتیجه وحدت نیز می شود. از این رو مناظرات علمی نه تنها تفرقه انگیز نیست که وحدت آفرین است.
وحدت در گذر زمان
با مطالعه در تاریخ اسلام می توان شواهد فراوانی از وحدت و هم گرایی و ثمرات آن در بین مذاهب اسلامی یافت و آنها را به عنوان اسوه و نمونه به جوامع اسلامی معرفی نمود.
سیره حضرت علی (ع) بهترین الگو و اسوه برای برقراری اخوت و وحدت اسلامی است. ایشان برای حفظ وحدت مسلمانان نه تنها از حقوق خویش می گذشت، بلکه از همکاری با مخالفان خود نیز دریغ نمی کرد.
بزرگانی از هر دو مذهب شیعه و سنی در جهت پا گرفتن این وحدت کوشیده اند. افرادی؛ چون آیت الله بروجردی، حضرت امام خمینی، علامه شرف الدین، سید جمال الدین اسدآبادی، امام موسی صدر از میان شیعه و شیخ شلتوت و دیگران از بین اهل سنت را باید نام برد که در عرصه شکل گیری وحدت بین مسلمانان گام های مؤثری برداشته اند.
با مراجعه به تاریخ نیز می توانیم شواهد فراوانی از همکاری و وحدت شیعه و سنی بیابیم. برای نمونه صاحب بن عباد شیعه، که در دوران عباسیان وزیر بود، قاضی عبد الجبار را که از بزرگان اهل سنت بود، به سمت قاضی القضاتی منصوب کرد.
در بین مسلمانان زمینه های وحدت بسیاری وجود دارد که با محور قرار دادن آنها می توان وحدت بین مسلمانان و قدرت یافتن آنها را شاهد بود؛ خدا، قرآن، رسول اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، مسئله مهدویت، محبّت اهل بیت (ع)، دفاع از مردم فلسطین، مقابله با دشمنی های اسرائیل و آمریکا، از زمینه های وحدت امت اسلامی هستند.
📚پی نوشت:
[۱] . شرف الدین، عبد الحسین، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه، دوانی، علی، ص ۸، چاپ دوم، کتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۹۶ق.
#اعتقادی
@roshangeran
﷽؛
📣 پشت پرده ماجرای مهرداد جم/ با بزرگترین شبکه شرطبندی و آدمربایی نرم ایران آشنا شوید.
🔺دنیا یا همان زهرا جهانبخت، متولد آبان ۶۸ است و در یکی از مناطق شمال تهران به دنیا آمده. او در رشته گرافیک دانشگاه آزاد تحصیل کرده است و با مادرش مهاجرت کرده است که غالبا در دوبی، ترکیه و لندن در رفتوآمد بوده است.
🔺 او عضوی از باند سعدالله و فرشید امیرشقاقی است که هلدینگ سایتهای شرطبندی را مدیریت میکنند. این هلدینگ مجموعهای از ابزارهای تبلیغاتی، مالی و سایبری را در دست دارد.
🔺 باند امیرشقاقیها با دزدی نرم چهرهها را به ترکیه میکشانند تاازطریق آنها به سایتهای شرط بندی رونق بدهند (تتلو و رضا پرستش)
🔺 اخیرا هم دامی که مهرداد جم را قربانی کرد برای سعید عزتاللهی (هافبک جوان تیم ملی) و اشکان اشتیاق(بازیگر تلویزیون) پهن شده بود که با هوشیاری دفع شده است.
🔺 مهرداد جم هم در همینسناریو آدم ربایی و رابطه با جهانبخت با قرارگیری در سناریویی از پیش طراحی شده توسط امیر شقاقی نقش ایفا کرده است تا این سایتها را، در حاشیه اخبار و جنجالها تبلیغ کنند.
#جامعه_خوکی
@roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
فیلمی در مورد دستگیری حبیب اسیود عنصر تروریستی نئوبعثی که اخیرآ در ترکیه دستگیر و به ایران منتقل شده است.
🔹نئوبعثی هایی که خرمشهر عزیز را «محمره» می نامند چه سابقه جنایی دارند؟
🔹آخر و عاقبت تحریف نام خرمشهر و سوسنگرد افتادن به ورطه تروریسم ، بمب گذاری و سپس چوبه دار است.
🔹قطعآ این فرد طی بازجویی ها رابطان و سرپل های داخلی خود را افشا خواهد کرد.
@roshangeran
✖️چقدر از جریان «سید صادق شیرازی» و ارتباط او وبعضی از نزدیکانش باروباه پیر استعمار( انگلیس )باخبرید؟
🌹 آیت الله شیرازی، مرجع مشهوری که فتوای تحریم تنباکو را دادند پسری داشتند به نام سید میرزا مهدی. ایشان ۴ پسر داشتند حسن، محمد، صادق و مجتبی.
🌴حسن بعداز انقلاب در لبنان کشته شدند.
🌴محمد درنجف ادعای مرجعیت کردند که چند تن از علما از جمله آیت الله خویی مرجعیت ایشان را تایید نکردند. ایشان در زمان اقامت امام خمینی واکنش هایی را داشتند.
از جمله در نجف مردم تمایل داشتند امام خمینی ، امام جماعت نماز حرم امام علی علیه السلام باشند اما ایشان مخالفت هایی داشت. در زمان انقلاب قرار بود شخصیت های زیر یعنی سید محمد صدر در عراق،ایت الله خمینی در ایران، سید موسی صدر در لبنان قیام کنند.
محمد صدر را شهید کردند و آیت الله موسی صدر را نیز ربودند. لذا ایشان توقع داشت امام ایشان را مرجع عراق معرفی کرده و از ایشان حمایت کنند که این طور نشد. لذا به کویت رفتند.
بعد از انقلاب و بعد از ارتحال امام خمینی به ایران آمدند ودر قم ساکن شدند. در این حال دست به تفرقه زدند که سبب شد تا سال 80 در حبس خانگی باشند و سپس از دنیا رفتند و بنا به مصلحت در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دفن شدند.
🌴بعد از ایشان برادرش سید صادق جای ایشان را گرفت و اتاق فکری در انگلیس شکل گرفت. یکی از تئوریسین ها پیشنهاد داد برای مقابله با حکومت شیعه در ایران باید یک حکومت شیعه را علم و شیعه توسط شیعه از بین رود.
در این حال جریان مزبور انتخاب شد.
اینگونه شد که سید صادق در ایران و برادرش مجتبی در کویت با حمایت مالی دولت بریتانیا فعال شدند. بیش از 15 سایت در اینترنت،وبیش از15 شبکه ماهواره ای در خدمت ایشان است.
🌵جریان شیرازی تخم نفاق را بین مذاهب اسلامی پاشیدند و با توهین به مقدسات اهل سنت توهین به عایشه ، خلفا و ... آتش کدورت بین سنی و شیعه را شعله ور کردند.
🌵 توهینهای این جریان به ویژه توهینهای آشکار یاسر الحبیب مانند نگارش و انتشار کتاب الفاحشه وجه آخر للعائشه، سبب شیعه کشی بسیاری در مناطق مختلف دنیا شدند.
این توهین ها در شبکههای ماهواره ای مختلف جریان شیرازی به صورت مستقیم و در تندترین عبارات هیجان اهل سنت را علیه شیعه بر می انگیزد.
🌵یکی از ویژگیهای جریان شیرازی تکفیر است. علما و مراجع بسیاری مانند آیت الله بهجت ره توسط این افراد تکفیر شده اند.
🍀بنابراین به دلیل ممنوعیت فعالیت این جریان در ایران و سخنان مقام معظم رهبری علیه تشیع انگلیسی، حملات بسیاری را علیه ایشان آغاز کرده اند.
🌵از ادعاهای این جریان این است که رهبر ایران در امر احیای محرم وصفر کوتاهی کرده است. در حالی که حمایت های فراوانی توسط امام خامنه ای از این برنامه ها صورت گرفته و ایشان با برپایی مراسم در ایام محرم، صفر،
فاطمیه و سایر مناسبت ها ، و نیز نشست های مختلف با مداحان ، شاعران اهل بیت و هیئت ها، به احیای یاد اهل بیت در کشور می پردازند.
🌵جریان شیرازی در مقابل مقام معظم رهبری، هفته وحدت را به هفته برائت نام گذاری کردند.
🌵همچنین در تقابل با دیدگاه ایشان در مخالفت با قمه زنی به ترویج قمه زنی با تمام توان می پردازند. قمه زنی وجهه و تصویر بسیار نامناسبی را از شیعیان در رسانه های غربی ایجاد کرده است.
شبکه های شیرازی نیز با پخش مستقیم این تصاویر، در راستای برنامه های هدایت شده انگلیس علیه تشیع حرکت می کنند.
🔥1- صادق شیرازی
🔥2- سید مجتبی شیرازی
🔥3- حسن اللهیاری
🔥4- یاسرالحبیب
🔥5- محمد هدایتی
🚫شبکه ها:
🚫1- امام حسین1
🚫2- امام حسین2
🚫3- امام حسین3
🚫4- اباالفضل العباس
🚫5- بقیع
🚫6- الانوار 1
🚫7- الانوار 2
🚫8- سلام
🚫9- چهارده معصوم
🚫10- شبكه اينترتي حضرت خديجه
🚫11- الزهرا
🚫12- المهدی
🚫13- مرجعیت
🚫14- امام صادق
🚫15- اهل بیت
🚫16- فدک
❌ و چقدر زیبا رهبر معظم انقلاب بیان کردند:
👈 اینکه شما میبینید رادیوها یا تلویزیونهایی در دنیای اسلام به وجود میآید که کار آنها این است که به عنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّهی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجهاش بودجهی خزانهداری انگلیس است؛ این بودجهاش بودجهی انگلیس [است]، این شیعهی انگلیسی است»
و در جای دیگر گفتند:
شیعه انگلیسی و سنی آمریکایی دو لبهی یک قیچی هستند، سعیشان این است مسلمانان را به جان هم بیندازند و به آتش اختلافات بدمند.
#شیعه_لندنی
#هفته_وحدت
@roshangeran
38.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅سلمان برجسته و عمر ملازهی جزو اولین شهدای اهلسنت ایران هستندکه به سوریه رفته و در جبهه اسلام به شهادت رسیده است.آن ها از شهدای گروه مقتدر «نبویون» بودند. نبویون از رزمندگان اهل سنت تشکیل شده که برای دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) عازم سوریه شدند
#مدافع_حرم_سنّی
#تیپ_نبویون
#وحدت
@roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 برای امام زمان(عج) دلبری کنید!
👈🏻 سفارش راهبردی امام حسن عسکری(ع) در مورد اهل سنت
#پناهیان
#هفته_وحدت
#اهل_سنت_انفسنا
@roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن گرافیک 13 آبان
✅ انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول
@roshangeran
18.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نظر_امام_جمعه_کابل در مورد
#وحدت_بین_شیعه_سنی
#هفته_وحدت
⭕️بسیار زیبا و دلنشین است.حتما تماشا کنید⭕️
@roshangeran
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان نیمه شبی در حلّه
《 اثر مظفر سالاری 》
🔹قسمت هفتم
........ من در یکی از اتاق های طبقه دوم خانه مان می خوابیدم. آن شب نیز، همچون شب های قبل، آرام و قرار نداشتم. تا دیر وقت خواب به چشمانم نیامد.
از پنجره به حرکت آرام شاخه های نخل در زیر مهتاب چشم دوختم و تا سحرگاه نقشه کشیدم؛ اما هیچ فایده ای نداشت. بین من و ریحانه دیواری قرار داشت که هیچ دریچه در آن باز نمی شد. بارها صحنه ی آمدن ریحانه و مادرش را به مغازه مرور کردم.
می خواستم بدانم چه چیزِ ریحانه مرا تحت تاثیر قرار داده بود. شبحی از چهره اش؟ نگاهمانکه لحظه ای با هم تلاقی کرده بود؟ سکوت و وقارش؟ آهنگ صدایش؟ در آن لحظات، همه چیز بود و هیچ چیز نبود.
امیدوار بودم پس از چند روز فراموشش کنم، ولی در این راه ذره ای موفق نشده بودم. مانند صیدی بودم که هرچه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر گرفتار حلقه های دام می شدم.
آن شب تصمیم گرفتم صبح فردا سراغ ریحانه و مادرش بروم و هر آنچه در دل داشتم به آنها بگویم. ساعتی بعد مصمم شدم نزد ابوراجح بروم و با فریاد بگویم: آن مشتری که علاوه بر گوشواره، دل مرا هم با خود برد، دختر توست.
به خواب التماس می کردم که بیاید و مرا با خود به سرزمین رویاها ببرد؛ اما خواب مانند خرگوشی گریزپا از من می گریخت.
دلم می خواست لااقل او را در خواب ببینم و بگویم: تمام خاطره های گذشته ما با یک نگاه تو، در ذهن و دلم به رقص درآمده اند. آرزو داشتم در خواب با او کنار پل فرات قدم بزنم و درد دل کنم.
اما حیف که درخواب نیز آرامش نداشتم. او را می دیدم که همراه با مسرور از من دور می شد. شبی در خواب دیدم که مسرور گوشواره های ریحانه را کند و از بالای پل، میان رود فرات پرتاب کرد. من که در کنار رودخانه، دزدانه مراقبشان بودم به زیر آب رفتم تا گوشواره ها را پیدا کنم.
گوشواره ها را پیدا کردم؛ ولی هر کدام به قدری بزرگ شده بودند که با زحمت توانستم آنها را از جا بکنم و به سطح آب بیاورم. به بالای پل که نگاه کردم. هیچ کس آنجا نبود و سنگینی گوشواره ها مرا به زیر آب می کشید.
آن شب نیز آنها را در قایقی پر از انگور دیدم. هرچه در آب دست و پا می زدم و شنا می کردم، قایق از من دورتر و دورتر می شد.
صبح، موقع رفتن به مغازه، از پله ها به کندی پایین رفتم. پدر بزرگ روی تخت چوبی حیاط منتظرم نشسته بود. به او نزدیک شدم، ایستاد. شانه هایم را گرفت و خیره نگاهم کرد.
--- چه شده هاشم؟ چرا رنگ پریده و بی حالی؟ چرا نیامدی صبحانه بخوری؟
گیج بودم و نمی توانستم روی پا بایستم. روی تخت نشستم.
--- نمی دانم. دیشب بی خوابی به سرم زده بود. وقتی هم به خواب رفتم، مثل شب های دیگر، خواب های پریشان دیدم. دیگر وقتی شب می شود، وحشت می کنم.
--- بهتر است امروز در خانه بمانی و استراحت کنی. فردا باید به دارالحکومه بروی. با این حال و قیافه که نمی توانی بروی.
پدر بزرگ، خدمتکارمان را که پیرزن مهربانی بود صدا زد.
--- ام حباب! ام حباب!
ام حباب از آن سوی حیاط، سرش را از اتاقی بیرون آورد.
--- بله آقا.
--- این بچه مریض احوال است. امروز در خانه می ماند. باید حسابی تیمارش ( رسیدگی و مداوا )کنی. ظهر که آمدم، باید او را صحیح و سالم تحویلم بدهی.
--- مطمئن باشید آقا.
پدر بزرگ رو کرد به من و گفت: این حالت ها برایم آشناست. نگران کننده است. به ریحانه علاقه پیدا کرده ای.
حدس زده بودم. حالا چه باید کرد؟ هیچ را حلی برای ازدواج تو با او به ذهنم نمی رسد. از طرف دیگر از رفتار دیروز قنواء این طور نتیجه گرفتم که شوهر آینده اش را پیدا کرده است.
نتوانستم جلوی تعجبم را بگیرم.
--- چه می گویید پدربزرگ؟
--- تو آن قدر خامی و آن قدر ریحانه، ذهن و دلت را پر کرده که متوجه آنچه در اطرافت می گذرد، نیستی.
ایستادم.
--- اگر این طور است هرگز به دارالحکومه نخواهم رفت.
پدربزرگ مرا سرجایم نشاند.
--- زود تصمیم نگیر. در مجموع، فکر میکنم به نفع توست که قنواء را به ریحانه ترجیح بدهی. مرجان صغیر ناصبی است و با شیعیان رابطه ی خوبی ندارد، اما وصلت با او افتخار بزرگی است. اگر پایت به دارالحکومه باز شود، خیلی زود ریحانه را فراموش خواهی کرد.
سرم را میان دست هایم گرفتم.
--- نه پدربزرگ، نه.
آرام باش!
--- شما مرا دوست دارید و از ثروتمندان این شهرید. به فکر آینده ام هستید؛ ولی نمی توانید آنچه را می خواهم به من بدهید.
خستگی و بی حالی باعث شد که زود اشکم جاری شود و چند قطره از آن روی پیرهنم بچکد. پدربزرگ کنارم نشست و مرا در آغوش گرفت.
--- جوانک دیوانه! اصلا" نمی دانستم که این قدر به آن دخترک فتنه انگیز علاقه پیدا کرده ای. تقصیر من است که تو را از کارگاهت بیرون کشیدم. اگر همان جا مانده بودی، این همه گرفتاری پیش نیامده بود.
ام حباب که چاق بود، سراسیمه و نفس زنان پیش آمد و گفت: خودم این قصاب از خدا بی خبر را خفه می کنم.
تردیدی ندارم که گوشت دیروزش فاسد بوده و این طفلک مسموم شده است.
از غبغب آویزان و لرزان ام حباب خنده ام گرفت. لبخندم را که دید، نفس عمیقی کشید و گفت: آه! خدا را شکر! پس حالت چندان هم بد نیست. مرا بگو که می خواستم این قصاب بیچاره را خفه کنم. خدا از گناهم بگذرد!
پدربزرگ که رفت، روی تخت دراز کشیدم. ام حباب خیلی زود برایم شربتی مقوی آورد که با خوردنش تا حدی حالم جا آمد. از فرصت استفاده کردم و همه ی آنچه را اتفاق افتاده بود، برای او باز گفتم. خیلی دلش برایم سوخت.
از کودکی مرا بزرگ کرده بود و به من علاقه فراوانی داشت. به او گفتم که ریحانه به خانم ها قرآن و احکام می آموزد. نشانی خانه شان را دادم و خواهش کردم که برود و خبری از او بر ایم بیاورد.
دو دیناری را که در جیبم بود بیرون آوردم و به طرفش گرفتم. اخم کرد و گفت؛ من تو را تر و خشک می کردم؛ حالا سکه هایت را به رخم می کشی
می دانستم همین را می گوید. سکه ها را در جیبم گذاشتم و باز دراز کشیدم.
--- باشد. فردا شاید رفتم. حیف از تو نیست که عاشفدختر یک حمامی بشوی؟
--- همین امروز باید بروی. تو که او را ندیده ای.
--- شاید عصر رفتم.هیچ دختری در حلّه، لیاقت خدمتکاری تو را ندارد.
--- اگر واقعا" مرا دوست داری، همین حالا برو. من نمی توانم صبر کنم.
--- حرفش را هم نزن. نمی دانم این عشق و عاشقی چه زهر ماری است که شما جوان های ابله را چنین ناتوان و بیچاره می کند.
خوش به حال خودم که در زندگی ام خبری از این چیزها نبود. من شوهر خدا بیامرزم را دوست داشتم؛ او هم مرا دوست داشت؛ ولی وقتی به سفر می رفت، هیچ کدام دق مرگ نمی شدیم.
ایستادم و وانمود کردم چشم هایم سیاهی می رود.
--- راست می گویی. من حق ندارم تو را به زحمت بیندازم.خودم می روم. اگر شب شد و نیامدم نگران نشوید.
ام حباب بال بال زنان گفت: بگیر بنشین. من نمی توانم جواب غرلندهای پدربزرگ بد اخلاقت را بدهم. چشمم کور می روم. اما اگر این دخترک بلاگرفته را همان جا خفه کردم، ناراحت نشو.
از خو شحالی خواستم پرواز کنم.
--- در باره ی او این طور صحبت نکن. او سرانجام به همین خانه می آید و در کارها به تو کمک می کند. آن وقت آن قدر از او خوشت می آید که دیگر یک روز نمی توانی بدون او زندگی کنی.
--- به همین خیال باش.
این را گفت و رفت تا آماده شود. هنگامی که با زنبیل خرید بیرون می رفت، گفت: از جایت نباید تکان بخوری. استراحت کن تا هوایی به مخ معیوبت بخورد.
خوب فکر کن و ببین که جواب خدا را چه باید بدهی.من بیچاره با این پاهای دردناک باید تا آن طرف بازار بروم و بر گردم.
--- یادت باشد. او نباید بفهمد تو کی هستی.
--- فکر کرده ای من وقتم را به خاطر حرف زدن با او تلف می کنم؟ باید زود برگردم و ناهار را آماده کنم.
ام حباب هنوز پنجاه قدم دور نشده بود که از خانه بیرون زدم.
نمی توانستم در خانه تاب بیاورم. از طرفی باید ابوراجح را می دیدم.............
پایان قسمت #هفتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان
@roshangeran